با باخمن شاعر شبِ دراز و تاریکِ تاریخ*
فرزند ترسِ بزرگِ جهانم،
که در میانهی صلح و شادی چرخ میزند
مانند ضربههای ناقوس در گذارِ روز
و بسانِ داس در کشتزاری سرسبز
aاینگه بُرگ باخمن
«پرواز با ترانه»، چهارمین اثر «دکتر چنگیز پهلوان» جهتِ شناساندن ادبیّات جهان به ایرانیان است.
ایشان پیشتر با نشر «نمونههای شعر امروز افغانستان» در سال ۱۳۷۱ برای آشنایی با همزبانان و همفرهنگان افغانی، «شعر عربی در عصر جاهلی» در سال ۱۳۷۹ که ترجمهای از اثر بزرگ «کارل بروکلمن» از زبان آلمانی بود و کتابی در بابِ شعر شاعر شهیر اتریشی «ارنست یاندل» که در سال ۲۰۰۵ در آلمان منتشر شد، کوششهای درخور توجهی در این زمینه انجام داده است. کوششهایی که بعدها راهگشا و روشنگر کنشِ فکری کنشگران این عرصه شد.
بیشتر فارسیزبانان به خاطر غنای ادبیّات فارسی به ندرت از مطالعهی شعر به زبانی غیر از فارسی لذت میبرند. پرواز با ترانه، پارسیزبانان را به دنیای شعرغیرفارسی میبرد، دنیایی که در آن صرفاً بازی با واژگان مطرح نیست، بلکه تفسیری است و تحلیلی از آنچه میخوانند. این تبیین واژگانی کمک میکند که به جهانِ شعر رهنمون شوند و آن را دریابند، بسان خوانندهای که همفرهنگ و همزبانِ شاعر است.
از همین رو در پرواز با ترانه، شیوهای نوین در چگونگی ترجمهی شعر از زبانهای دیگر به فارسی به چشم میخورد. شیوهای مبتنی بر شناساندن جان و جهان شاعر در پرتو تفسیرِ شعرهایش با نیمنگاهی به زمانهاش و نه تنها صرفاً ترجمهی شعر. از این روست که به نظر من، این کتاب نمونهای بدیع از تالیف، تفسیر و ترجمهی ادبی است که پیش از این در زبان فارسی اگر نمونهاش نباشد، بیشک نادر است.
در پیشگفتار، پهلوان با نشان دادن بحران هویت در اتریشِ پس از جنگ جهانی دوم که به قول ایشان «خصلتی خلاقانه داشت و به غنای تفکر انجامید» و همچنین موقعیتِ زبان آلمانی در سرزمینهای آلمانیزبان، نیمنگاهی به شرایط امروز ایران دارد، به نحوی که گویا میکوشد آینهای در برابر ما بگیرد تا نمونهای برای چگونگی فائق آمدن بر این بحران، پیشِ روی روشنفکر ایرانی قرار دهد.
«اینگه بُرگ باخمن» (Ingeborg Bachmann) (1973-1926) شاعر و نویسندهی برجستهی اتریشی سدهی بیستم است که نویسندهی «پرواز با ترانه» در سه بخشِ زندگی، شعر و معنای شعر شاعر به رمزگشاییِ شخصیت چند بُعدی و پیچیده او پرداخته است.
در پیشگفتار، پهلوان با نشان دادن بحران هویت در اتریشِ پس از جنگ جهانی دوم که به قول ایشان «خصلتی خلاقانه داشت و به غنای تفکر انجامید» و همچنین موقعیتِ زبان آلمانی در سرزمینهای آلمانیزبان، نیمنگاهی به شرایط امروز ایران دارد، به نحوی که گویا میکوشد آینهای در برابر ما بگیرد تا نمونهای برای چگونگی فائق آمدن بر این بحران، پیشِ روی روشنفکر ایرانی قرار دهد.
پهلوان در این کتاب به آرای منتقدان غربی در خلال نوشتهی خویش نیز نظر دارد تا همهجانبه به باخمن بنگرد و چیزی را از قلم نیاندازد. وی آنگاه به زندگی این شاعر و نویسندهی اتریشی میپردازد و ابعاد گوناگون هستیشناسانهی او را از زوایای گوناگون بر میرسد. زوایهای چون رابطهی باخمن با خویش و جهان پیرامونش، با جنسیتاش، با زمانهی زندگیاش و …
در شعر باخمن که پهلوان پیشِ رویمان نهاده، با منیّت، آزادی، جنون، عشق، نقد جامعهی کالایی، تاریخزدگی، ضدیت با جنگ، بیگانگی، انسانی تنها در جمع انسانها، مرگ، موقعیت بغرنج و دشوار انسان در هستی از منظری فردی آشنا میشویم.
در بخش زندگینامهی باخمن، پهلوان به معرفی و بررسی دو جریان فلسفی پیش و پس از جنگ جهانی دوم در سرزمینهای آلمانیزبان یکی «حلقه وین» که متشکل از فیلسوفان نوتجربهگرای وینی در پیش از جنگ جهانی دوم و دیگری «گروه ۴۷» که معرّف کوششها و کنشهای نویسندگان آلمانی در راستای روشنگری و آموزش دمکراسی در پس از جنگ جهانی دوم است و تاثیر این دو نحلهی فکری بر باخمن میپردازد و ردپای تاثیر «مارتین هایدگر» و به ویژه «ویتگنشتاین» را در اندیشه و آثار باخمن پی میگیرد و نشان میدهد که شکّ نسبت به زبان و نقدِ فرهنگ که از عوامل مهم تکوین و هستیدهندهی خلاقیت ادبی باخمن است، متاثّر از ویتگنشتاین است.
باخمن که در سال ۱۹۵۳ جایزه ادبی گروه ۴۷ و در سال ۱۹۶۸ جایزه بزرگ دولتی اتریش را از آن خود کرد، هیچگاه خاطرهی اشغال اتریش توسط ناسیونالسوسیالیستهای آلمانی از ذهن و ضمیرش پاک نشد و این تجربهی دردناک، عینیت خود را در اشعار این شاعرِ فیلسوف به شکلهای مختلف بازتاب داده است.
باخمن با آفرینش آرمانشهری شعری، نظمی نو میآفریند و جهانی بدیع را به تصویر میکشد. وی سخنگوی نسلی است که حامل وجدان دردکشیدهی انسان بعد از جنگ جهانی دوم است و به گفتهی پهلوان: «بیانگر عجز و ناکامی انسانهاست در برپایی جهانی خردمند و سامانیافته که سرپناهی بشود برایشان.»
در شعر باخمن که پهلوان پیشِ رویمان نهاده، با منیّت، آزادی، جنون، عشق، نقد جامعهی کالایی، تاریخزدگی، ضدیت با جنگ، بیگانگی، انسانی تنها در جمع انسانها، مرگ، موقعیت بغرنج و دشوار انسان در هستی از منظری فردی آشنا میشویم.
در زمانهای که جایگاه انسان همان اندازه تراژیک است که مبتذل، شعر باخمن تجلّی تضادهاست، تضادهایی که ناشی از تضاد میان هنر و زندگی است.
باخمن با آفرینش آرمانشهری شعری، نظمی نو میآفریند و جهانی بدیع را به تصویر میکشد. وی سخنگوی نسلی است که حامل وجدان دردکشیدهی انسان بعد از جنگ جهانی دوم است و به گفتهی پهلوان: «بیانگر عجز و ناکامی انسانهاست در برپایی جهانی خردمند و سامانیافته که سرپناهی بشود برایشان.» (پرواز با ترانه، ص ۹۲)
«در زمانهی انسانهای جابجا شده، شعر باخمن انباشته است از سفرها و وداعها و جداییها. او میداند ما هرگز نمیتوانیم بگوییم سرنوشتمان به واقع به چه معناست؛ تنها میتوانیم بیوقفه بکوشیم چیزها را به گونهای که در نظرمان جلوهگر میشوند، منتقل کنیم. هر روزه با کشف و شهودِ کوچکی که جهان را دیروز چنین سرزنده و معنادار ساخته بود، وداع میکنیم. هرکه میخواهد این حس تبعید را که زمانهی ما را فراگرفته است درک و تجربه کند، باید باخمن را بخواند.» (پرواز با ترانه، ص ۲۷)
امید که علاقهمندان به ادبیات، به ویژه به شعرِ شاعران آلمانیزبان از طریق این کتاب با باخمن که شوربختانه به رغم اثرگذاریاش بر ادبیات باخترزمین، در ایران چندان شناخته شده نیست، آشنا شوند.**
به نظر من، این کتاب نمونهای بدیع از تالیف، تفسیر و ترجمهی ادبی است که پیش از این در زبان فارسی اگر نمونهاش نباشد، بیشک نادر است.
پرواز با ترانه: آشنایی با اینگه بُرگ باخمن / چنگیز پهلوان
تهران: نشر آبی؛ چاپ دوم؛ ۱۳۸۷
پینوشت:
* عنوان برگرفته از تعبیر «چارلز سیمیک» شاعر امریکاییِ یوگسلاویتبار است.
** این یادداشت در تاریخ ۱۵ مهرماه ۱۳۸۸ در روزنامهی مردمسالاری منتشر شده است.