چطور عاشق ترافیک و رفت و آمد روزانه بشویم؟
من از طرفداران تنوع و سبک زندگی غیر معمول و متفاوت هستم اما واقعا نمیدانم آن درصد اندکی از مردم که بر اساس پژوهشها میگویند رفتوآمد روزانه به محل کار بهترین بخش زندگیشان است، چه میگویند؟
به نطر میرسد نظر آنها اشتباه است. همه میدانند که رفت و آمد روزانه وحشتناک است. ناامید کننده است و سلامتی آدم را به خطر میاندازد. آمار طلاق را بالا میبرد و هرچه زمانی که برای رفت و آمد صرف میکنید طولانیتر باشد اثرات مخرب آن هم بیشتر است. حتی از این هم بدتر، از آنجا که ترافیک و تاخیر قطارها غیرقابل پیشبینی است، خود را در این شرایط قرار دادن یعنی یک رنج غیرقابل تحمل. به خاطر این است که نباید خانه خود را که در نزدیکی محل کارتان قرار دارد با یک خانه بهتر اما دور عوض کنید و شکنجه در مسر ماندن را به خود تحمیل کنید.
اما آن ۱۶ درصد کانادایی که بر اساس پژوهشی که اخیرا در آتلانتیک منشر شده میگویند که واقعا از رفت و آمد روزانه خود لذت میبرند و آن سه درصدی که این کار را بیش از هرچیز دیگری دوست دارند، چه میگویند؟ خب اکثر این آدمها دوچرخهسوارند و این یک توضیح است.
اما پژوهش دیگری که امسال در هاروارد انجام شده به فاکتور دیگری هم اشاره میکند: آدمهایی که میزان کنترل شخصیشان بیشتر است، از رفت و آمد روزانه بیشتر لذت میبرند. پژوهشگران میگویند دلیلش این است که این افراد از رفت وآمد به عنوان روشی برای اکتشاف یا برنامه ریزی ذهنی برای روز پیش رو استفاده میکنند. در حالی که بقیه آدمها، که کنترل شخصیشان کمتر است، سعی میکنند در این زمان تفریح کنند، مثلا موسیقی گوش بدهند یا کندی کراش یازی کند. بخش دیگری از این پژوهش نشان میدهد که افرادی که بیشتر اهل اکتشاف هستند، بیشترین لذت را از زمان رفت و آمدشان میبرند. یعنی اگر این واقعیت را قبول کنید که دارید می روید سر کار و خودتان را برایش آماده کنید، بهتر از این است که پذیرش این واقعیت را عقب بیندازید.
این موضوع توجه ما را به یک موضوع کلی و مهم درباره موقعیتهای ناخوشایند زندگی جلب میکند. اگر از بوی بد زیر بغل آدمهای توی قطار شاکی هستید، راحتتر این است که آنها را همانطور که هستند بپذیرید. من این واقعیت را زمانی کشف کردم که یک بار بدون هدفونم، رفتم که بدوم. گوش کردن به موسیقی یا پادکست، توجه مرا از سختیهای دویدن منحرف میکرد اما پنهانی این مفهرم را در ذهنم تقویت میکرد که ورزش کار سختی است که لازم است ذهنم از آن منحرف شود.
بدون هدفون من این شانس را داشتم که از دویدن واقعا لذت ببرم. به خاطر همین است که تحقیقات نشان میدهد که حتی دردهای بدنی ناشی از ورزشهای سخت اگر با ذهن متمرکز آنها را انجام بدهید، کاهش پیدا می کند. برعکس، تلاش برای منحرف کردن ذهن از موقعیتی که در آن هستید، اثر مثبتی ندارد؛ چون با وجود تمام تلاشهای درونیتان، در آن موقعیت قرار دارید و کاریاش نمیشود کرد.
حالا چه کار باید بکنید؟
هیچ. فکر نکنید، دست به عمل بزنید و بیشتر بخوانید.
«بگذارید واقعیت همان طور که هست باقی بماند». این را لائوتسه متفکر چین باستان میگوید که احتمالا اصلا درگیر موضوع رفت و آمد روزانه نبوده و احتمالا اصلا وجود خارجی نداشته اما به هر حال او راست میگوید.
«پذیرش» لزوما به معنای قبول کردن تقدیر نیست. معنای اش این است که تظاهر نکنیم چیزها آن جوری که هستند، نیستند. شما هر روز سوار یک ترن شلوغ میشوید که تاخیر هم دارد و شما از آن بیزارید. کارتان را ول کنید یا نکنید اما خیال نکنید که ول کردن نصفه و نیمه – یعنی از بیرون رها کردن چیزی و درونا آن را نگه داشتن- چیزی را عوض میکند.
دنیای خارج به طرز آزاردهندهای سرسخت و لجوج است.
منبع: گاردین