سایه ی روشن وجود ما

روان

شیوه یافتن سایه روشن درست مانند سایه تاریک است. باید بنگریم که کجا نور خود را به دیگران فرافکنی می کنیم.

هر ویژگی ای که واکنش در ما ایجا می کند, درون ما وجود دارد, ما ممکن است پشت باورهای منسوخ سایه پنهان شده باشد.

اگر مجذوب یک ویژگی خاص , هر اندازه بزرگ در دیگران شده اید, آن ویژگی درون شما هم وجود دارد.

هرچه شما را به شوق می آورد جنبه ای از وجود خود شماست.

هر خواسته قلبی به شما کمک می کند تا آن خواسته را کشف و متجلی کنید.

اگر آرزو دارید کسی شوید به این دلیل است که امکان تجلی آن ویژگی و رفتار را که در پی آن ویژگی پدید می آید, را دارید.

سایه ما معمولا چنان خوب از ما پنهان شده است که یافتن آن تقریبا ناممکن است, اگر پدیده فرافکنی وجود نداشت, شاید سایه تا آخر عمر از ما پنهان می ماند.

وقتی به دیگران فرافکنی می کنیم, فرصتی داریم برای آنکه سرانجام این گنج پنهان را بیابیم.

هر ویژگی خوبی را که در دیگران تحسین می کنید, نشان از سایه روشن شما دارد که باید آن را بیابید و تقویت کنید.

اگر سایه های خود را نشناسیم

فراز از سایه بر نیروی آن می افزاید, انکار آن فقط به درد, رنج, پشیمانی و انفعال بیشتر می انجامد.

اگر مسئولیت نپذیریم سایه اختیاردار می شود و به تسخیر آن در می آییم.

سایه موجب می شود دست به کارهایی بزنیم که فکرش را نمی کردیم و به این ترتیب انرژی حیاتی مان را با عادتهای رفتاری تکراری هدر می دهیم.

چنانچه با سایه روبرو شویم به جای احساس خجالت, احساس همدردی خواهیم کرد و به جای شرمندگی شجاعت خواهیم یافت.

درآغوش کشیدن سایه این فرصت را به ما می دهد تا کاملا واقعی باشیم و قدرتمان را پس گیریم و به آرزوهایمان تحقق بخشیم.

اگر نیروی سایه را خنثی نکنیم, این قدرت را دارد که ایجاد اغتشاش را در زندگی ما ادامه دهد.

هر زمان که حاضر نیستیم سرشت حقیقی مان را بپذیریم, سایه پیروز است.

تا زمانی که همه آنچه را که هستیم چه خوب و چه بد نپذیریم, بازتاب سایه این قدرت را دارد که شادمانی ما را ویران کند.

سایه پذیرفته نشده, مانع از کامل بودنمان می شود و باعث می شود که نیمه زندگی کنیم.

تکراری بودن خاطرات مسموم ما می تواند فریبمان دهد و وادارمان کند که سالها همان شرایط گذشته را بپذیریم و در زندگی پیش پا افتاده ای که حتی انتظاراتمان را برآورد نمی کند, غرق شویم.

متاسفانه این شیوه نادرست زندگی, توان برخورداری از زندگی شایسته را از ما می گیرد.

آشتی با سایه خود – نیمه تاریک وجود

ما انتخاب کرده ایم که به بخشهایی از وجود خودمان, اجازه بودن ندهیم و در نتیجه مجبور هستیم انرژی روانی بسیاری را صرف پنهان نگه داشتن آنها کنیم.

بیشتر افراد از روبرو شدن با تاریکی وجود خود و در آغوش کشیدن آن می ترسند, اما شادمانی و رضایتی که فرد آرزو دارد, در همین تاریکی یافت می شود.

هرآنچه که در وجود خود نمی پذیریم در نامنتظرترین لحظات سربر می آورد و خود را نشان می دهد.

در آغوش کشیدن ویژگیتان به معنای دوست داشتن آن ویژگی نیست, مفهوم این است که اجازه می دهید آن ویژگی در کنار سایز خصوصیات شما حضور داشته باشد و آن را با ارزش تر یا کم ارزش تر از سایر خصوصیات خود نمی شمارید.

در کودکی به می گفتند عصبانی نباشد, خودخواه نباش, بدجنس نباش به این ترتیب پیام “نباش” در اعماق وجودم نقش بست.

به این نتیجه رسیدم که شخص بدی هستم چون این خصوصیات را داشتم و اندک اندک معقتد شدم که برای زندگی در این جهان باید خود را از شر این وسوسه های درونی خلاص کنم و همین کار را کردم. آنها را به اعماق وجود آگاهی ام راندم و وجود آنها را به کلی فراموش کردم.

این ویژگی های بد به سایه های من تبدیل شدند, هرچه بزرگتر می شدم آنها را به لایه های پایین تر وجودم می راندم.

در کنار این ویژگی های بد, همه حالات مثبتی را که نقطه مقابل آنها بود, در خود دفع کرده بودم, آنقدر وقت صرف پنهان کردن زشتی خود می کردم که به هیچ وجه نمی توانستم زیبایی ام را ببینم یا هیچگاه نمی توانستم از بخشندگی خود احساس لذت کنم چون آن را نقاب زیاده خواهی می دیدم.

برای پایان دادن به درد و رنج ها باید یکپارچه شد, برای این هماهنگی باید به سایه ها اجازه موجودیت دهیم.

همه ما سایه هایی داریم که بخضی از واقعیت کل ماست.

بخشهای تاریک ما فقط هنگامی تاریک هستند که سرکوب و پنهان شده باشند, اما آنگاه که نورآگاهی را به آنها بتابانیم و موهبتهای مقدسشان را بیابیم دگرگون و آزاد می شویم.

در برابر هر چیزی مقاومت کنید, پایدار می شود

مقاومت و طرد هر موردی ما را به درد عاطفی آن مورد گرفتار و درون واقعیتی که خواستار تغییر آن هستیم, گرفتار می کند.

حتی کمترین خواسته برای دگرگونی و تغییر شرایط, می تواند مقاومت درونی بسیار شدیدی ایجاد کند.

چه در برابر کل زندگیت و چه در برابر بخش کوچکی از آن مقاومت کنید, این مقاومت موجب برهم زدن تعادل درونی ما می شود.

مقاومت مانند چسب ما را به همان عواطف و باورهای که می خواهیم از شر آن خلاص شویم می چسباند.

نخستین کاری که باید برای از بین بردن مقاومت بکار بگیرید, آن است که تمام چیزهایی را که طرد کرده اید, بپذیرید.

در برابر هر چه مقاومت کنید, پایدار می ماند.

اگر بتوانید معنای این عبارت را با تمام وجود درک کنید, قدرت این را خواهید داشت که تغییرات ماندگار و مفیدی در همه بخشهای زندگی خود به وجود آورید.

بیشتر افراد اصرار دارند که بخشی از جنبه های زندگی خود را دوست نداشته باشند, مهم نیست این بیزاری در کدام بخش زندگی تان است, در هر حال, مقاومت و بهبود نمی توانند همراه هم باشند.

پس اگر انتخاب می کنید که پدیده ای را در زندگی خود طرد کنید (آن را دوست نداشته باشید, داوری کنید یا از آن بیزار باشید) بقای آن را تضمین کرده اید.

مقاومت و طرد, ما را از آرامش درونی و پایان خوشی که آرزو داریم, محروم می سازد.

مقاومت در برابر آنچه که هست, انرژی حیاتی ما را می بلعد و جلوی جریان طبیعی تکامل ما را می گیرد.

هر بار که خودمان, دیگران یا جهان را سرزنش می کنیم, مقاومت در ما فعال می شود.

این باور درونی مقاومت را در ما فعال می کنید که: “نباید شرایط اینطور باشد!” آنگاه همه انرژی خود را صرف می کنیم تا تغییری در واقعیت و شرایط ایجاد کنیم.

آیا مقاومت در برابر شرایط نامطلوب زندگی, آن را بر طرف می کند؟ قطعا نه! بلکه آن را پایدارتر می کند.

گاهی اوقات بهترین راه برای خروج از وضعیت نامطلوب, پذیرفتن و تسلیم در برابر آن است, طرد شرایط نامطلوب فقط آن را بدتر می کند.

تسلیم شدن به آنچه هست, ما را وادار می کند تا عواطفمان را لطیف کنیم, توقعاتمان را رها کنیم و آنچه زندگی به ما عرضه می کند را بپذیریم.

زیر پا گذاشتن خود

بسیاری از ما با مشاهده خشونت در جهان, مضطرب می شویم و دلمان می خواهد کاری کنیم.

وقتی خبر سرقت, قتل یا تجاوز را می شنویم احساس می کنیم که حق کسی پایمال شد است, اما هنگامی که حق خودمان را زیر پا می گذاریم, متوجه نمی شویم.

هروقت به حرف خودمان گوش نمی دهیم, به ندای درونی ما اهمیتی نمی دهیم و به خواسته های خود بی اعتنایی می کنیم, در واقع خودمان را زیر پا گذاشته ایم.

هرگاه که آرزوهایمان را عقیم می کنیم, برای مراقبت از خودمان وقت نمی گذاریم یا زندگی درونی مان را مقدم نمی شماریم, خود را زیر پا گذاشته ایم.

هرگاه برای تلاشهایمان سپاسگذاری و قدردانی نمی کنیم, به خودمان هدیه نمی دهیم, خودمان را زیر پا گذاشته ایم.

هنگامی که حاضر نیستیم اشتباهاتمان را درک کنیم و با خودمان مهربان باشیم, وقتی بیشتر به سخنان منفی جعبه سایه تا سخنان پر مهر قلبمان گوش می دهیم, خودمان را زیر پا گذاشته ایم.

وقتی کارهای نشاط آور انجام نمی دهیم, خودمان را حقیر نگه می داریم, خودمان را زیر پا گذاشته ایم.

بیشتر اوقات از خطر قرمرزهایی که درمورد خودمان رد می شویم, آگاه نیستیم.

اما روان ما کاملا متوجه است که چه هنگام از راهنمایی درونی مان غافل شده ایم.

 

با این شیوه ها از خط قرمزهای جسم خود عبور می کنیم و خودمان را زیر پا می گذاریم:

* در رژیم غذایی خود تقلب می کنیم.

* به خودمان می گوییم ورزش می کنیم, اما نمی کنیم.

* با سیگار, الکل و مواد مخدر به خودمان آسیب می زنیم.

* به اندازه کافی استراحت و تفریح نمی کنیم.

* وقتی به آینه نگاه می کنیم از خودمان ایراد می گیریم.

* به اندازه ای خودمان را مشغول می کنیم که متوجه پیام های بدنمان نمی شویم.

* به گفتگوی ذهنی که از ما انتقاد می کند به جای بی توجهی, توجه می کنیم.

 

بیشتر ما همچنان به زیر پا گذاشتن خودمان ادامه می دهیم و گمان می کنیم با شرکت در یک دوره, خواندن یک کتاب یا داشتن افکار پر نشانط, می توانیم سرکوب خود را ندیده بگیریم و کاری در این مورد انجام ندهیم.

تا زمانی که یاد نگیریم که خودمان را زیر پا نگذاریم و بی ارزش نشماریم, کتابهای خودیاری, مراقبه های روزانه و … کمکی به ما نمی کند.

ما با این شیوه ها, روابط خود را خدشه دار می کنیم:

در کنار کسانی می مانیم که ما را از نظر روحی یا بدنی آزار می دهند.

کارهایی را برای دوستان خود انجام می دهیم که نمی خواهیم.

وقتی دوست داریم با کسی صمیمی شویم, جلوی خودمان را می گیریم.

تعهدات و قولهای خودمان را نسبت به دیگران زیر پا می گذاریم.

با دوستان خود به کارهایی می پردازیم که مایل نیستیم.

پشت سر دیگران حرف می زنیم.

تظاهر به دوست داشتن کسانی می کنیم که آنها را دوست نداریم.

برای عزیزان خود وقت کافی نمی گذاریم.

احساسات خود را ابراز نمی کنیم.

نیازهای دیگران را مهم تر از نیازهای خودمان می بینیم.

ما با این شیوه ها امنیت مالی خود را به خطر می اندازیم:

بیشتر از درامد خود خرج می کنیم.

پشت سر هم قرض می کنیم.

چک بی محل می کشیم.

درباره درامد خود دروغ می گوییم.

پول را برای فردا, پس انداز نمی کنیم.

حواسمان نیست که چقدر پول خرج می کنیم.

به قرض های خود بی توجه هستیم.

صورت حساب های خود را دیرتر از موعد پرداخت می کنیم.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *