کاوه آهنگر که بود و چه کرد؟

داستان کاوه اهنگر
کاوه یکی از قهرمانان اساطیری ایران است. بر اساسِ منابع باستانی، کاوه آهنگری از اصفهان بود. . برخی منابع، دهستان مشهدکاوه را که امروزه در حدودِ جغرافیاییِ استان اصفهان است بعنوانِ زادگاه کاوه می شمارند. به روایت فردوسی از کاوه دو پسر باز میماند: یکی قارن و دیگری قباد. قارن سپهسالار منوچهر و نوذر بود و از پهلوانان بزرگ شمرده میشد.
برخی از ایرانشناسان به این دلیل که نام کاوه در متنهای اوستا و پهلوی نیامده است آن را به صورت شخصیت یافتهٔ صفتِ کی می دانند که بعدها لقب فرمانروایان سلسله ی کیانی می شود.
ضَحاک (با گویشِ اوستایی : اَژی دهاکه ؛ارمنی: اَدَهَک ) از پادشاهان اسطورهایایرانیان است. در شاهنامه پسر مرداس و فرمانروای دشت نیزه وران است. او پس از کشتن پدرش مرداس بر تخت مینشیند. جمشید پادشاهِ ایران زمین -فرزندِ طهمورث- سرانجام به خاطر خودبینی و غرور، فرّه ایزدی را از دست میدهد. پس از آن، ایرانیان به سراغ ضحاک رفته و او را به شاهی میپذیرند. اما پسینترها با بوسهٔ ابلیس، بر دوش ضحاک دو مار میروید. ضحاک آنها را نشانهٔ ساحری خود دانسته و مردم را به هراس میاندازد.
چون ۸۰۰ سال از پادشاهی وی گذشت، آن گوشت پارهها ریش گشت و درد گرفت و بی قرار شد. باز هم اهریمن در لباسِ پزشکی ماهر به او میگوید مغز مردان جوان علاج درد است و به دستور او هر روز دو جوان را میکشتند و مغز سر آنها را روی زخمها میگذاشتند. با این حال همهٔ مردم از او به ستوه آمدند.
در این زمان در روستایی، مردی به نام کاوه زندگی میکرد که آهنگر بود و دو پسر داشت که هر دو به جوانی رسیده بودند و قارن و قباد نام داشتند. کارگزار ضحاک هر دوی آنها را در یک روز دستگیر کرد و نزد ضحاک برد. ضحاک دستور به کشتن آن دو داد.
چون کاوه از دستور ضحاک آگاهی یافت به شهر آمد و بخروشید، کمک خواست و آن پوست را که آهنگران بر پیش میبندند بر سر چوبی مانند بیرقی کرد و فریاد آغاز کرد. از آن بیرق به نام درفش کاویانی یاد میشود. مردم چون از ضحاک به ستوه آمده بودند گرد کاوه جمع شدند و بسیاری از مردم به کمک او شتافتند.
از هر شهری مردمی بسیار گرد او آمدند که همه دل پر از کینهٔ ضحاک داشتند. در آن زمان ضحاک در دماوند بود وطبرستان و چون از این کار آگاه شد سپاه بسیاری به جنگ کاوه فرستاد که آنها کشته یا فراری شدند.
در آن هنگام فریدون در پی فرصتی مناسب برای قیام علیه ضحاک بود و ضحاک او را دنبال میکرد. فریدون که بهطبرستان رسید در آن جا پنهان شد و وقتی شنید کاوه بهری رسیدهاست، پنهانی خود را به ری رسانید و او را آگاهی داد که از فرزندان جمشید است.
در آن هنگام کاوه فریدون را امیر سپاه کرد و خود سپهسالار شد. چون سپاهیان ضحاک و فریدون به هم رسیدند و جنگ شروع شد، سپاه ضحاک شکست خورد. ضحاک گرفتار فریدون شد و ایرانیان از شر او آسوده شدند.
در روایتِ شاهنامه، فرجامِ زندگانیِ ضحاک روشن نیست اما آنچه در منابع زرتشتیِ مربوط به پایان دوره ساسانی گفته میشود اینست که فریدون چندین بار اقدام به کشتنِ ضحاک کرد اما ضحاک نامیرا ماند. سپس سروش از اورمزدپیام آورد که وی نباید کشته شود چرا که با مرگِ وی و از تنش موجوداتِ پلید در جهان گسترش خواهند یافت و از همین رو بود که فریدون وی را در کوه دماوند دربند کرد.
فرجام آنکه، ضحاک به دستِ فریدون کشته نمیشود، بلکه او را در شکافی بُنناپدید، با میخهای گران بر سنگ فرو میبندد.
کمی از روایت شاهنامه :
حکیم ابوالقاسم فردوسی برخاستن کاوهٔ اهنگر و برپا داشتن درفش کاویانی و پیدایش درفش کاویان و پیروزی درفش را چنین به نظم کشیده است:
چو کاوه برون شد ز درگاه شاه
برو انجمن گشت بازارگاه
همی بر خروشید و فریاد خواندجهان را
سراسر سوی دادخوانداز آن چرم
کاهنگران پشت پایببندند هنگام زخم
درایهمی کاوه آن بر سر نیزه کرد
همانگه ز بازار برخاست گرد
خروشان همی رفت نیزه به دست
که ای نامداران یزدانپرست
کسی کو هوای فریدون کند
سر از بند ضحاک بیرون کند
بپویید کاین مهتر اهرمنست
جهان آفرین را به دل دشمن است
به پیش فریدون فرخ شویم
به جان و تن و چیز یک رخ شویم
همی رفت پیش اندرون مردکردسپاهی برو انجمن شد نه خرد
ندانست خود کافریدون کجاست
سر اندر کشید و همی رفت راست
بیامد به درگاه سالار نو
بدیدندش از دور برخاست غو
چو آن پوست بر نیزه بر دید کی
به نیکی یکی اختر افکند پی
بیاراست آن را به دیبای روم
ز گوهر برو پیکر و زر بوم
بزد بر سر خویش چون کرد ماه
یکی فال فرخپی افکنده شاه
فروهشت ازو سرخ و زرد و بنفش
همی خواندش کاویانی درفش
از آن پس هر آنکس که بگرفت گاه
به شاهی به سر بر نهادی کلاه
برآن بیبها چرم آهنگران
برآویختی نوبنو گوهران
ز دیبای پرمایه و گوهران
بر آنگونه گشت اخیر کاویان
که اندر سر نیزه خورشید بود
جهان را ازو دل پر امید بود.
حدیث ????????????????????از کجات درش اوردی
همتون کسشر و مژاد پرست و بی فرهنگیت چ کرد چ فارس . من شرم دارم بگم ایرانی ام از بس شما لاسی و شل مغز هستید.اول ببین از خودت و وجودت چی داری بعد بگو من کردم و ترک ولر .بی مایه ک باشی مفت نمیرزی .خدار را شکر ک این حکومت افسارتون را گرفته وگرنه با وجود این سطح شعورکم هرکدومتون ادعای برتری و رهبری داشتید
سلام دکان کاوه آهنگر در قلعه ویران شده ضحاک در ورودی شهر بامیان افغانستان موجود است و به ثبت جهانی یونسکو نیز رسیده است.
چون کوردها خائن نبودن و ایرانی ماندن حدیث ساختن براشون کلا اسلام یک دین مزخرف وبی ریشه ای است که هر کس با اون مخالف باشه یه حدیث براش میسازن و فرد مخالف رو گردن میزنن ریدم به اون دین وحدیث که به احترامی کنه به قومیت های دیگر
من خیلی دیدم که میگویند قوم کرد حتی در زمان حضرت نوح هم بوده و این نشان می دهد که قوم کرد چقدر بزرگ هستند به قول ئاوات بوکانی من کوردم نه وه ی مردم کوری کاوه ی آسنگرم
کورد.
یعنی کوه قدرت و غیرت و شجاعت.
کورد تنها نژادیع که میتوان بهش تکیه کرد.
که حتی مرز هاهم به کوردها تکیه کرده است.
و اگر کورد نبود حتی ایران هم نبود💪
کورد
یعنی کوه قدرت💪
حدیث داریم کردها از نسل جن هستند و ربطی به انسان ها و کاوه آهنگر ندارند.
واقعا باید افسوس خورد به اون حدیثی که به ه قومیت توهین میکنه
لعنتی کی جن است😠😠😠😠
گوه تو حدیثت
تف بە اون،حدیث وخرافات عریە
ترکم خره چه اشکال داره
ریدم تو حدیثت و اون کسی که این حدیث و گفته
بوزینه
\\\\\
حدیث داریم که میکه گوه زیادی بخوری کوردها کونت میزارن
تعالی هر قوم صلح پذیری و اخلاص مردمانش است چیزی که باعث شده هر کوردی به کورد بودن افتخار بزرگ داشته باشد و به این خاطر است شور و شوق و شادی و شعف کردها و این در باطن ماآغشته است ،ضمن احترام به همهدی انسان ها اما روزی همه ی مرزهای جهان برچیده میشوند و افتخار میکنند زیر پرچم صلح خورشید کردستان،،،،بژی کورد بژی کردستان
جدن آفرین کجای قرآن کدوم آیه خواستی دروغ بگی از طرف خدا نگو
من یه همکلاسی دارم نام خانوادگیش کاویانی آهنگر هست و ترک هم هست. جدش میرسه به کاوه آهنگر 😎
کاوه آهنگر از بامیان افغانستان بوده، شهر ضحاک هنوز اسارش در بامیان موجود است، گذشته تاریخی یک ملت بزرگ را تنها به اسم ایران امروزی ختم نکنید
چون افغانستان اون دوران جزو ایران بود واسه همین اینطوری میگن
گویند آن موقع که دو جوان را برای کشتن و طبخ مغزشان پیش ضحاک می بردند، آشپز های دلسوز یکی را نجات می دادند و مغز دیگری را به مغز گوسفند مخلوط می کردند، تا ضحاک متوجه نشود که دیگری فرار کرده.
جوان های فراری را که به زاگرس پناه می بردند، کرد نامیدند.
طبق تعریف کاوه آهنگر، کرد نبوده.
اما مانند جوانان کرد از ضحاک کینه به دل داشته، و اکثر همراهان او را همان جوانان (کرد) تشکیل می دادند.
در امروزه کرد های عزیزمون چه در ایران چه در سوریه چه در عراق، از نسل همان افرادی هستند که از دست ضحاک جان سالم به در بردند.
در کل، همه ایرانی هستیم و این جان خود را در برابر و در راه ایرانمون ناقابل می دونیم.
_قابل توجه پانکرد ها_
در دیدگاه کوردها و شاهنامه کوردی،کاوه آهنگر اهل کرندغرب و کورد بوده است و در تمام متونی من خوانده ام سپاه او را جوانان کورد تشکیل داده اند در حالی که او را اصفهانی میخوانند،مگر میشود کسی بر علیه ظلم برخیزد در اصفهان بعد سربازان و لشکریانش کورد باشند،مگر اینکه لشکرش کورد نباشد و یا خودش نیز کورد و در میان آنها و از آن اجتماع باشد،من یک کوردم و کوردها تمام ایران را و تمام اقوام ایران را دوست و برادر میدانند ولی با هر آنکس بر این خاک حمله ور شود و هر آنکس که ظلم کند دشمن ما خواهد بود تا و آخرین قطره خونمان با آنها در جنگ خواهیم بود،ما هیچوقت با ظلم همراه نخواهیم شد حتی اگر توان شکستشان را نداشته باشیم،این است که در دنیا بعضیها تحمل شنیدن نام کورد را ندارند،ما از نژاد کاوه آهنگریم و میکشیم هر آنکس که فرزندان خاکمان را بکشد
بژی ده ستت خوش بیت ماله که م. بژی کورد و کوردستان بژی کاوه ی آهنگر ی کورد
کرد=افتخار بزرگ شیردل =صلح جو که با شادی و شور بی پایان همراه است، کردها هیچگاه ادعایی برای سلطه گری نداشته و ندارند بجز صلح در جهان و اخلاص انسان و شادمانی مردمان که خبر از ناخودآگاه باطن کردهاست