پرده اول:
مفهوم سلامت از آن مفاهیمی است که ابعاد متعدد و گستردهای را شامل میشود. شاید در گذشتههای نه چندان دور فرد سالم به کسی اطلاق میشد که بیماری مزمن و خطرناکی ندارد. بعدها سلامت افراد به لحاظ روانی هم جایگاه خود را در نظام سلامت و ما بین مردم پیدا کرد. اما چند سالی میشود که در محافل علمی و در میان عناوین پایاننامهها و مقالههای علمی- پژوهشی مفهومی تازه به چشم میخورد به نام سلامت اجتماعی، انگار که سلامت دیگر پدیدهای فردی نیست و بعد اجتماعی و حیات اجتماعی هر فرد به رسمیت شناخته شده است. در ارزیابیهای جدید بینالمللی سلامت اجتماعی یکی از شاخصهای مهم توسعه است. سلامت علاوه بر اینکه خود یکی از اجزای رفاه اجتماعی است به دلیل نقشی که در ارتقای کیفیت منابع انسانی دارد ارتباط عمیقتری با رفاه اجتماعی دارد. اما معنای آن چیست؟ به بیان ساده سلامت اجتماعی خود را در اعتماد افراد به یکدیگر و در حمایتهای اجتماعی افراد از یکدیگر نشان میدهد. سلامت اجتماعی در شکوفایی اجتماعی افراد تقویت میشود. مادامی که فرد احساس نکند بخشی از جامعه است و در رسیدن جامعه به اهداف مورد نظر اثرگذار خواهد بود، مادامی که فرد خود را جدا از دیگران تلقی کند و اعتمادش به سایرین کاهش یابد، مادامی که فرد برای خودش زندگی کند و نسبت به امور جامعه حساسیت نداشته باشد، سلامت اجتماعی او به مخاطره افتاده است.
کافی است کمی با دقت به خودمان و اطرافیانمان نگاه کنیم. با کمی تامل متوجه میشویم که سلامت اجتماعی ما دارای نقصانهای جدی است. تعداد زیادی از ما به لحاظ اجتماعی بیمار هستیم و بدتر از همه اینکه نسبت به بیماری آگاه نیستیم و حتی حساسیتی نداریم. چه کسی باید به ما بگوید بیماریم؟ چه کسی باید بگوید راهحل رفع این بیماری چیست؟ چه کسی باید به ما آموزش بدهد که از یکدیگر حمایت کنیم؟ چه کسی باید به ما گوشزد کند برای جامعه دارای کارکرد مثبت هستیم و باید تلاش کنیم تا جامعه به نقطه تعالی نزدیک شود؟ (و البته این بحث که جامعه و ساختارها چقدر به ما، بهعنوان عضوی از جامعه اهمیت میدهند و جامعه تا چه حد ما را بهعنوان مهرههای اصلی خود به رسمیت میشناسد و حیاتش تا چه حد در گرو تلاش اعضای جامعه است، بحثی دیگر است که نمیشود به آن پرداخت! به جای آن میتوان به برخی مقالات دکتر کاتوزیان مراجعه کرد) اما اینکه یک جامعه تلاش ما را برای خوب بودن و حامی یکدیگر بودن ببیند یا خیر، چیزی از مسئولیت ما در قبال آن کم نمیکند و درد بیماری اجتماعی ما را کاهش نمیدهد.
یکی از نهادهایی که میتواند بعد اجتماعی سلامت را از نقصان و بیماری نجات دهد خانواده است. خانواده واحد اساسی هر جامعه است، ساختار آن با فرزندانی است که در آن بزرگ میشوند. خانواده محل آموزش ارزشها، روحیهها و اصول اخلاق، تجربه و رفتارهایی است که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. بنابراین خانواده واحد اساسی سلامت اجتماعی است؛ درجایی که نخستین ارتباطات تجربه میشود. در میان این ارتباطات یک کودک احترام گذاشتن، عشق، اعتماد، حمایت و… را یاد میگیرد که مولفههای مهمی در ارتقای سلامت اجتماعی محسوب میشود. خانواده میتواند به فرزندان خود آموزش دهد که باید به یکدیگر کمک کنند و نسبت به امور جامعه حساس باشند.
پرده دوم:
گسترش شبکههای اجتماعی اتفاق مهم و شگفتانگیزی است. عکسها و پستهای دروغین که برای ارایه نمایشی بینقص از خودمان به کار میبریم، یکی از جنبههای نه چندان دلچسب استفاده از این شبکهها است اما این تنها یک روی سکه است. در همین شبکههای اجتماعی نیز گاهی مرور حرفها و اندیشههای سایرین ما را وادار به تامل میکند. هفته گذشته بهصورت کاملا اتفاقی عکسی را دیدم که تا مدتها ذهنم را به خود مشغول کرده بود. عکس، دستخط یک دانشآموز دوم ابتدایی بود که روی کاغذی سفید نوشته بود «من متعهد میشوم که هفتهای ٢ هزار تومان به کودکان سرطانی کمک کنم. پدر من متعهد میشود که برای کمک به کودکان سرطانی هفتهای ٢ هزار تومان به من بدهد. امضا پدر / امضا دختر…»
در دلم گفتم چه جامعه خوشبختی خواهیم داشت اگر همه کودکان یاد بگیرند که باید برای کمک به دیگران تلاش کنند و چقدر خوشبخت خواهیم بود اگر همه پدر و مادرها به فرزندان خود به جای خودخواهی، دگرخواهی را آموزش دهند. چقدر خانواده در اطرافمان میشناسیم که به فرزندش میگوید اسباببازیات گران است، اگر کسی خواست به او ندهیها، تبلتت خراب میشود، اگر دوستت گفت بده، بگو خراب میشود، چقدر خانواده در اطرافمان میشناسیم که اگر فرزندش به کودک کاری که کنار خیابان نشسته است نگاه میکند، دستش را میکشد و زودتر دورش میکند تا خیالش آزرده نشود؟!
خانوادهها بیش از آنچه خود را باور دارند، میتوانند اندیشه فرزندانشان را بارور کنند. پرداختن به بعد اجتماعی سلامت افراد و تلاش برای محقق ساختن آن در گرو داشتن خانوده سالم است که خود و فرزندش را بخشی از جامعه بزرگتر درنظر میگیرد.
چشم پوشی از سلامت اجتماعی در خانوادههای ایرانی
یکی از نهادهایی که میتواند بعد اجتماعی سلامت را از نقصان و بیماری نجات دهد خانواده است. خانواده واحد اساسی هر جامعه است، ساختار آن با فرزندانی است که در آن بزرگ میشوند. خانواده محل آموزش ارزشها، روحیهها و اصول اخلاق، تجربه و رفتارهایی است که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. بنابراین خانواده واحد اساسی سلامت اجتماعی است؛ درجایی که نخستین ارتباطات تجربه میشود. در میان این ارتباطات یک کودک احترام گذاشتن، عشق، اعتماد، حمایت و… را یاد میگیرد که مولفههای مهمی در ارتقای سلامت اجتماعی محسوب میشود. خانواده میتواند به فرزندان خود آموزش دهد که باید به یکدیگر کمک کنند و نسبت به امور جامعه حساس باشند.
خیلی ممنونم بابت انتشار این مقاله عالیتون
موفق باشید
با سپاس و قدردانی فراوان مطلب مفید و ارزنده ای بود موفق و پیروز باشید