اختلال شخصیت

اختلال شخصیت

اختلال وسواس کندن مو

علامت اساسی وسواس کندن مو ، کندن مکرر موی خود است که موجب از دست دادن مقدار قابل ملاحظه ای از مو می شود .نواحی کندن مو ممکن است هر جایی از بدن که مو می روید باشد (از جمله زیر بغل ، زهار) اما نواحی پوست سر ، ابروها و پلکها شایعتر است .کندن مو ممکن است به صورت دوره های گذرا طی سرتاسر روز و یا با فراوانی کمتر اما با دوره های طولانی تر که تا ساعتها ادامه می یابد ، پدیدار شود . شرایط استرس زا غالبا رفتار کندن مو را افزایش می دهد ،اما کندن مو در حالات آرامش و سرگرم نیز (هنگام مطالعه یک کتاب یا تماشای تلوزیون) پدیدار می شود .افزایش احساس تنش بلافاصله قبل از کندن مو وجود دارد.در برخی افراد تنش لزوما قبل از  عمل نیست ، اما همراه اقدامات برای مقاومت در مقابل میل شدید است .احساس رضایت ،لذت یا رهایی در هنگام کندن مو وجود دارد . بعضی افراد احساس خارش مانند را در پوست سر دارند که عمل کندن مو را تسهیل می کند .بررسی و معاینه ریشه مو ، پیچاندن مو ، گذاشتن تارها بین دندانها ، یا مو خواری (خوردن موها) ممکن است همراه با وسواس کندن مو پدیدار شود . کندن مو معمولا در حضور دیگران (بجز اعضای درجه اول خانواده ) انجام نمی شود و در موقعیتهای اجتماعی نیز ممکن است پرهیز شود .افراد معمولا رفتر کندن موهایشان را انکار یا ریزش موی حاصله را پنهان یا مستتر می کنند .برخ افراد تمایل شدید دارند تا موهای دیگران را بکنند و ممکن ست گاهی تلاش کنند ا فرصتی برای انجام ین کار به صورت پنهانی به دست آورند آنها ممکن ا ست موهایی از جانوران ، عروسکها و دیگر مواد الیافی (مثل ژاکت یا فرش ) بکنند . ناخن جویدن ، خاراندن ، مالیدن و خارش دادن ممکن است همراه با وسواس کندن و همچنین ممکن است اختلالات خلقی ، اختلالات اظطرابی یا عقب ماندگی ذهنی داشته باشند .

منبع : راهنمای آماری و تشخیصی اختلالات روانی ،انجمن روان پزشکی آمریکا ،مترجمان : محمد رضا نایینیان ، اسماعیل بیابانگرد ، محمد ابراهیم مداحی

 

اختلال وسواس فکری – عملی

به زمانی فکر کنید که با فرد مهمی در زندگیتان جرو بحث دارید و برای چند ساعت یا حتی چنر روز بعد از آن ای جر و بحث را در ذهن خود مرور کردید و برای چند سات یا حتی چند روز بعد از آن ، این جرو بحث را در ذهن خود مرور کردید . حتی با اینکه سعی کردید به مسائل دیگری توجه کنید ، متوجه شدید که ذهنتان دوباره به این جرو بحث برگشت .شاید از فرط استیصال سعی کردید با انجام دادن فعالیتی که ممکن بود حواس شما را پرت کند ، این افکار را پاک کنید. این تجربه را دها بار از نظر شدت افزایش دهید ، به طوری که قسمت عمده هر روز با تجربیات مشابه پر شود ، تا تجربه وسواس فکری بالینی را احساس کنید .اغلب افراد مبتلا به وسواس فکری با وسواس عملی هم دست به گریبانند . وسواس عملی رفتار تکراری و ظاهرا هدفمند است که در پاسخ به تمایلات غیر قابل کنترل یا طبق یک رشته مقررات تشریفاتی یا قالبی انجام می شود .بر خلاف وسواسهای فکری که موجب اظطراب می شوند ، وسواسهای عملی برای کاهش دادن اظطراب یا پریشانی انجام می گیرند . وسواسهای فکری – عملی ندگی را بسیار مختل می کنند و فرد را در چرخه فکر و رفتار ناراحت کننده و اطراب آور گرفتار می سازند . بطوری که فرد نومیدانه آرزوی متوقف کردن آنها را دارد . شایعترین وسواسهای عملی بارت اند از : تکرار یک رفتار خاص مانند شستن و تمیز کردن ، شمردن ، منظم چیدن چیزها ، وارسی کردن ، یا درخواست خاطر جمعی . وسواس عملی دیگری که اخیرا توجه متخصصان را در این حوزه جلب کرده است ، احتکار را شامل می شود .که به موجب آن ، فرد چیزهای بی مصرف مانند روزنامه های تاریخ گذشته ، نامه ، کیسه های خرید ، و ظرفهای غذای خالی را اندوخته می کند .وقتی سایرین آنها را ترغیب به دور ریختن این اقلام
می کنند ، با نگرانی پاسخ می دهند که شاید این اقلام بعدها به دلایلی مورد نیاز باشند .

اختلال شخصیت وسواسی

در این اختلال فرد مبتلا ، وسواسی ، نگران ، خشک و انعطاف ناپذیر است  و به تفکر و رفتار بسیار آشفته ، از نوعی که مشخصه افراد مبتلا به وسواس فکری – عملی است ، نمی پردازد . برای مثال ، مردی با اختلال شخصیت وسواسی ، سیستم طبقه بندی خشکی برای کتابهایش دارد و اگر کسی کتابی را در جای اشتباهی بگذارد ، بسیار ناراحت می شود . در مقابل ، فرد مبتلا به اختلال وسواس فکری – عملی مکن است روزی چند بار قفسه کتابها را وارسی کند تا اطمینان یابد کتابها به گونه ای جابجا نشده باشند .اگر هر چیزی در وارسی کردن کتابها اختلال ایجاد کند ، او احساس ناراحتی زیادی خواهد کرد .

منبع :آسیب شناسی روانی ، مترجم یحیی سید محمدی

 

اختلال شخصیت پارانویید

علامت اصلی این اختلال الگویی از عدم اعتماد و سوء ظن فراگیر نسبت به دیگران است ، به طوری که انگیزه های آنها به صورت بدخواهانه تفسیر می شود . این الگو تا اوایل بزرگسالی شروع و در زمینه های مختلفی نمایان می شود .افراد مبتلا به این اختلال تصور می کنند که دیگران قصد سوء استفاده ، اذیت یا فریب آنها را دارند ،بدون اینکه هیچ گونه شاهدی برای تایید این انتظار وجود داشته باشد . آنها برمبنای شواهد اندکی یا بدون دلیل شک می کنند که دیگران علیه آنها توطئه می چینند و ممکن است در هر زمان ، به طور ناگهانی به آنان حمله کنند .آنها اغلب احساس می کنند که توسط شخص یا اشخاص دیگر مورد آسیب عمیق و برگشت ناپذیر قرار گرفته اند ،حتی وقتی که هیچ گونه شاهد عینی برای این مدعا وجود ندارد .آنها  اشتغال ذهنی با شکلهای توجیه ناپذیر در مورد بی وفایی یا قابلیت اعتماد به دوستان و بستگان دارند دوستانی که اعمالشان به دقت زیر نظر گرفته می شود تا شاهدی برای نیات خصمانه شان پیدا شود .مشاهده هر گونه انحراف از قابلیت اعتماد یا وفاداری را به عنوان شاهدی برای تایید فرضیه های خود به کار می برند ،وقتی که می بینند یک دوست یا همکار وفاداری ای را نشان می دهد که خود نمی توانند اعتماد یا باور کنند شدیدا حیرت زده می شوند . وقتی که به درد سر می افتند ، انتظار دارند که دوستان و همکاران از آنها انتقاد کنند یا مورد بی اعتنایی قرار دهند .افراد مبتلا به این اختلال در اعتماد کردن یا صمیمی شدن با دیگران مردد هستند  زیرا می ترسند که آنها از اطلاعاتی که از او به دست می آورند علیه وی استفاده کنند.انها ممکن است از پاسخ دادن به سئوالات شخصی اجتناب کنند ، بگویند که این اطلاعات به کسی مربوط نیست آنها از اشارات و وقایع مساعد ، معانی تحقیرآمیز یا تهدید کننده درمی یابند.افرد مبتلا به این  اختلال مدام کینه می رزند و توهین ، تحقیر یا بی اعتنایی را که فکر می کنند دریافت کرده اند نمی بخشند . بی اعتناییهای جزئی خصومت شدیدی به وجود می آورد و احساسات خصمانه برای زمان طولانی استمرار می یابند . از آنجا که دائما مترصد دریافت صدمات از سوی دیگران هستند ،غالبا احساس می کنند که منش یا حیثیت شان مورد حمله قرار گرفته است ، یا به گونه ای مورد بی اعتنایی واقع شده اند.آنها در حمله سریع هستند و به توهین ادراک شده خصمانه پاسخ می دهند .افراد مبتلا به این اختلال  ممکن است به گونه ای مرضی حسود باشند ، اغلب بدون  هیچ گونه دلیلی نسبت به وفاداری همسر یا شریک جنسی خود شک دارند .آنها ممکن است شواهدی پیش پا افتاده و غیر مستقیمی را برای تائید اعتقادات حسادت آمیز خود جمع آوری کنند .آنها برای اینکه فریب داده نشوند می خواهند در روابط صمیمی ، کنترل کامل را حفظ کنند و ممکن است درباره مکان ، اعمال  ، اهداف و وفاداری همسر یا شریک خود مدام پرس وجو کنند.

منبع : راهنمای آماری و تشخیصی اختلالات روانی ،انجمن روان پزشکی آمریکا ،مترجمان : محمد رضا نایینیان ، اسماعیل بیابانگرد ، محمد ابراهیم مداحی

اختلال تبدیلی

ویژگی اصلی این اختلال عبارت است از : از دست دادن  یا تغییر ارادی عملکرد بدن به علت تعارض یا نیاز روانی که باعث می شود فرد دیدا احساس پریشانی کند یا عملکرد اجتماعی ، شغلی او ، یا فعالیتهای وی در زمینه های مهم دیگر زندگی ، مختل شود . فرد عمدا نشانه ها را به وجود نمی آورد ؛ با این حال متخصصان بالینی نمی توانند مبنای جسمانی برای این نشانه ها مشخص کنند و به نظر می رسد فرد تعارض یا نیاز روانی را به مشکل جسمانی « تبدیل» می کند .در اواخر قرن ۱۹ عصب شناس فرانسوی ، ژان مارتین شارکو برای اینکه نشان دهد عوامل روانی در نشانه های جسمانی هیستری نقش دارند ،از هیبنوتیزم استفاده کرد .او با تلفین هیبنوتیزمی توانست نشانه های هیبنوتیزم را در فرد ایجاد یا برطرف کند .یکی از شاگردان شارکو به نام پیر ژانه اعلام کرد که این تفاوت بین افراد بهنجار و هیستریک به علت وجود محتویات تجزیه شده ذهن در افراد هیستریک است . به عقیده ژانه این قسمتهای ذهن به علت تباهی ارثی مغز ، تجزیه شده اند . عقاید و فعالیتهایی که داخل قسمت تجزیه شده ذهن هستند به طور خود مختار کنترل فرد را در اختیار می گیرند و نشانه هایی را به وجود می آورند که به نظر می رسند از کنترل ارادی فرد خارج هستند .مکانیزمی که اختلال تبدیلی از طریق آن ایجاد می شود هنوز هم مانند زمان فروید ، مورد سئوال است . آنچه در مورد نشانه های تبدیلی جالب است ، این است که رابطه فرایندهای روانی را با فعالیتهای بدن روشن می کند . معلوم شده است که مشکلات هیجانی ای که فشار بیش از حدی بر قسمتی از بدن یا سیستم عضوی خاصی وارد می آورند ، می توانند اختلالهای جسمانی متعددی را به وجود آورند یا آنها را تشدید کنند . همین طور نشانه های تبدیلی نیز ابراز جسمانی آشفتگی روانی هستند ، اما تبدیل از «ذهن» به «بدن» به صورتی است که منطق پزشکی را به چالش می طلبد .ویژگی جالب توجه نشانه تبدیلی برای خیلی از افراد مبتلا به این اختلال این است که وقتی نشانه از قلمرو روانی به قلمرو جسمانی می رود ، دیگر آرامش خیال فرد را تهدید نمی کند . فرد مبتلا ، به این نشانه توجه کمی می کند و با اینکه می تواند وی را عاجز و ناتوان کند ، او را به عنوان یک مشکل جزیی نادیده می گیرد . این پدیده ، بی تفاوتی مفرط نامیده می شود .بدین معنا که آنچه می توانست در غیر این صورت ، مشکلات جسمانی بسیار ناراحت کننده ای تعبیر شوند ،دیگر  فرد را دچار پریشانی نمی کند .این اختلال پدیده نادری است که معمولا در خانواده ها و غالبا در زنان و افرادی که سواد کمی دارند مشاهده می شود .. این اختلال به طور ناگهانی پدیدار می شود و کمتر از ۲ هفته ناپدید
می شود .البته ، نشانه ها ممکن است ظرف یک سال بعد از وقوع اولیه آنها برگشت کنند .
نشانه هایی که فلج ، مشکلات گفتاری و کوری را شامل می شوند ، پیش آگهی بهتری از نشانه های دیگر دارند .

منبع :آسیب شناسی روانی ، مترجم یحیی سید محمدی

اختلال شخصیت:

الگوهای پایدار رفتار ناانطباقی را به عنوان اختلال شخصیت می­شناسیم. از ویژگی­های شخصیت به عنوان شیوه­های پایدار ادراک، ارتباط با محیط یا تفکر درباره­ی خویشتن می توان نام برد. هنگامی که ویژگی­های شخصیت چندان انعطاف ناپذیر و ناانطباقی شود که کارکرد شخص را به صورت چشمگیری مختل سازند، به عنوان اختلال شخصیت شناخته می­شوند. این دسته از مردم، خودشان و دنیا را طوری درمی­یابند که برای خودشان پر رنج و عذاب است و یا توان کار و تلاش را از آنان سلب می­کند. این تجربه­ها در کودکی یا نوجوانی آغاز شده و در طول زمان و موقعیت­های گوناگون پایدار مانده و در بیشتر زمینه­ها بر زندگانی شخص تأثیر می­گذارند. مجموعه هیجانها و افکار و رفتارهای شخص در این مورد اختلال معینی را شکل می­دهد.

این گونه اختلالها که در واقع شیوه­های نارسا و نامناسب برای حل مسأله و کنار آمدن با فشار روانی به شمار می­آید، معمولاً در اوایل نوجوانی بارز و آشکار شده و در سراسر زندگی ادامه می­یابند. غالب مبتلایان به اختلال شخصیت برخلاف مبتلایان به اختلال عاطفی یا اضطرابی (که در آنها نیز رفتارهای غیرانطباقی دیده می­شود) رنج یا اضطراب ندارند و انگیزشی برای تغییر رفتار خویش نشان نمی­دهند؛ تماس با واقعیت را از کف نمی­دهند و نابسامانی چشمیگری در رفتار آنان مشاهده نمی­شود.

در DSM-IV چندین نوع اختلال شخصیت مطرح شده است. ویژگی­های این اختلالها معمولاً همپوشی دارند و کار تعیین و شناسایی وجود هر یک را دشوار می­سازند. علاوه بر این، مرزبندی رفتار شخص در دامنه­ی متفاوت بودن با دیگران تا تفاوتی که برچسب تشخیصی را ایجاب کند دشوار است. شخصیت جامعه ستیز (یا شخصیت ضد اجتماعی یا سوسیوپاتی) در میان اختلالهای شخصیت بیش از همه به بررسی گرفته شده و تشخیص دادن آن، پایاتر از دیگر انواع این گونه اختلالهاست. درباره این اختلال شخصیتی و سپس اختلال شخصیت مرزی گفتگو خواهیم کرد. اختلال شخصیت مرزی بسیار بحث انگیز بوده و در سال­های اخیر توجه فراوان به آن می­شود.

شخصیت جامعه ستیز:

میزان احساس مسئولیت، رعایت اخلاقیات یا ملاحظه­ی حقوق و خواسته­های دیگران، نزد جامعه ستیزان کم است. رفتار آنان سراسر زیر نفوذ نیازهای شخص خودشان صورت می­گیرد؛ به عبارت دیگر گرفتار کمبود یا ضعف وجدان هستند. در حالی که مردمان میان سال حتی از دوران کودکی و نوجوانی درمی­یابند که آدمی در رفتارهایش حد و حصرهایی را باید رعایت کند و گاهی باید به خاطر دیگران لذت و شادی خود را به تعویق اندازد، جامعه ستیزها به جز خواسته­های خود کمتر به خواسته­های دیگران اعتنا دارند. آنان به صورت تکانشی درصدد تشفی و ارضا نیازهای خودشان هستند و در برابر ناکامی، نابردباری و ناشکیبی بسیار نشان می­دهند.

رفتار جامعه ستیز ممکن است ناشی از علل گوناگونی باشد که از آن جمله است عضویت در دسته­های بزهکاری یا خرده فرهنگهای تبه کار، نیاز به توجه دیگران و مقام، از دست دادن تماس با واقعیت، و ناتوانی در کنترل تکانه­های خود. غالباً بزهکاران جوان و مجرمین بزرگسال فقط توجه اندکی به دیگران (به اعضای خانواده یا اعضای دسته­ی خود) دارند و در عین حال در رفتارشان به نوعی ضوابط اخلاقی (مثل: هرگز به دوست خیانت نباید کرد) پایبندند. اما شخصتیهای جامعه ستیز جز به خودشان به کسی  نمی­اندیشیند و هر اندازه مایه­ی رنج دیگران باشند هم به نظر نمی­رسد کمترین احساس گناه یا پشیمانی داشته باشند. دروغگویی با خاطر بسیار آسوده، نیاز به شور و هیجان بدون توجه به آسیبهای احتمالی آن، و ناتوانی از تغییر دادن رفتار خویش به دنبال تنبیه، از دیگر ویژگی­های شخصیتهای جامعه ستیز است. این قبیل مردم غالباً مردمانی جذاب و گیرا و باهوش هستند. ظاهر شایسته و لایق و صمیمانه­ی آنان سبب می­شود شغلهای ارزنده­ای به دست آورند .هر چند دیری در این شغلها دوام نمی­آورند. بی قرار بودن و تکانشوری آنان سبب می­شود در اندک زمان سر به هوا شوند .که خود، طبیعت واقعی آنان است: بدهکاری بسیار بالا می­آورند، خانواده­ی خود را رها می­کنند، پولهای شرکت را بر باد می­دهند و دست به تبهکاری و قانون شکنی می­زنند. وقتی گرفتار قانون می­شوند توبه­هایشان چنان متقاعد کننده است که از تنبیه معاف می­شوند و فرصت دیگری به آنان داده      می­شود. با این حال به ندرت به قول خود وفا می­کنند و گفته­هایشان هیچ ارتباطی با احساسات و اعمالشان ندارد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *