لموریا و آتلانتیس

لموریا و آتلانتیس

لموریا و آتلانتیس

بحث در مورد لموریا و آتلانتیس و نژادهای هوشمند روی زمین،چه همنوع انسان چه غیر از انسان که در یک چیز مشترک بودند، اونم توانایی خلاقیت و آینده نگری داشتند. خیلی ها هنوز واسشون سؤاله که اینا واقعا وجود داشتند و یا افسانه هستند.

به نظر شخصی من بله وجود داشتن،چیزی که مبهمه اینه که الانم وجود دارن یا نه، من به شخصه میتونم بگم شکی در وجودشون ندارم و حتی میشه انرژی پنهان این واقعیت رو حتی به وضوح در بعضی از مردم دید،هر وقت صحبتی از اینا پیش میاد یک حس از دست دادن چیزی یا دورافتادن از جایی در بعضی آدما دیده میشه و این بخاطر مشترک بودن منبع آگاهی انسانهاست که از یک جا نشئت میگیره،منظور منبع تفکرات اگو یا اگوئیستی ما نیست بلکه منظور اسپیریت و ذهن برتر هست که مثل شبکه متصل هست به هم.

اگه بخواهیم درباره موجوداتی هوشمند و دارای سوپر اگو با حضور فیزیکی و غیرفیزیکی برو روی زمین صحیت کنیم، میرسیم به میلیونها سال پیش. این پست و ادامش مطمئنم واسه خیلیها هضمش سنگینه و یا شاید به نگاه تمسخرآمیز و خرافاتی نگاهش کنن،که من ازشون معذرت میخوام، ولی خوب واسه اونایی که میدونن بحث روی چی هست و منظور از موجودات جنبه ذهنی اونا و بُعد ذهنی اوناست و نه صرفا فیزیکی قطعا راحتتر قابل هضم خواهد بود.

(منبع اسپیرال وِگ)،پولاریا اولین نژاد موجودات اِتِری بودن که سی و پنج میلیون سال پیش وارد قطب جنوب شدن و نقش بزرگی رو در تغییرات جوی زمین داشتند،به گفته رودولف اشتاینر و هلموت تساندر میشه اسم کالبدهای نورانی و نگهبانان زمین روی اونا گذاشت.

گفته میشه که این نژاد اِتری بیست و شش میلیون سال پیش بوسلیه دینوئیدها و رپتیلوئیدها(رپتایلها) که از سیستم بلاتریکس در مجموعه اوریون به زمین آمده بودن، از بین برده میشن.هجده میلیون سال پیش سِتاسئن که فوق العاده هوشمند و مترقی بودند به زمین میان و همراه خودشون گیاهان مختلف به زمین آوردند و به پرورش و توسعه دادن فضای سبز و جنگل رو روی زمین.

به اونا هم لقب نگهبانان زمین میدادن و با بقیه بیگانگان روی زمین رپتیلوئید و دینوئیدها ارتباط سازندگی داشتند.همونطور که در اساطیر هندی مخصوصا در رابطه با شیوا و ویمانا(شهرهای پرنده،ابر سفینه های غول پیکر) در مورد جنگ خدایان با هم نوشته که منظور همون جنگهای کهکشانی بین سیاره هاست، گفته میشه که در دومین جنگ خدایان با هم بیشتر از نیمی از سِتاسئنها از زمین رفتن و بقیه به سمت آبها مهاجرت کردن که روی ذهن دلفینها و والها تأثیر زیادی گذاشتند.

لموریا سوم نژاد ریشه ای روی زمین هستند که در موتولوژی نهصدهزارسال پیش روی زمین زندگی میکردند.

به اونا یه قاره بنام لموریا تعلق داده میشه و ساکنانش متشکل از سیریانا(ساکنان سیریوس)، پلیادین و ونوسیر(ساکنان ونوس) بودند که تا بیست و شش هزار سال پیش روی زمین بودند، پلیادینها در اساطیر یونان باستان کسانی هستند که از آینده از طریق دروازه ستارگان به زمان ما میان و تلاش برای اصلاح اشتباهات بشری در راستای پیشرفت و صعود ذهنی دارند چون صعود ذهنی بشر به پیشرفت اونا کمک میکنه.

سیریانا موجوداتی مشابه انسان ولی فوق العاده هوشمند هستند با گوشهای کوچک،چشمان درشت و جمجمه کشیده شده.

اولین سیاره از شش سیاره در مجموعه سیریوس ب آرتامونک هست که روی اون لوژ آبی قرار گرفته که فدراسیون کهکشانی نور رو رهبری میکنه و بصورت شبکه به ذهن برتر انسانها متصل هست.

انسانهایی که از با استفاده از حس ششم و غده پینه آل با مدیتایشن در بُعد بالاتری سیر میکنن دقیقا میتونن حضور ذهنی نوعی برتر رو درک کنن، درک و حس انرژی برتر با تقویت این غده و پاکسازی ذهنی کاملا محسوس و قابل استفاده هست.

تعدادی از خود شما هم این توانایی رو دارید تا اونجا که میدونم.لموریا سیزده هزار سال پیش توسط ماردوک از بین رفت. قبل از اینکه ادامه بدم واسه خیلیها سؤاله که این اطلاعات چطور بدست میاد.

ادیان،افسانه ها، روایات،آثار باستانی، انسانهای مدیوم،تله پاتی با غیرزمینیان،اسناد یوفوها،تحقیقات فضانوردان در ماه و جاهای دیگر،تمدنها و زباله های فضایی که متعلق به میلیونها و میلیاردها سال در مدار زمین هستن،منابعی هستند که محققین با کنار هم قرار دادن آنها،و بررسی عمیق و دقیق چکیده ای را بیرون میکشند .

از چندهزار سال پیش انسانها درگیر معمای آنتلانتیس و ساکنانش بودن. در افسانه های یونانی گفته میشه این جزیره زیبا ساکنانی داشته که از نظر ذهنی و تکنولوژی در اوج پیشرفت بودند.

تله پاتی و حضور در دو سیاره از شاخصهای ساکنان این جزیره است.این جزیره گفته میشه در طول یک شبانه روز یعنی از امروز تا فردا کاملا زیر آب رفته و مفقود شده.

وجود این جزیره قدرتمند اولین بار نزدیک به چهارصدسال قبل از میلاد توسط افلاطون عنوان و بصورت دقیق با جزئیات کامل شرح داده شد.

آتلانتیس به معنای جزیره اطلس هست،و اطلس پسر بزرگ پوزیدون خدای دریاها و همسر زمینی اون بود.طبق روایات فرمانروایی آتلانتیس به اطلس داده شده بود.

آتلانتیس در کنار استوانه های هرکول(امروز معروف به تنگه جبل الطارق) قرار داشت و ساکنان اون توانایی بالایی در ملوانی داشتند.

اونها از نظر ذهنی در بعد ششم و هفتم قرار داشتند و مرتبا به هوش و قدرت اونا اضافه میشد بطوری که طبق افسانه های یونانی راه خودخواهی و اگوئیست رو پیش گرفته بودند که همین هم دلیل نابودی اونا شده بود.

قدرتنمایی اونا فراتر از مرزهای زمین بود و تا ونوس،پلیادن و سیریوس میرسید.گفته میشه این جزیره به بزرگی شمال قاره آفریقا بوده و طبق نوشته های افلاطون پر از گیاهان و حیوانات متنوع منجمله فیل.معادن زیادی از طلا،نقره و اورایشالکُس(نوعی فلز با پوشش مس و روی) برای ساخت سفینه های مادر بکار گرفته میشدند.

افلاطون مرکز آتلانتیس رو بصورت یک قلعه زیبا و دایره ای شکل با ساختمانهای بلند توصیف میکنه.با شناختی که از افلاطون میره هیچ مدرکی وجود نداره که آتلانتیس ساخته و پرداخته افکار افلاطون بوده.

یک تئوری وجود داره که آتلانتیس در حالت مدیومی و بصورت موازی با جهان ما وجود داشته که قبل از سیل بزرگ (ده هزار سال پیش از میلاد) روح و ذهن ساکنان اون به ونوس برده میشه و بخشی از اونا در قالب قوم آریا(آریانا) دوباره روی زمین متولد میشن.

طبق شواهد از همون زمانهای قدیم مخصوصا بعد از رنسانس تلاشهای زیادی برای یافتن باقیمانده های آتلانتیک شده و ژئولوگیستها در جاهای مختلف منجمله حزایر قناری و برمودا هم دنبال آثار این جزیره تحقیق میکردند.

اگه همه فکتها و تئوریها رو که در مورد انرژی جاری در روان موجودات هوشمند، حضور بیگانگان روی زمین و حیات روی سیارات و در کهکشانهای دیگر رو کنار هم بذاریم میبینیم داستان بشریت و زمین میتونه از دوباره و کاملا متفاوت نوشته شه.

برگرفته از وبسایت اسپیرال وِگ، نوشته الکساندرا ماریا اشتنر پژوهشگر مسیٔله های باستانی و قدرتهای ذهنی انسان،

آریانی پنجمین نژاد فوق هوشمندی بودند که سیهزار سال پیش از سیریوس و پلیادن به زمین آمدند،به این نژاد هوشمند فضاپیما هم گفته میشه که با رپتیلویٔیدها تا حدی ژنتیک مشترک دارند، آریایٔیها از آریانیها جدا شدند و امپراطوری توله رو در قطب شمال پایگذاری کردند که اون زمان در گرینلند بود، نیم بیشتری از اونا در آتلانتیس ساکن بودن و بعد از غرق شدن این جزیره نسلهای بعد از اونا از درون اروپا گذرکردن و با گذشتن از ایرلند و برجا گذاشتن ژرمن (مناطق آلمانی زبان امروزی) به سه دسته تقسیم شدند،

دسته ای که به سمت کوههای زاگرس اومدن و اونجا موندگار شدن،

دسته دیگر به درون زمین کوچ کردن و دسته سوم به ونوس برده شدن.

عده ای که در قطب ماندگار شدن به نبرد با قدرتهای تاریک(منطور شیطان نیست، بلکه نژادهای دیگر ساکن زمین) پرداختند و طبق افسانه نیبلونگن موفق به شکست دراکونیا شدن.

گفته میشه مأموریت اونا روی زمین فرمانروایی و حکومت نبوده در اول بلکه ازبین بردن فلسفه زمان و کنار هم گذاشتن گذشته،حال و آینده بوده تا محدودیت در زمان از بین بره.

طبق این افسانه گوته شاعر و طبیعتگرای آلمانی یکی از بهترین اثراتش رو ارایٔه میده بنام «یک تراژدی» که اشاره میکنه به ادامه این نبرد که امروزه یک سرش ایلومیناتها هستند و تلاش برای نابودی آریایٔیها دارند.

در کنار آریانی و آریاییها مروویانرها هستند که فوق العاده هوشمند بودند و روی زمین مسیٔول هدایت ذهن به سمت خلاقیت و اختراع و پیشرفت تکنولوژی بودند.

مروویانرها یک نسل از ترکیب انسانهای زمینی و ساکنان سیریوس بودند که ششمین نژاد روی رمین رو تشکیل میدادن.نژاد هفتم پارادیسیها بودن که سه هزار سال پیش از مجموعه پلیادن به زمین آمدند و هشتصد سال قبل از میلاد زمین رو ترک کردند، توی این دویست سالی که توی زمین بودند پایه های خدایان آسمانی و کلا نگاه انسان به آسمان برای یافتن نژاد برتر، خدا، فرشته و نیروهای غیبی قویتر شد و بنای تمدن امروزی توسط پارادیسیها(بهشتیان) گذاشته شد. ناگفته نماند که در کنار همه اینها آنوناکیها بیشترین دخل و تصرف رو در سیستم زندگی بشر و هدایت ژنتیکی اون به سمت یک هومانویٔید هوشمند داشتند.

کاوه_سیبکی

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *