تاریخ پیدایش انسان،چند هزار سال یا چند صد هزار سال

(کشفیات مشکلات می آفرینند)

زیست شناسان و باستان شناسان مقداری کشفیات بحث انگیزی روی دستشان باقی مانده که هنوز تعریف و تعبیر معقول و قابل پذیرشی برای آنها نیافته اند. اگر پاسخی برای آنها پیدا شود، داستان تاریخ بشر شکل دیگری پیدا خواهد کرد. اگر حقایق زیرین از پایه قوی تری برخوردار باشند، ممکن است تمدن بشری مبدأ به مراتب قدیمی تری داشته باشد. در حفریات خرابه های «چو.گو.شی ین » نزدیک پکن، دکتر اف وایدنریخ در سال ۱۹۳۳ تعدادی جمجه و اسکلت انسانی پیدا نمود. یکی از جمجمه ها، متعلق به یک پیرمرد از نژاد اروپایی بود و دیگری که باریک بود از نظر نوع متعلق به یک زن جوان اهل جزایر مالزی بود سومین جمجمه مشخص میکرد که از آن جوانی اسکیمو بوده است.

یک مرد اروپایی، یک دختر اهل مناطق گرمسیری و یک دختر اهل مناطق قطبی در نزدیکی تپه ای در چین! در مرحله اول، این سئوال مطرح است که آنها در ۰۰۰/۳۰ سال پیش چگونه خود را به چین رسانده بودند؟ این رویداد ماقبل تاریخی هنوز هم در پرده ابهام باقی مانده است. آیا انسان عصر آخرین یخبندان دارای امکانات فنی کافی بود که بتواند عاج خمیده ماموت های غول پیکر را صاف نماید؟ تا تعدادی نیزه ساخته شده از عاج ماموتها که در این اواخر توسط دکتر «ا_آن بیدر» در نزدیکی ولادیمیر روسیه پیدا شده، به دست نیامده بود، هیچ دانشمندی نمیتوانست تصور نماید که انسان ماقبل تاریخ از تکنیکی برخور دار بود که میتوانست عاج های خمیده ماموتها را به صورت نیزه های مستقیم در آورد. باستان شناس روسی در همان محل یک سوزن از جنس استخوان پیدا نمود که مشابه سوزنهای فولادی خود ماست. این سوزن نیز مانند آن نیزه ها ۰۰۰/۳۰ سال قدمت داشت. واقعیت این است که ساخته شدن چنین مصنوعاتی توسط انسانهای عصر یخبندان به کلی غیر منتظره است و سبب میشود که در نظریات خودمان در باره تکنولوژی عصر یخبندان تجدید نظر کنیم. جمجمه های مشهور «جریکو»[جریکو= شهر باستانی اردن واقع در شمال دریای سرخ- مترجم] که از گل و صدف پر شده بود، صورتهای زیبای مصری ها را در نظر بیننده تداعی میکند. عمر آنها به ۶۵۰۰ سال قبل از میلاد بر میگردد که حدود ۱۵۰۰ سال جلوتر از پاگرفتن تمدن مصر در آن سامان است.

img_0158این کشف تعدادی سئوال را مطح مینماید، آیا صورت های مومیایی شده آنها حاکی از تمایل بشر برای عمر جاویدان بوده است؟ اگر چنین باشدف پس ثابت میکند که در ایام بسیار دور مذهب وجود داشته است. اما افکار معنوی، یک شبه به مغز انسان رسوخ نمیکند بلکه ناشی از یک فرایند طولانی است پس مردم جریکو آن را از کدام منبع اخذ کرده بودند؟ پروفسور«لوتراسن کرسمن» استاد دانشگاه اورگن دویست جفت کفش صندل بافته شده از الیاف را در غار «لموس» در مشرق نوادا کشف نمود. آنها را با چنان مهارتی بافته بودند که ممکن است آنها را با صندل های امروزی که در سواحل «سینت تروپز» یا میامی به پا مکنند، اشتباه گرفت. اما وقتی با کربن ۱۴ عمر آنها را اندازه گرفتند، معلوم شد که بیش از ۹۰۰۰ سال قدمت دارند. در واقع عمر اینها در مقایسه با اثر کفش بجا مانده روی یک رگه ذغال در دوره «فیشرکانتی» و همچنین نوادا جوانتر است. اثر تخت کفش چنان واضح است که حتی جای نخ بخیه دوزی آن نیز کاملاً هویدا است. عمر این جای پا تخمین زده میشود که بیش از ۱۵ میلیون سال باشد. در صورتی که ۱۳ میلیون سال دیگر لازم بود تا انسان در روی زمین ظاهر شود.

به عبارت دیگر حدود دو میلیون سال است که انسان پیدا شده و از ۲۵۰۰۰ سال قبل شروع به پوشیدن پاپوش نموده است! پس آن اثر کفش از آن چه کسی بوده است؟ دکتر «چامینگچن» نیز کشف مشابهی را در صحرای گبی در سال ۱۹۵۹ به عمل آورد. آن اثر نیز جای تخت جناغی کامل کفش به روی ماسه سنگ است که حدس میزنند چندین میلیون سال عمر داشته باشد. هیئت اعزامی نتوانستند معمای آن را حل نماید. نقاشی های صخره ای در «برندبرگ» آفریقای جنوب غربی نشان دهنده مردان بومی بدوی به همراه زنان سفید پوست اروپایی است. نیمرخ کامل اروپایی ها به رنگ سفید روشن و موهای آنها یا قرمز است یا زرد. زنان از جواهرات استفاده نموده اند و در سرشان کلاهی ساخته شده از صدف و سنگهای قیمتی دیده میشود. آن شکارچیان جوان و جذاب، تیر و کمان با خود حمل میکنند و مشکهای آب را از گردن خود به روی سینه هایشان آویخته اند. آنان کفش به پا دارند، در صورتی که سیاهپوستان همراه آنها پا برهنه هستند. بعضی از باستان شناسان عقیده دارند که آنان سیاحان شجاعی بودند که از کرت و یا از مصر در ۳۵۰۰ سال پیش به آفریقا مسافرت کرده بودند. به هر حال یک امر در مورد این زنان سفید پوست مسلم است آنان شبیه«کپسی ین» های شمال آفریقا (پالئولیتیک) هستند که حدود ۱۲۰۰۰ سال قبل میزیسته اند.

هر دو زن دارای بدنی بلند و کشیده، تیر و کمان، نوع آرایش موی سر و ساق پیچ کشدار جوراب مانند یکسانی هستند. نقاشی بانوان سفید پوست «برندبرگ» از نظر پروفسور«آبه هنری بوئیل» یک شاهکار هنری است زیرا به دلیل داشتن نوع آرایش موی سر و گل در دست، شبیه دختران گاوباز جزیره کرت هستند اما بنا به دلایلی عکس پلنگ یا اسب آبی در این اثر نقاشی نشده است. این حیوانات در زمان های قدیم در آن بخش از آفریق وجود نداشتند، در صورتی که هم اکنون از جانوران عادی آنجا محسوب میشوند و این موضوع این احتمال را تقویت میکند که نقطه آغاز حضور زنان سفید پوست آمازون در آفریقا ممکن است خیلی قدیمیتر باشد. مایکل تری در سال ۱۹۶۲ یک کنده کاری مشخص از «نوتوتریم میشلی» را در قلب استرالیا در «الیس اسپرینگ» کشف نمود. این جانور کرگدن مانند از حدود ۲۵۰۰ سال به این طرف ناپدید شده است. همچنین او شش کنده کاری روی صخره را در همان محل پیدا نمود که شبیه قوچ ها دارای شاخ پیچیده هستند و آدمی را به یاد عکس های قوچ متعلق به آشوریان می اندازد. یک انسان به بلندی حدود دو متر در میان این تصویرهای شگفت انگیز مشاهده میشود. پاهای قوی و تاج بر سر شبیه آن ها که فراعنه مصر به سر میگذاشتند، این اثر را از نقاشی های بومیان آن سرزمین که انسان را به صورت چوب کبریت میکشند، متمایز نموده است. درست است که آن عکس به صورت افقی کنده شده، ولی گونه ای است که روی دیوار راه میرود.

بدین ترتیب با یک افسانه دیگر مواجه هستیم- کنده کاری مشخص از کرگدن استرالیا و قوچ که هر دو در استرالیا ناشناخته اند تا این که مهاجرین انگلیسی تعدادی قوچ و گوسفند با خود به آن سرزمین بردند و اینها خود از گذشته طولانی سخن میگویند. آیا مردمان عهد عتیق شرق نزدیک، توانسته اند خود را به مرکز استرالیا برسانند؟ و اگر این چنین است با چه وسیله ای؟ به نظر میرسید باید در مورد مسافت های طولانی میان مردم عهد باستان بررسی و تحقیق مفصل تری انجام داد. از آنجایی که ظهور و تکامل انسان نسبتاً تازه است(حدود دو میلیون سال)، وجود همزمان او با حیوانات غول پیکر که هزاران بکله میلیون ها سال قبل از او می زیسته اند، از نظر علمی غیر ممکن است. با وجود این ها پروفسور«دنیس سورات» فرانسوی سر حیواناتی مانند «توکسودون»ها را که میلیون ها سال پیش در دوران ترشیای میزیسته اند را روی تقویم مصر مپراتوری «تیاهوناکو» واقع در آمریکای جنوبی مشاهده نموده است. یا طبق نظریه«ای-هایت وریل» نویسنده و باستان شناس امریکایی، نقاشی های روی سرامیک یافت شده در پاناما پرواز سوسمارهای بزرگ را نشان میدهد که خیلی شبیه پتروداکتیل های غول پیکر که میلیون ها سال قبل از انسان میزیسته اند میباشند. در سال ۱۹۲۴ پروفسور«دوهنی» دانشمند برجسته در دوره «هاواسویایی» واقع در قسمت های شمالی ایالت آریزونا یک کنده کاری روی صخره کشف نمود که به طور واضح و شگفت انگیزی «تیرانازوروس» را که روی پاهای قطور عقبی خود ایستاده است نشان میدهد یا در یک نقاشی روی صخره دیگر در دره رود «بیگ سندی» ایالات ارگون حجار ماقبل تاریخ عکس«استگوساروس» را که میلیون ها سال قبل از این که انسان روی این سیاره ظاهر شود کشیده است.

این نقاشی ها که خراش دادن سنگ ماسه با سنگ چخمان به عمل آمده، نشان دهنده قدمت طولانی آن هاست. وجود این قبیل نقاشی های تاریخی نشان میدهد که نقاش باید همعصر آن حیوانات بوده باشد، در غیر این صورت چگونه ممکن است جانوری را تجسم بخشد که به چشم ندیده است؟ پس طبیعی است که این حقایق به ظاهر ناممکن، کل باور سیستم علم انسان شناسی را متزلزل میکند. حدود سال ۱۹۲۰، «پروفسور جولیو تلو» تعدادی کوزه را در ناحیه ناسکا در نزدیکی «پیسوی» پرو پیدا نمود. او با مشاهده طرح «لاماها» در روی کوزه ها که پاهایشان دارای پنج سم بود، متعجب گردید. «لاماهای» فعلی دارای دو سم در هر پا هستند، ولی در ده ها هزار سال قبل دارای پنج سم بودند که حالت تکاملی داشته اند. این نظریه صرفاً یک حدس و گمان نیست، بلکه یک واقعیت است و اجساد لاماهای ماقبل تاریخ با پنج سم که متعلق به ده ها هزار سال پیش است در حفاری های اخیر در همان منطقه پیدا شده اند. کشف مجسمه های عظیم کنده کاری در سنگ ها، در سال ۱۹۵۲ توسط دکتر«دنی یل روزو» و «مارکاهواسی» در نوع بسیار پر اهمیت است. «مارکاهواسی» که در ۸۰ کیلومتری شمال شرقی «لیما» پایتخت پرو قرار دارد که فلات صخره ای در ارتفاع ۴۰۰۰ متری سطح دریا میباشد که به دلیل سردی هوا و کمی اکسیژن، به زحمت چیزی در لابه لای صخره ها میروید. وقتی دکتر قدم به داخل آمیفی تئاتر موجود در آن منطقه نهاد، با تعدادی مجسمه انسان و حیوان های غول پیکری رو به رو شد، که در سطح دیواره کوه کنده شده بود. چهره های آنان از نژادهای قفقازی، سیاه پوست و سامی بود که به او مینگریستند. حجاری حیواناتی چون شیر، گاو، فیل و شتر که هرگز در قاره آمریکا نزیسته اند،دور تا دور دکتر «دنی یل روزو» به چشم می خوردند. همچنین مجسمه«آمفی چلیدیا» که از اجداد دور لاک پشت های امروزی است و فقط فسیل های سنگی آن ها در بعضی مکان ها کشف شده، به وضوح در میان آن حیوانات حجاری شده جای داشتند.

حجاری اسب در میان آن ها نیز جای سئوال داشت. آیا سازندگان این مجسمه ها همعصر اسب های آمریکا بودند؟ اسب های بومی آمریکادر ۹۰۰۰ سال قبل از بین رفته اند و نسلشان منقرض شده است. بدین ترتیب مجسمه اسبها عامل تاریخ قطعی برای وجود اسبها میشود. زیرا اسب در قرن شانزدهم، بعد از این که فاتحین اروپایی قدم به قاره آمریکا نهادند، توسط آنان به آنجا آورده شد. زمین شناسان از طریق تجزیه و تحلیل سنگ های سفید سماخی که مجسمه های برجسته از آنها تراشیده شده به این نتیجه رسیدند که رنگ خاکستری به وجود آمده در روی آنها نیاز به حداقل ۱۰۰۰۰ سال قدمت دارد. سازندگان این مجسمه های برجسته بی شک از قوانین هندسه فضایی و عدسی ها و رابطه نظری اشیا با روشنایی و نور مطلع بوده اند. زیرا بعضی از آن ها را در ساعات نیم روز، تعدادی را در ساعات دیگر روز، نسبت به حرکت نور خورشید و ماه میتوان مشاهده و پیدا کرد. پیدا شدن چنین نمایشگاه ۰۰۰/۱۰ ساله جانورانی که یا در قاره آمریکا نمی زیسته اند و یا نسل آن ها ده ها هزار شال قبل منقرض شده و همچنین مجسمه سفید پوستان و سیاه پوستانی که نظایر آن ها فقط در پانصد سال اخیر به آن قاره مهاجرت کرده اند، یک معمای پیچیده برای دانشمندان به جای گذاشته است. دکتر«دنی یل روزو» در مورد این کشف مهم و شگفت انگیز در دانشگاه «سوربن» پاریس و سایر مؤسسات علمی سخنرانی نمود. بااین که دانشمندان و سایر مقامات ذیربط عکس های این مجسمه ها را دیدند، ولی در مورد وجود نژادهای دیگر انسانی غیر از سرخ پوستان در قاره آمریکا دچار تردید شدند و آن را باور نکردند. به هر حال سازندگان آن مجسمه ها، هر کسی که بودند، بدون شک با آن جانوران منقرض شده عمعصر بوده اند، و هیچ تردیدی در این رابطه وجود ندارد. همچنین کشف عجیب دیگری از هوم در دهه پنجاه در «کاستاریکا» به عمل آمد. صدها کره کامل از سنگ های آذرین که در نقاط مختلف پخش شده بود پیدا شد. اندازه آن ها بین چند سانتیمتر تا ۵/۲ متر فرق میکرد و وزن تعدای از آنها به شانزده تن میرسید. مشابه آن کرات در کشورهای «گواتمالا» و مکزیک نیز پیدا شده، ولی نه در هیچ کجای دنیا. این تیله های عظیم سنگی نیز سئوالات زیادی برانگیخته است که کدام نسل از انسان ها توانسته سنگ های به آن عظمت و به آن دقت کروی شکل بتراشد و به آن میزان صیقلی نماید؟

مشکلات تکنینکی ساخت و حمل آن ها به مکان فعلی، باید بسیار زیاد باشد و اصولاً هدف از به وجود آوردن تیله های سنگی چه بوده است؟ آیا آنها همان طوری که بعضی از زمین شناسان عقیده داردند، ساخت طبیعت است؟ بعضی از آن کره های سنگی روی سکوهای مسطح سنگی قرار گرفته اند به گونه ای که انگار آن ها را به منظور خاصی در آن جا گذاشته شده اند یا تعدادی از آن ها را به صورت خوشه ای یا خط مستقیم و یا در سمت شمالی جنوبی چیده اند. ضمناً نشانه ای از الگوهای هندسی نیز در میان آن ها مشاهده می شود. تعدادی به صورت مثلث یا مربع و یا دایره در کنار هم قرار دارند. حدس می زنند که این علایم غول پیکر ممکن است مربوط به ستاره شناسی باشد. اگر موقعیت جغرافیای آن ها را روی نقشه ای پیاده کنند، چیز جالبی میشود در آن صورت شاید بتوان بررسی کرد که آیا صور فلکی در جدول ستارگان هستند. به هر حال یک نظریه دیگر حاکی از آن است که از این تیله های سنگی مانند سنگ های «استون هنج» انگلستان به منظور ستاره شناسی استفاده میشده است. ضمناً سرهای عظیم سنگی یافت شده در ونتا، ترس زاپوتس و نقاط دیگر مکزیک را نیز میتوان در همین نوع طبقه بندی نمود. این سرهای عظیم کنده کاری شده از سنگ بازالت سیاه بین ۵/۱ تا ۳ متر طول دارند و وزنشان بین ۵ تا ۴۰ تن است. آن ها نیز درست مانند تیله هایی که در بالا گفتیم، روی پایه های سنگی قرار دارند، در صورتی که نزدیک ترین معدن سنگ بازالت بین ۵۰ تا ۱۰۰ کیلومتر از آنجا فاصله دارد. پس سازندگان آنها که شناختی از چرخ گاری نداشتند و حیوانات باری نیز در اختیار نداشتند، چگونه توانسته اند آن سنگ های عظیم را از آن فاصله زیاد به زمین باتالاقی جنگل های به هم فشرده حمل نمایند و به محلی فعلی بیاورند؟ دانشمندان عمر این سرهای «لاونتاوسن لورمترو» را ۱۲۰۰ سال قبل از میلاد فعلی تعیین نموده اند- این مسئله یک معمای عجیب دیگری برای متخصصین تاریخ علوم ایجاد کرد! اجازه دهید سرهای سنگی را کنار بگذاریم و راجع به سرهای واقعی صحبت کنیم. در سالن طبقه همکف موزه تاریخ طبیعی لندن جمجمه یک انسان را به معرض تماشا گذاشته اند، این جمجمه را از غاری در رودزیای شمالی یافته اند که یک سوراخ کاملاً گرد در سمت چپ آن وجود دارد. جای هیچ گونه ترک شعاعی که معمولاً در اثر اصابت یک اسلحه سرد ایجاد میشود در اطراف آن سوراخ به چشم نمیخورد.و نیز در محل موزه سمت راست آن، جمجمه سربازانی که به ضرب گلوله تفنگ به قتل رسیده اند، شبیه این جمجمه است دیده میشود! در صورتی که این جمجمه متعلق به مردی بوده که بیش از ۰۰۰/۴۰ سال قبل از ساخت تفنگ میزیسته است. تیر یک کمان نمیتوانسته سوراخ گردی مانند آن سوراخ را ایجاد نماید و استخوان های سمت راست را به آن صورت متلاشی کند. در موزه زیست شناسی روسیه جمجمه یک گاومیش کوهان دار وجود دارد که صدها هزار سال عمر دارد. در قسمت پیشانی این سر نیز یک سوراخ گرد کامل دیده میشود و تحقیقات دانشمندان حاکی از آن است که با وجود شکافته شدن جمجمه، آسیبی به مغز حیوان نرسیده و زخم آن التیام یافته است. در آن روزگاران بسیار کهن مسلماً انسان های میمون نما مسلح به چماق بوده اند، در صورتی که هیچ گونه ترک شعاعی در اطراف آن سوراخ وجود ندارد و فقط گلوله یک تفنگ میتواند چنین سوراخی به وجود آورد. سئوال اینجاست – چه کسی به سوی آن گاومیش کوهان دار شلیک کرده است؟ یک سنگ آسمانی با شکل غیر عادی که در نزدیکی شهر ایتان ایالت کلورادو پیدا شده، به صورت یک معما در آمده است. در یک بررسی علمی توسط کیهان شناس مشهور آمریکایی به نام«اچ-اچ ناینینجر» روشن ساخت که سنگ آسمانی مزبور آلیاژی از مس و سرب و روی است که همان برنج میباشد. در حالی که چنین چیزی در طبیعت زمینی وجود ندارد. از طرف دیگر این جسم آسمانی نمیتواند از بقایای سفاین فضایی ساقط شده باشد، زیرا آن را در سال ۱۹۳۱ پیدا کرده اند که حتی نامی از سفاین فضایی وجود نداشت.

در قرن شانزدهم فاتحین اسپانیایی یک میخ آهنی به طول ۱۸ سانتیمتر را در یک معدن در کشور پرو یافتند که به صخره ای کوبیه شده بود. آن صخره حدس زده میشود که دهها هزار سال قدمت داشته باشد. از آنجایی که تا آمدن فاتحین بدانجا، فلز آهن برای سرخپوستان ناشناخته بود، آن میخ آهنی متعلق به چه کسانی بوده است؟ فاتح اسپانیایی «دون فرانسیسکو دوتوله دو» آن میخ اسرار آمیز را به عنوان یادگاری در دفتر کار خود نگهداری میکند. طبق گزارش مورخه ۲۴ دسامبر ۱۸۵۱ مجله تایمز لندن، شخصی به نام آقای «هایرم دوویت» یک قطعه کوارتز طلادار را در کالیفرنیا پیدا کرده بود. وقتی بر حسب تصادف آن کوارتز از دست او به زمین افتاد و شکست، یک میخ آهنی کامل را از لای آن پیدا کرد. مصادف با آن اتفاق «سر دیوید بروستر» گزارشی را تسلیم انجمن تحقیقات علمی بریتانیا نمود که باعث بحث و جدال فراوانی شد. آن گزارش خبر از پیدا شده یک قطعه سنگ در «کیگودی گواری» واقع در شمال بریتانیا میداد که حاوی یک عدد میخ آهنی بوده که انتهای آن زنگ زده بود و حداقل یک اینچ آن که شامل سر آن نیز باشد به عمق آن قطعه سنگ فرو رفته بود اما علیرغم عمر طولانی آن سنگها، مشخصات سازندگان آن سه میخ در پرده ابهام باقی ماند. در سال ۱۸۸۵ در کارگاه ریخته گری آیزیدور براون «وکلابروک» در اتریش یک قطعه زغال سنگ شکست و از میان آن یک قطعه فولادی مکعبی شکل به ابعاد ۵۰در۴۷در۶۷ میلیمتر بیرون افتاد. یک بریدگی عمیقی در اطراف آن دیده میشد و لبه ای آن در دو طرف گرد شده بود. فقط دست توانای انسانی میتوانسته است آن را به وجود آورد. پسر آقای براون مالک کارگاه آن مکعب فولادی را به موزه لینز تحویل داد، ولی متأسفانه در طول سالیان بعد گم شد. با این حال مکعب دیگری را شبیه آن ریخته گری کردند و در موزه نگهداری میکنند. مجلات آن ایام از قبیل طبیعت (لندن، نوامبر ۱۸۸۶) یا «لواسترانامی» (پاریس ۱۸۸۷) مطالبی را در مورد این یافته عجیب انتشار دادند و بعضی از دانشمندان آن عصر کوشش کردند، ثابت نمایند که آن مکعب فولادی از سنگ های آسمانی سقوط کرده، در دوران ترشیاری زمین بوده است و بعضی دیگر خواهان توضیحات بیشتری بودند و مایل بودند دلیل به وجود آمدن شیار در اطراف و لبه های گرد حاشیه ای آن را بدانند و آن را مصنوعی میدانستند، نه طبیعی. به هر حال بحث آن هنوز هم خاتمه نیافته است. این گونه معماها حل نخواهد شد مگر اینکه یک ارزیابی مجدد در مورد اسرار ماقبل تاریخ به عمل آید. حقایقی که در اینجا مطرح شد حاکی از وجود تکنولوژی در ایامی است که تاکنون تصور میشد عصر آغازین پیدایش انسان در این کره خاکی است. دو نوع تئوری میتواند مصنوعاتی را که در این فصل مطرح شده مورد ارزیابی قرار دهد. یا در ایام ناشناخته بسیار دور تمدن های پیشرفته با تکنولوژی در سطح بالا در روی زمین وجود داشته است، یا اینکه کره ما مورد بازدید موجودات سایر کرات قرار گرفته است. مدارک ارزنده موجود در موزه ها شاید بتواند ذهن ما را روشن نماید. نوشته های مرموز روی سنگها، چوب ها یا برنز و لوحه های گلی ممکن است حاوی پیام های مشخصی برای ما باشند.

مؤسسه کارنیگی در سال ۱۹۴۶ یک گزارش باستان شناسی در مورد پیدا شدن یک قارچ به طول ۳۲ سانتیمتر انتشار داد که انتهای آن در قسمت ریشه، به صورت چهره یک انسان با چشمان از حدقه در آمده بود که در کشور گواتمالا پیدا کرده بودند. مفهوم این شیی مبهم بود. اما وقتی مدارک اسپانیایی در مورد قارچ های مقدس و استفاده از آنها توسط معابد مکزیک مورد مطالعه قرار گرفت، محققین بر آن شدند که این قارچ را مورد تحقیق مجدد قرار دهند. هنگامی که از آن استفاده نمودند، حالت نشئه به آنان دست داد و دیدشان مختل گردید و دچار توهم شدند و اشباحی به نظرشان رسید که حالت سمبولیک داشته اند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *