نوروز آیینی که مرزها را درنوردید

فرشید ابراهیمی- ساختار مرزهای سیاسی و زورآزمایی ابرقدرت‌ها در خاورمیانه، مردمان و اقوام گوناگون ایرانی را که هزاره‌ها در یک سرزمین با همگونی‌های فرهنگی به هم‌زیستی می‌پرداختند، در پشت نام‌های جدید از هم دور ساخت که مطالعه‌ی چگونگی حکایت این جدایی‌ها در حوزه‌ی مطالعه‌ی «تاریخ تجزیه‌ی ایران» شایسته‌ی بررسی است، اما تنها سهم آن در این جستار یادآوری حقیقتی پنهان است که مانند آن مرزهای قراردادی، یارای جداساختن همدلی‌های فارسی‌زبانان اویغورستان (چین) را از سمرقند و قندهار و هم‌آیینی‌ها و همانندی‌های اهالی کابل را از کردستان عراق ندارد!

«گیرم که مرزی با اسلحه بین دو نقطه از این سرزمین ایجاد شد، چگونه می‌توانند در فصل خزان از حرکت باد خنک خوارزم به خراسان جلوگیری کنند! و چگونه می‌توان بوی جوی مولیان را دستور داد که مشام مشتاقان بادغیس هرات را نوازش مکن؟ هنگامی که انگور تاکستان بلخ در خُم‌خانه‌ی قونیه به جوش و خروش می‌آید و شوریده‌ی همدانی را به یاد صبحگاه نشابور و شامگاه بغداد می‌اندازد، کدام نیرو را یارای آنست که راه بر سفر دلفریب این خیال مستانه ببندد؟»(جنیدی، ۱۳۵۸: ۱۴-۱۳)

و اما حدیث جشن جهانی نوروز نیز همان حکایت انگور تاکستان بلخ است که بوی خوشش اقوام گوناگون ایرانی و انیرانی (غیر ایرانی) را در سرتاسر جهان مست ساخته است.

اگر چه در گستره‌ی فرهنگی سرزمین‌های برگزارکننده‌ی نوروز نباید نام هندوستان، ارمنستان، قرقیزستان، قزاقستان، گرجستان، ازبکستان، جمهوری آذربایجان، کردستان عراق و . . . را به فراموشی سپرد، اما در این میانه، برای نمونه ما تنها در این گفتار ردپای این آیین باستانی را در دو سرزمین (تاجیکستان و افغانستان) خارج از مرزهای سیاسی جهانی جست‌وجو کردیم که در هر کجای آن بوی نوروز می‌آید و مردمان سرزمین‌های آن، نژاد و فرهنگ و هویت خویش را همچو فرزندی می‌بینند که سده‌ها پیش از این از مادر خود (ایران فرهنگی) دور مانده است و هم‌چنین در این جستار ریشه‌های نوروز را در دو تمدن باستانی دیگر (مصر و بابل) جست‌وجو خواهیم کرد.

تاجیکستان

بی‌گمان نوروز در تاجیکستان یکی از باشکوه‌ترین و شگفت‌انگیزترین جشن‌های آیینی خاورمیانه است؛ در این سرزمین هم‌زمان و در پیوند با جشن‌های پایان سال و نوروز، آیین‌های گوناگونی برگزار می‌شود که عبارتند از: «مراسم ماه حوت»، «مراسم گل‌گردانی»، «مراسم جفت براران»، «مراسم سومنک‌پزی» و «مراسم آتش‌افروزی» (چهارشنبه سوری).

ماه حوت (ماهی) در گاه‌شماری دهقانان ِگذشته‌ی تاجیک آخرین ماه سال بود و از آن‌جا که در این ماه، آب و هوا با شتاب دگرگون می‌شود، آن را به سه دوره بخش کرده‌ا‌ند: ۱۷ شبانه‌روز «حوت»، هفت شبانه‌روز «عجوز» و سه شبانه‌روز آن «نحس» نامیده می‌شد.

پس از سه روز، نحس سال پایان می‌یافت و سال نو یا نوروز آغاز می‌شد.

هجدهم حوت را عجوز شمار

که بود اول فصل بهار (ترانه‌ی تاجیکی)

تاجیکان در این ماه برای کشت و کار بهار آمادگی می‌دیدند، چنان‌که این آیین در ترانه‌های مردم تاجیک نیز بازتاب دارد:

حوت گذشت، فصل زمستان به مقام دل ما

لیک در حوت شده است شورش و غوغا برپا

سردی و گرمی، این بود به فرمان خدا

نیست کس را سخنی گفته در این چون و چرا

حوت اگر حوتی کند، کم پیره در قوطی کند

هم‌چنین از دیگر آیین‌های نوروزی در میان تاجیکان چنان‌که گفتیم، «مراسم گل‌گردانی» است که در حقیقت یکی از رسوم دهقانی به شمار می‌رود. گل‌گردانی را مردم تاجیک از زمان‌های گذشته به انگیزه‌ی بیداری طبیعت و آغاز شکوفه‌دهی گل‌ها و درختان برگزار می‌ساختند.

این آیین اگرچه در گذشته به دست بزرگسالان انجام می‌گرفت، اما امروز به دست کودکان و نوجوانان برگزار می‌شود. گل‌گردان‌ها از دره و تپه و دامنه‌ی کوه‌ها گل می‌چینند و اهل روستای خود را از پایان‌یافتن زمستان و فرارسیدن سال نو و آغاز کشت و کار بهاری و آمدن نوروز مژده می‌دهند. مردمان نیز به گروه پنج تا ۱۰ نفری گل‌گردان‌ها هدیه می‌دهند و گل‌ها را به چشم و ابروان خود می‌مالند و از زیبایی و سلامت و دیدن آغاز سال نو شادی می‌کنند.

گلِ بایچیک و گل سیاه‌گوش که در نواحی شمالی تاجیکستان و هم‌چنین در سمرقند و وادی‌های زرافشان، فرغانه و قشفدر نشانه‌ی آغاز بهار است، از گل‌هایی است که در آیین گل‌گردانی به کار می‌رود و به همین انگیزه، گل‌گردانی را «بایچیک‌گویی» نیز می‌نامند.

بهار آمد، بهار آمد

به دهقان وقت کار آمد

به دوستان گل قطار آمد

بهار نو مبارک باد

گل ِ گل‌ها بایچیک،

بایچیک . . . (ترانه‌ی تاجیکی)

و اما آیین «جفت براران» با آرزوی پربار و پربرکت‌شدن محصول در سال نو در تمامی مناطق و در پایان ماه حوت برگزار می‌شود.

این آیین در میان وادی‌های حصار، کولاب و غرم به یک گونه انجام می‌گیرد و در آن همه‌ی خانواده‌ها شرکت می‌کنند. در این آیین دهقان‌ها پلو، نان فطیر و یا غذای ویژه‌ی این مراسم را تهیه می‌کنند و ۱۵ تا ۲۰ نفر از کهنسالان را در این مهمانی جای می‌دهند. پس از خوردن غذا، این عبارت خوانده می‌شد: «مزید نعمت، زیاده دولت، برارکار، صحت و سلامتی خرد و کلان، رسد به بابای دهقان، خوش آمدید میهمانان.»

مردم دهات آب کنده، عاشقان و ورگانزه در وادی قشقدر هنگام آیین جفت براری داستانی می‌خواندند که در آن، تاریخ دهقانان به گونه‌ی استوره‌ای روایت شده است. این آیین هم‌چنین در میان دهقانان سمرقند، بخارا، لنین‌آباد و وادی فرغانه نیز به همین گونه انجام می‌گیرد.

«سومنک‌پزی» نیز از آیین‌های فصل بهار در تاجیکستان است. سومنک‌پزی یا همان سمنوپزی مراسمی است که چنان که خواهیم گفت در افغانستان و ایران نیز هنوز کماکان پابرجا مانده‌است. در برخی دهات شرقی ایران با سومنک، خمیر درست می‌کنند و مانند چپاتی تاجیکی نان نازک می‌پزند.

گیرم که مرزی با اسلحه بین دو نقطه از این سرزمین ایجاد شد، چگونه می‌توانند در فصل خزان از حرکت باد خنک خوارزم به خراسان جلوگیری کنند! و چگونه می‌توان بوی جوی مولیان را دستور داد که مشام مشتاقان بادغیس هرات را نوازش مکن؟ هنگامی که انگور تاکستان بلخ در خُم‌خانه‌ی قونیه به جوش و خروش می‌آید و شوریده‌ی همدانی را به یاد صبحگاه نشابور و شامگاه بغداد می‌اندازد، کدام نیرو را یارای آنست که راه بر سفر دلفریب این خیال مستانه ببندد؟

از آن‌جا که آماده‌کردن سومنک زمان زیادی را می‌گرفت و نگهداری و آیین ویژه‌ی خود را می‌خواست، خود به خود به بزمی درمی‌آمد و این سنت گذشتگان تا امروز در دهات کوهستان‌های تاجیکستان به یادگار مانده است.

سومنک‌پزی در «حصار شادمان» به این گونه است که گندم بهاری سفید و تاشکندی را در طبق‌های بزرگ چوبین به نام «لنگری» می‌ریزند. گندم که نیش زد، آن را روی تخته یا سینی‌های بزرگ پهن می‌کنند و روی بام می‌گذارند و باران سبب می‌شود تا گندم رشد کند و از آرد آن سومنک تنوری و دیگی تهیه می‌شد.

آیین چهارشنبه‌سوری یا «آتش افروز» نیز که ویژه‌ی مردم تاجیکستان جنوبی و مرکزی است، در هفته‌ی آخر ماه صفر (اسفند) و با نام «چهارشنبه آخرون» (چهارشنبه آخران) برگزار می‌شود.

در این مراسم برای رهایی از گناهان در هفته‌ی آخر اسفندماه، هنگام عصر تا غروب آفتاب آتش افروخته می‌شود و خُرد و بزرگ از بالای آن می‌جهند.

این آیین در میان تاجیکان منطقه‌ی شمالی نیز رواج دارد. اهالی در این آیین که آن را «علو پرک» (عل به معنی آتش) نیز می‌نامند به هنگام پریدن از روی آتش این ترانه را می‌خوانند :

زردی و رنجوری من از تو

سرخی و خرمی تو از من

افغانستان

برگزاری نوروز در دو کشور افغانستان و پاکستان بسیار همگون و همسان است و در هر دو آن‌ها نوروز با نام علی، پیشوای نخست شیعیان پیوند خورده است.

این جشن در بسیاری نقاط افغانستان با شکوه‌مندی ویژه‌ای برگزار می‌شود؛ در مزارشریف در زیارتگاه منسوب به حضرت علی، جشن بزرگی به نام میله‌های گل سرخ برگزار می‌شود و همه‌ساله، هزاران نفر از زائران آن زیارتگاه و دوستداران نوروز از سرتاسر کشور، حتی از کشورهای ایران و تاجیکستان و دیگر کشورهای آسیای میانه به شهر مزار شریف می‌روند و این جشن ملی و پارینه را با شکوه‌مندی هرچه بیش‌تر برگزار می‌کنند. در شهر کابل نیز به عنوان پایتخت، میله‌های نوروزی در محلات خواجه صفا، دامنه‌ی سخی، کاریز میر، تپه‌ی زیبای استالف، گلغندی چاریکار برگزار می‌شود. در هرات نیز مردمان در روزهای نخستین سال و چهارشنبه نخست سال و نیز در سیزدهمین روز از نوروز، در تفریحگاه‌های درون و بیرون شهر گردهم می‌آیند و جشن نوروز را گرامی می‌دارند. از جمله سنت‌های نوروزی و آغاز سال نو، راه‌اندازی میله‌ی سمنک (سمنو) در شب نخست نوروز همراه با سرور و شادمانی و تهیه و پخش آب هفت میوه (هفت نوع آجیل که در افغانستان به نام میوه خشک معروف است) است. تهیه‌ی هفت‌سین هم در برخی نقاط افغانستان پابرجاست.

یکی از سنت‌های نوروزی مردم افغانستان به‌ویژه در شهر شمالی مزارشریف و نیز کابل، برافراشتن ژنده (علم پوشیده از پارچه‌های سبزرنگ)، مشهور به ژنده‌ی سخی است. برافراشتن این علم از وجوه مذهبی جشن نوروز در افغانستان است. بر اساس یک روایت تاریخی، در سال ۱۲۸۸ هجری که نایب محمدعلم‌خان در اطراف حرم (منسوب به حضرت علی در مزارشریف) ملحقات و خانه‌هایی بنا کرد و چوب راست و محکمی را از جنگل‌های ماورالنهر خواست و در ساختن علم مبارک به کار گرفت که تا امروز مورد استفاده است.

مصر

نوروز قبطی اگرچه هم‌ریشه با نوروز ایرانی است، اما زمان برگزاری آن اندکی دگرگون است.

نوروز مصری هرساله برابر با دهم یا یازدهم سپتامبر (نخستین روز ماه توت مصری) با آغاز فصل کشاورزی و هنگامه‌ی طغیان رود نیل برگزار می‌شود تا نیل توانایی خویش را در سیراب‌کردن زمین‌های پیرامون خود نشان دهد. درباره‌ی پیداییِ نوروز در مصر باستان روایت‌هایی گوناگون در میان است که یکی از آن‌ها می‌گوید این آیین نخستین بار به وسیله‌ی کمبوجیه‌ی هخامنشی (فرزند کوروش) که در سال ۵۹۵ ق.م مصر را گشود، وارد این سرزمین شد و گروهی دیگر نیز بر این باورند که خسروپرویز ساسانی (دومین فاتح ایرانی مصر) در ۶۱۹م، نخستین برگزارکننده‌ی نوروز در این سرزمین بوده است و برخی دیگر می‌پندارند که نوروز جشنی است که پس از اسلام در این سرزمین یک آیین ملی به شمار رفته است.

بر پایه‌ی تواریخ اسلامی در زمان فرمانروایی فاطمیان که با امیران شیعه‌ی ایرانی پیوندی بسیار نزدیک داشتند، نوروز یک جشن ملی شناخته شده بود و در روند برگزاری آن، خلیفه و خانوده‌اش و تمامی نامداران کشوری به شادمانی می‌پرداختند.

مصریان در این جشن آتش می‌افروزند و بر یکدیگر آب می‌پاشند و به کارمندان دولت و خانواده‌هاشان پوشاک و پیشکش نوروزی داده می‌شود.

هم‌چنین امروزه در آغاز بهار (در مصر)، درست در همان روزی که ایرانیان آیین سیزدهم فروردین را به‌جا می‌آورند، مردم مصر به پیروی از ایرانیان، از شهر بیرون می‌روند و مراسمی را برگزار می‌کنند که به سیزده ایرانیان می‌ماند و آن را «یشم‌النسیم» می‌نامند.

بابل

برخی از کارشناسان همچو شادروان دکتر مهرداد بهار، معتقدند که پیشینه‌ی ریشه‌ی نوروز در تمدن میان‌رودان همچو تمدن ایرانی بسیار کهن‌سال است و معتقد بود که: «کهن‌ترین نشانه‌ای که در آسیای غربی از جشن سال نو بازمانده، به نخستین خاندان سلطتنی اور مربوط می‌شود که در طی آن، ازدواج مقدس میان الهه‌ی آب و خدای باروری انجام می‌گرفته و کاهنه‌ی معبد نقش الهه را بر عهده داشته است. و این در هزاره‌ی سوم پیش از مسیح بوده است . . . این جشن در اصل به مناسبت پیروزی ائا یا انکی بوده که اپسو، غول آب‌های شیرین را می‌کشد و خود ایزد آب‌های شیرین می‌شود. پس از پیروزی بر او جشن می‌گرفتند، بر رودخانه سد می‌ساختند تا بهتر به کشت و زرع بپردازند. این عید را بعدها بابلی‌ها حفظ می‌کنند و در این جا مردوک جای انکی را می گیرد.»(بهار: ۱۳۷۳: ۲۱۷)

هم‌چنین چنان‌که می‌دانیم در آیین «میر نوروزی» که یکی از سنت‌های دیرین و آیین‌های پیوسته به نوروز در ایران شناخته می‌شود، کسی را به گونه‌ی نمادین از آغاز تا سیزدهم فروردین ماه پادشاه و امیر می‌ساختند و او سوار بر اسب، الاغ یا شتر، به مدت ۱۳ روز، به گونه‌ی طنزآمیزی به فرمانروایی می‌پرداخت.

شاید آیین میرنوروزی نماد و یادآور فرمانروایی متزلزل و بی‌دوام و بی‌اساس فرمانروایان باشد!

سخن در پرده می‌گویم، چو گُل از غنچه بیرون آی

که بیش از پنج روزی نیست، حُکم میر نوروزی (حافظ)

در همین روند برابر با بساری از روایات، گونه‌ای از آیین میرنوروزی را می‌توان در تمدن باستانی بابل یافت: بنابر متن داستان نامیِ «سینوهه‌ی مصری» پزشک ویژه‌ی فرعون (نوشته‌ی میکا والتری) که اگرچه تنها داستانی است که با ترجمه‌ی شادروان «ذبیح‌الله منصوری» به یک بار خواندن می‌ارزد!، اما بی‌گمان ریشه‌های باستانی این داستان را نمی‌باید فراموش کرد.

سینوهه در فصل شانزدهم کتاب چنین می‌گوید :

« . . . وقتی فصل بهار شروع می‌شود سکنه‌ی بابل مدت ۱۲ روز جشن می‌گیرند. در روز سیزدهم، مراسم این جشن به وسیله‌ی یک دروغ بزرگ، یعنی پادشاه دروغی، خاتمه می‌یابد. در این ۱۲ روز همه مشغول عیش و عشرت می‌شوند و خود را برای جشن روز سیزدهم بهار آماده می‌کنند. صبح روز سیزدهم من در مهمانخانه نشسته بودم که یک عده سرباز به مهمانخانه ریختند و بانگ زدند: پادشاه ما کجاست؟ پادشاه ما را بدهید وگرنه همه را به قتل خواهیم رساند. سربازها مقابل اتاق ما غوغا نمودند و «کاپتا» غلام من، از بیم خود را زیر تخت خواب پنهان کرد و به من گفت: تصور می‌کنم در بابل شورشی شده و پادشاه گریخته و طرفداران او به تصور اینکه وی در این مهمانخانه است این جا آمده‌اند.»

در ادامه‌ی داستان، سینوهه در اتاق را می‌گشاید و خود را به سربازان معرفی می‌کند. سربازان به او می‌گویند از سوی پادشاه آمده‌اند که کاپتا را با خود ببرند. پس از گفت‌وگو و مشاجره، سرانجام غلامِ خود را به آنان تسلیم می‌کند و برای پی‌گیری ماجرا خود نیز در پیِ ایشان به کاخ پادشاه بابل می‌رود. سینوهه، هنگام ورود به کاخ با رویدادهایی روبرو می‌شود که به روایت لحظه به لحظه‌ی آن پرداخته است : « . . . کاهن بزرگ (مردوک) به طرف کاپتا – غلام من – اشاره کرد و گفت: اینک ما توانسته‌ایم که یک پادشاه بالغ و عاقل پیدا کنیم و او را به سلطنت انتخاب خواهیم کرد تا اینکه از روی عقل و مآل‌اندیشی بر ما حکومت نماید. به محض اینکه این حرف از دهان کاهن بزرگ بیرون آمد کسانی که در آنجا بودند به پادشاه جوان بابل (بورابورباش) حمله‌ور شدند و با خنده و شوخی، علائم سلطنت را از سر و سینه‌ی وی دور کردند و لباس از تن او بیرون کردند . . . بورابورباش، وقتی از علائم سلطنت خلع می‌گردید، کوچک‌ترین مقاومتی نکرد و من دیدم که به اتفاق شیر خود به گوشه‌ای از اتاق رفت . . . . «کاپتا» را روی تختی که قبلاً پادشاه روی آن می‌نشست، نشانیدند و مقابلش سجده کردند و زمین را بوسیدند! . . . .»(منصوری: ۲۳۴-۲۲۰)

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *