راز آرامش درون

آرامش

آرامش

راز آرامش درون, خویشتن داری است, انرژی های خود را پراکنده نکن, آن ها را تحت نظر داشته باش و مفید هدایت کن.

راز آرامش درون در این است که کار را با حواس جمع و علاقه انجام دهی.

راز آرامش درون در زمان حال زندگی کردن است, گذشته و آینده را در چرخه ذهنی ابدیت رها کن.

راز آرامش درون, در آسایش درون است, آسایش جسمانی, عاطفی, ذهنی و سپس معنوی.

راز آرامش درون در شادی است, افکاری شادی آفرین را آگاهانه حفظ کن.

راز آرامش درون در آرزو نداشت است, این را بدان که شادی در درون توست نه خارج از وجود تو.

راز آرامش درون این است, که همه چیز را همانطور که هست بپذیری, آنگاه با امید و آرامش در بهبود آن قدم برداری.

راز آرامش درون در درک این مطلب است که نمی توانی دنیا را تغییر دهی, اما می توانی خودت را تغییر دهی.

راز آرامش درون در رفتار آزادانه است, رفتاری که برآمده از خود واقعی ات باشد, نه افکار دیگران.

راز آرامش درون در یک زندگی ساده است, ضروریات زندگی را دوباره برای خودت تعریف کن.

راز آرامش درون در تمرین اراده است, حتی اگر نفست به شدت مخالف باشد.

راز آرامش درون در این است که دلت همیشه شاد باشد, حتی هنگامی که دیگران عبوس هستند.

 

صادقانه خود را بپذیرید

تصور مفهوم پذیرش خود, ممکن است در شرایطی که با وسواس منفی نسبت به بدن, مقابله می کنید, مشکل باشد.

این ایده را برای رویارویی با این مشکل در نظر بگیرید:

تصور کنید که گل رزی در حال جوانه زدن هستید و هنوز شکوفا نشده اید.

روزی به باغ نگاه می کنید و لاله ای را می بینید و فریاد می زنید: “خدای من! من هم می خواهم لاله باشم.”

با حسرت به لاله زار نگاه می کنید و آرزو دارید یک لاله باشید.

دوباره به خود نگاه می کنید و از خود بیزار می شوید, فریاد می زنید: “من فقط یک گل رز هستم, گلبرگ های بسیار دارم و همانند لاله, کشیده و باریک نیستم.”

سپس این فکر در ذهن شما نقش می بندد: “چگونه می توانم یک لاله شوم؟ اگر من لاله بودم, زیباتر بودم. همه گل ها می خواستند با من دوست شوند و به موفقیتی عظیم می رسیم.”

سپس می کوشید خود را به شکل لاله در آورید, اما بعد از تلاشهای خسته کنند, دست آخر شما یک گل رز هستید و در نهایت از اینکه هنوز گل رز هستید, ناراضی هستید.

تنها زمانی که بپذیرید یک گل رز هستید, زیبایی واقعی تان آشکار می شود.

اگر سعی کنی یک لاله باشید, هنوز رز بودن خود را نادیده گرفته اید, حقیقت خود را انکار می کنید و قصدتان بی نتیجه مانده است, زیرا با جهان هستی به روشی عجیب و غریب رفتار می کنید.

گل رزی را که هستید بپذیرید, بخشهایی از خودتان را که نادیده گرفته اید, بپذیرید, سپس به زیباترین, رهاترین و جذاب ترین گل رز تبدیل می شوید.

زندگی آرمانی شما چگونه خواهد بود؟

اگر باور کنید که بی شک زیبا هستید, زندگی آرمانی شما چگونه خواهد بود؟

اگر باور کنید بهترین اندام روی زمین را دارید, زندگی آرمانی شما چگونه خواهد بود؟

اگر باور کنید که بی تردید به اندازه کافی جذاب هستید, زندگی آرمانی تان چگونه خواهد بود؟

اگر نسبت به اضافه وزن و لاغری وسواس نداشتید, زندگی آرمانی تان چگونه خواهد بود؟

باید زندگی آرمانی خود را داشته باشید

اگر این تمرین نشان دهد که زندگی آرمانی شما, متفاوت از چیزی است که امروز می بینید, خود را به بهایی اندک می فروشید.

وقتی سزاوار زندگی سرشار از فراوانی هستید, می بینید که یک زندگی متوسط را برگزیده اید, زندگی برای زنده ماند به جای زندگی برای کامیابی, به جای رسیدن به رویاها, به این معنی است که خود را دست کم می گیرید.

شخصیت واقعی خود را به برداشتی اشتباه فروخته اید و به طور کلی به جای زندگی براساس واقعیت, یک زندگی برپایه توهم دارید.

این کتاب به شما کمک می کند که از انسانی کوچک, بی الهام و ضعیف به فردی بزرگ, درخشان, باشکوه و زیبا تبدیل شوید.

قصه زندگی خود را تغییر دهید

قصه واقعی این است که شما موجودی نامحدود هستید.

قصه واقعی این است که دنیا و کائنات نامحدود است.

باید قصه زندگی خود را تغییر دهید و خود قصه گوی زندگی فوق العاده تان شوید.

یادتان باید که هر قصه ای که بگویید, چه خوب چه بد, قانون جذب آن را تبدیل به واقعیت می کند و همان قصه زندگی تان می شود.

هر چیزی را که می خواهید مجسم کنید و احساس کنید, چون همان ها تصاویری می شوند که در زندگی تان دریافت می کنید.

تا جایی که می توانید عشق اهدا کنید و تا جایی که می توانید حال و هوای خوب داشته باشید, قانون جذب هم اطرافتان را پر از افراد, شرایط و رویدادهایی می کند که از آن ها خوشتان می آید.

شما تبدیل به همان کسی می شوید که دلتان می خواد, هر کاری که دلتان بخواهد می کنید و به هر آنچه که دلتان بخواهد داشته باشید, می رسید.

چه چیزی دوست دارید؟ چه چیزی می خواهید؟

درمورد قصه زندگیتان چیزهایی را که نمی خواهید رها کنید و فقط به چیزهایی که می خواهید فکر کنید.

ارزانسرای آرایشی

نگرش شما به زندگی

در هر چیزی هم جنبه مثبت وجود دارد و هم جنبه منفی, می توانید در تک تک وضعیت جهان, هر دو مورد را پیدا کنید.

فردی موفق خواهد بود که, نگاهش به همه موارد, در درجه اول به گونه ای مثبت باشد.

شما در انتخاب خوش بین بودن و یا بد بین بودن آزاد هستید.

به علت دوگانگی این جهان, همیشه هم تجارب مثبت و هم منفی وجود دارد.

اما شما باید دائما به خوبی ها توجه کنید و علی رغم شرایط بیرونی, نگرش مثبت خودتان را حفظ کنید, مطمئنا پیروزی با شما خواهد بود.

برای حفظ نگرش مثبت خودتان می توانید دائما این جمله را با خود تکرار کنید: “اتفاقی خوب در راه است.”

افرادی که شاد و موفق هستند, درمورد موارد خوبی که می تواند رخ دهد, بیشتر فکر می کنند.

آنها درمورد شادی, پول, کسب ثروت, زندگی ایده آل, بیشتر از مشکلات فکر می کنند.

اگر تمام مدت بدبین و غمگین باشید, تمام رویاهایتان را از دست می دهید.

افراد بدبین حتی اگر به خواسته ها و اهداف خود هم برسند, اما به علت نگرش منفی ای که دارند, هرگز احساس خوشبختی و موفقیت نخواهند کرد.

می توانید هر روز صبح با خوشحالی پنجره را باز کنید و بگویید: “صبح بخیر خدا” یا اینکه با بدبینی بگویید: “باز هم صبح شده است”.

مهم بودن خوب است, اما خوب بودن مهم تر است

طرز رفتار ما با سایر مردم امر بسیار مهمی است.

باید سعی کنیم به دیگران احترام بگذاریم و در, درست رفتار کردن با دیگران بسیار دقت کنیم.

قانون طلایی این است: “با دیگران چنان رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند”.

مهم بودن مورد خوبی است, اما خوب بودن مورد مهمتری است.

کائنات به همه هستی و مردم متصل است, اگر ما به کسی لطمه بزنیم, درواقع به کائنات لطمه زده ایم که اشتباه بسیار بزرگی است.

بیشتر مردم به این موضوع دقت نمی کنند که, بزرگترین عواقبی که ما تجربه می کنیم, به دلیل طرز رفتار ما با دیگران است.

اگر با دیگران با مهربانی رفتار کنید, مهم نیست که در چه شرایطی باشد, کائنات همین مهربانی را به خودت باز می گرداند.

زمانی که می بخشید و سخاوتمند هستید,  مواهب بیشتری را دریافت می کنید.

قانون کارما را فراموش نکنید, “از هر دستی بدهید, از همان دست هم می گیرید”.

به عبارت دیگر باید کردارتان خوب باشد, تا خیر ببینید و همیشه باید دین خود را به دیگران ادا کنید.

شما به هر چیزی در زندگی معنا می بخشید

شما به هر چیزی در زندگی معنا می بخشید, هیچ وضعیتی با برچست خوب یا بد, نمی آید.

همه چیز خنثی است.

این شما هستید که با تنوع احساس خود به هر چیزی معنا می دهید.

هر شغلی نه خوب است و نه بد, صرفا شغل است. اما چگونگی احساس شما درمورد شغل, مشخص می کند که این شغل برایتان خوب است یا نه.

هر رابطه ای نه خوب است و نه بد, اما چگونگی احساس شما, ثابت می کند که آیا این رابطه برایتان خوب است یا نه.

ویلیام شکسپیر: “تفکر است که چیزی را خوب یا بد جلوه می دهد, هیچ چیزی خوب یا بد نیست”.

اگر کسی به دیگری لطمه ای بزند, قانون جذب بی برو برگرد جوابش را می دهد, این قانون شاید از طریق پلیس, قوانین یا هر راه دیگر تلافی کند.

اما یک چیز درمورد قانون جذب, مسلم است: هر آنچه را بدهیم, همان را جذب خواهیم کرد.

هرگز درمورد دیگران قضاوت نکنید, زیرا در این صورت عشق را به دیگران عرضه نمی کنید, با این طرز فکر برچسب بد بودن را به خود می زنید.

هر چه بدهید, همان را دریافت می کنید, هر احساسی که درمورد دیگران داشته باشید, همان را جذب می کنید.

رالف والدو: “زندگی ای که در آن فقط عشق را به کل جهان عرضه کنید, زندگی غنی و تمام عیار به شمار می رود و همواره از لحاظ زیبایی و قدرت, گسترش می یابد”.

تصمیماتی که سرنوشت را می سازند

سه نوع تصمیمی که سرنوشتتان را می سازند, عبارتند از:

۱- تصمیمات شما درمورد چیزی که روی آن تمرکز می کنید.

۲- تصمیمات شما درمورد این که هر چیزی برای شما چه معنایی دارد.

۳- تصمیمات شما درمورد این که برای خلق نتایج دلخواهتان, چه کارهایی باید انجام دهید.

همانطور که می بینید, آنچه در گذشته برای شما رخ داده است یا آنچه اکنون در حال رخ دادن است, مشخص نمی کند که شما چه شخصیتی خواهی شد.

بلکه تصمیمات شما درمورد چیزی که روی آن تمرکز می کنید, این که هر چیزی برای شما چه معنایی دارد و اینکه چه اقداماتی برای آن انجام دهید, سرنوشت نهایی شما را شکل می دهند.

به خاطر داشته باشید, اگر کسی در زمینه ای, از موفقیت بیشتری نسبت به شما برخوردار است, به این دلیل است که او این سه نوع تصمیم را به گونه ای متفاوت از شما, اتخاذ کرده است.

بسیاری از ما, اکثر تصمیمات خود را آگاهانه اتخاذ نمی کنیم, مخصوصا این سه نوع تصمیم حیاتی را؛ در نتیجه مجبوریم بهای سنگینی برای این بی توجهی خود بپردازیم.

من معتقدم که زندگی مانند یک رودخانه است و بیش تر مردم بدون این که واقعا تصمیم گرفته باشند کجا می خواهند بروند, داخل این رودخانه می پرند.

در نتیجه در مدت زمان کوتاهی اسیر جریانات زندگی می شوند, وقایع رومزه, ترس ها روزمره, گرفتاری های روزمره.

زمانی که به محل انشعاب رودخانه می رسند, به طور آگاهانه مشخص نمی کنند که کجا می خواهند بروند یا مسیر صحیح کدام است, آنها فقط با جریان رودخانه پیش می روند, در نتیجه کنترل زندگی از دستشان در می رود.

آنها آنقدر در این ناآگاهی و جریان بی هدف باقی می مانند تا روزی صدای آبشار آنها را بیدار می کند و ناگهان در می یابند که در چند قدمی آبشاری عظیم و در قایقی بدون پارو هستند.

در این لحظه ناگهان فریاد می زنند و کمک می خواهند, اما دیر خیلی دیر شده است, آنها در معرض سقوط هستند, سقوط عاطفی, جسمی مالی و …

زمانی که به مشکلات کنونی خود فکر می کنید, متوجه می شوید که قبل از رسیدن به نقطه سقوط با گرفتن تصمیماتی بهتر, می توانستید از بروز این مشکل جلوگیری کنید.

 

آیا من خوبی ها را جست و جو می کنم؟

در این بخش به سوالی می پردازیم که قدرت تغییر دادن لحظه ای از نومیدی به لحظه ای از خوشی دارد:

“آیا من خوبی ها را جست و جو می کنم یا در پی کاستی ها هستم؟”

ما با جست و جوی خوبی ها, در واقع دوباره دریچه دریافت هایمان را هوشمندانه تنظیم می کنیم.

آنگاه ناگهان می توانیم خوبی ها را در هر موقعیت و هر کسی بیابیم.

البته جست و جوی خوبی ها برای بسیاری از ما شیوه نگرش طبیعی مان به دنیا نیست, در واقع اغلب ما اینگونه تربیت شده ایم که کاستی ها را در هر رابطه یا موقعیتی بجوییم.

هنگامی ک انتخاب می کنیم به دنبال خوبی ها باشیم, واقعیتی کاملا نو پدیدار می شود.

کسانی که در زندگی موفق هستند, خوبی ها را جست و جو می کنند.

با جست و جوی خوبی ها, از زندگی دعوت می کنیم تا با همه موهبت هایش بر ما ببارد.

جست و جوی خوبی ها, قلب هایمان را می گشاید و به ما اجازه می دهد تا در حالت شکرگزاری از آنچه داریم, زندگی کنیم.

کوشش برای یافتن خوبی ها به ما اجازه می دهد تا از چیزهای کوچکی که هر روز ما را تبرک می بخشد, قدردانی کنیم.

فقط کافی ست به همه آنچه که برای سپاس گزار بودن داریم, فکر کنیم.

قدرت واژه ها

فقط با تغییر دادن واژه هایی که بکار می بریم, به این راحتی هم نمی توانیم طرز احساسمان را دهیم؛ اما:

حقیقت این است که آن واژه ها این قدرت را دارند که طرز احساس ما را تغییر دهند.

به همین دلیل است که پس از گذشت چندین دهه, وقتی سخنان مارتین لوتر کینگ و جان. اف. کندی را درمورد کارهایی که یک فرد قادر است برای کشورش انجام دهد می شنویم, انگیزه پیدا می کنیم.

کلمات, احساسات ما را تغییر می دهند.

بیشتر ما از تاثیر کلماتی که روزانه هنگام ارتیاط برقرار کردن با دیگران و خودمان بکار می بریم, آگاه نیستیم.

حتی بسیار کمتر از آن, نسبت به تاثیری که این کلمات, لحظه به لحظه روی فکر و احساس ما دارند, بسیار بی توجه هستیم.

برای مثال اگر به شما گفته شود که نسبت به مسئله ای “بی توجه هستید”, ممکن است هیچ عکس العملی نشان ندهید.

اگر بگویند “اشتباه می کنید”, ممکن است کمی از خود عکس العمل نشان دهند, حال فرض کنید به شما بگویند که “دروغ می گویید”, با این که همان جمله است و فقط یک کلمه تغییر کرده است, اما احساستان در یک لحظه به کل تغییر خواهد کرد, درست است؟

فکر نمی کنید اگر کلمات مناسب تری انتخاب کنید, احساسات متفاوت تری را تجربه خواهید کرد؟

به جای “عصبانی”,”آرزده خاطر” شوید, به جای “مستاصل بودن”, “نیازمند چیزی” باشید, به جای اینکه بگویید “من را طرد کردند”, بگویید “لطمه دیدم”.

به این ترتیب می توانید علاوه بر تاثیر بهتر کلمات, کنترل احساسات خود را نیز به دست آورید.

استفاده درست از کلمات می تواند الگوی عصبانیت یا ناامیدی را در هم شکند و از شدت این عواطف بکاهد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *