نگاهی به زندگی دیوانه وار و عجیب این دانشمندان بخش سوم و پایانی

:four:دانشمند چهارم: جک پارسونز (۱۹۱۴-۱۹۵۲)

داستان زندگی و کارهای جک پارسونز بیشتر به نمایش‌نامه‌های تخیلی هالیوودی شبیه است تا داستان زندگی واقعی این شخص. نکته قابل توجه در مورد زندگی او این است که تمام رخدادهایی که برای جک پیش‌آمده و فراز و نشیب‌های زندگی او توسط یکی از محققین موسسه فناوری کالیفرنیا مستند شده است. در اویل سال ۱۹۳۹ مردم جک را فردی به‌شدت مذهبی و دین‌گرا می‌خواندند چراکه او مراسم‌هایی را برگزار می‌کرد که در آنها به ستایش و مدح معبودی در پرده اسرار می‌پرداخت.
پارسونز شبی بعد از برگزاری مراسم‌های عجیب و غریب خود درحالی‌که با مشاور ازدواج خود برهنه در کنار آتش افتاده بودند پیدا شدند که البته آنها نمرده بودند فقط دچار حالتی توهم و ناپایداری حواس شده بودند.
جک روزی با Ron Hubbard بنیان‌گذار فرقه ساینتولوژی آشنا شد که در نهایت تصمیم گرفتند تا از آن پس در جستجوی مادر دجال باشند! آنها معتقد بودند که برای پیشبرد هدف خود یکی از اعضای این تیم دو نفره که لزوما جک بود باید در حال استمنا بوده و رون هوبارد در حال تحقیق بر روی این موضوع باشد! این دو همکار به‌قدری در توهمات خود غرق بودند که خیال می‌کردند قادر به احضار روح و سخن گفتن با آنها هستند. درنهایت نیز جک پارسونز در یک انفجار کشته شد.

:three:دانشمند سوم: ایلیا ایوانف (۱۸۷۰-۱۹۳۲)

ممکن است شما نیز از داستانی دیوانه‌وارتر از جک پارسونز متحیر شوید. این داستان زیست شناس شوروی ایلیا ایوانف است که در سال ۱۹۲۴ با حمایت و بودجه دولت بلشویک راهی خارج از کشور شد تا بر روی موجودی عجیب الخلقه که ترکیبی از میمون و انسان بود کار کند. در تابستان سال ۱۹۲۶ او تخمدان یک زن را به یک شامپانزه با نام نورا پیوند زد و سعی کرد تا با اسپرم انسانی شامپانزه را بارور کند. او در ماه نوامبر همان سال به آفریقا سفر کرد تا یک شامپانزه را به اسپرم‌های انسانی تلقیح کند.
درنهایت که متوجه شد هیچ‌یک از آزمایش‌های وی موثر واقع نشده‌اند دست به تغییر تاکتیک زد. او از پنج زن روسی درخواست کرد تا به‌صورت داوطلبانه با شامپانزه لقاح انجام دهند! با این وجود قبل اینکه آزمایش‌های وی تکمیل گردد تیمی متشکل از دانشمندان روسی به این نتیجه رسیدند که او را به محل دور از قزاقستان بفرستند و درنهایت او دو سال پس از ورود به قزاقستان درگذشت.

:two:دانشمند دوم رابرت جی هیت (۱۹۱۵-۱۹۹۹)

مانند خوزه دلگادو، جی هیت نیز سعی در دست‌کاری ذهن و کنترل آن داشت اما نه از روشی که دلگادو استفاده می‌کرد. افکار جی هیت به‌شدت تحت شعاع لذت‌های جنسی و هوس رانی‌ها قرارگرفته بود تا جایی که در اواخر عمر حالت روحی و روانی ثابتی نداشت. او درحالی‌که مشغول به کار در دانشگاه نیو اورلان بود تصمیم گرفت تا کنترل مغز را توسط لوله‌های باریک الکترودی در دست بگیرد. او توانست با تزریق ماده‌ای شیمیایی به نام استیل کولین در این لوله‌های الکترودی وجود و هیجان جنسی مجازی را برای مدت نیم ساعت در ذهن شخص القا کند. برخی معتقدند که او در پروژه غیرقانونی MK-ULTRA با سازمان CIA همکاری داشته است.

:one:دانشمند اول: نیکولا تسلا (۱۸۵۶-۱۹۴۳)

تسلا را یکی از مبتکرترین مخترعان تاریخ بشریت خوانده‌اند. او در انجمن پلی تکنیک اتریش کار می‌کرد اما هرگز موفق به فارغ التحصیل شدن از آن انجمن نشد! هوش و نبوغ سرشار وی ایده‌هایی فوق العاده در ذهن او ایجاد می‌کرد که همگان را به شگفت وا می‌داشت. برخی گفته‌اند او بر روی دستگاهی کار می‌کرد که بتوان از طریق آن و با مهار کردن نیروی رعد و برق هواپیماها را واژگون کرد.
برخی از مطالعات وی نیز که سرانجام تکمیل شد پژوهش بر روی جریان‌های الکتریکی AC و تحقیقات گسترده بر روی اشعه X بود که امروزه تاثیر این عوامل بر زندگی بشر به‌خوبی قابل مشاهده است. همانطور که تسلا پا به سنین بالاتر می‌گذاشت دچار اختلال شدید وسواسی شد تا جایی که اختلال وسواس او در درجه ۳ قرار گرفت و به‌شدت از لمس موی انسان بیزار شد! یکی از دلایل شهرت زیاد تسلا داستان رابطه او با موجودات فرازمینی است چراکه بسیاری از اشخاص بر این باورند که تسلا در زمان خود موفق به ایجاد ارتباط بین خود و موجودات فضایی شده است. جالب است بدانید که تسلا جای خالی معشوقه خود را با کبوتری زیبا پر کرد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *