شناخت ماتریکس


اینکه جهان هستی ما رازها و انرژیهای نهفته ای داره که با پی بردن و استفاده از اونهامیشه از ماتریکس یا ماتریکسها گذر کرد شکی درش نیست.

در این زمینه خیلی راهها پیشنهاد میشه بین پیجهای مختلف و پیامهای دوستان،مدیتیشن، یوگا، طلسم، دعا، گوش کردن به فرکانسهای مختلف و پاکسازی چاکرا ششم یا همون غده پینه آل و چشم سوم.

تنها چیزی که بهش اشاره نمیشه دانش و شناخت اون ماتریکس و شناخت خود آدم و جهانی که در اون قرار داره هست.

همونطور که مکانیک و بنا و نقاش ابزار کار دارند و استفاده از اون ابزار مستلزم داشتن دانش نقاشی و بنایی و مکانیکی هست،در راه خروج از ماتریکس هم ابزاری مثل مدیتیشن،یوگا، کوندالینی،متوازن کردن چاکراها، فرکانس و امواج و انتقال انرژی وجود داره که استفاده از اینها هم مستلزم دانش شناخت اون ماتریکس و راههای خروجش هست،به این معنی که کسی که این سفر رو میخواد بره باید بدونه کجا قرار گرفته، مسیرش و وسیله انتقالش چی هستند و مهمتر از همه مقصد کجاست و به چی میخواد برسه.

 

این موضوع رو سعی میکنم طبق خواسته خودتون کاملا با جزئیات بنویسم و شاید چند پست پیاپی رو دربر بگیره.قضیه ای داریم به اسم ارتباط یا اتصال، که در اون خیلی چیزها به هم ربط پیدا میکنن و بدون هم یا بیمعنی و یا ناقص میمونن،به عنوان مثال کسی که به خدا باور داره به شیطان هم باور داره، باور بر آزادی مستلزم باور به حبس و گرفتاری است و همینطور کردار نیک نقطه متقابل اعمال ناپسند است و هر کسی هم که به نور باور داره تاریکی هم باید بپذیره.

از دیدگاه ساده تر تمام موجودات روی زمین یا چشم ندارن و یا اگه دارن چشمهای اونها رو به بیرون از بدن قرار گرفته و اینطور واقعیت دنیای بیرون رو درک میکنن، اما اغلب واقعیت فیزیکی رو و به همون نسبت عکس العمل فیزیکی هم به دنیای اطراف نشان میدهند.

وقتی نوزاد بودیم خیلی خوب میدونستیم از چی خوشمون میاد و از چی بدمون میاد،بدون اینکه توان تکلم داشته باشیم اطرافیانمون رو متوجه احساس و خواسته هامون میکردیم.

در روند تربیتمون کم کم این استعداد رو از دست دادیم و جایگزینش آداب معاشرت فیزیکی شد،و این در ذهن اگوی ما رشد کرد که برداشتمون و رفتارمون نسبت به محیط اطرافمون و درک از واقعیتها و نشان دادن عکس العمل به محیط و آدمهاش از حالت واقعی درومد و وابسته به شرایط شد.

برای بازگشتن به اون حالت بایستی بدونیم که کجا و چی هستیم تا بدونیم کی بودیم و به کجا میریم و یا به کجا باید بریم،بدون درک از موقعیت الانمون راه پس و پیش کاملا بسته است و زوکلوس یا چرخه مرگ و زندگی و تولد دوباره همچنان زندان ماخواهد ماند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *