ماجرای متخصص هوافضا که فرازمینی ها را لمس کرد


فرازمینی ها

داستان های زیادی از افرادی که با یوفوها روبرو شده اند وجود دارد که برخی ادعا کرده اند که با چشم هایشان فضاپیما و بیگانگان فرازمینی را دیده اند ، اما زمانی این ادعاها از اهمیت ویژه ای برخوردار می شود که مشاهده گر ، شخص معروف یا یک دانشمند باشد .

یک مهندس هوافضای آرژانتینی بنام دکتر انریکه بوتا ، که در کمپانی های سرشناسی شاغل بوده ، با یک یوفو روبرو می شود که ماجرا از این قرار است که در دهه ۱۹۵۰ زمانی که او ۴۰ سال داشت با ماشین خود مشغول رانندگی در یک بزرگراه در حدود ۷۰ کیلومتری هتل محل اقامتش بود ، که ناگهان یک شی مدور متالیک را مشاهده نمود که در حال فرود آمدن می باشد و دقایقی بعد آن شی بر روی چمن ها در دویست متری جاده فرود آمد .

او بلافاصله ماشینش را متوقف کرد و برای دقایقی به آن شی نگاه کرد اما هیچ اتفاقی نیفتاد و او تصمیم گرفت از ماشین پیاده شده و به طرف شی برود ، او به چند متری آن شی رسید و نگاهی به آن انداخته و متوجه شد که یک در ورودی در قسمتی از شی وجود دارد .

او که هنوز باور نکرده بود که این شی یک فضاپیمای فرازمینی باشد ، با دست چند بار به بدنه شی زده و با صدای بلند به زبان انگلیسی گفت ، آهای یانکی ها بیایید بیرون ، اینجا تو سرزمین من چه می کنید ، او فکر می کرد که این شی یک وسیله پرنده جاسوسی آمریکایی است اما صدایی نشنید . بلافاصله در را باز کرد و وارد آن شد و در ابتدا در داخل شی چیزی دیده نمی شد جز یک نور قرمز در حال چشمک زدن ، اما کمی بعد به یک راهرو رسید و در سمت چپ سه صندلی مشاهده کرد که در روی آن سه موجود قد کوتاه خاکستری با لباس چسبیده به تن نشسته اند و در روبروی آن ها سیستم های کنترل قرار دارد .

او که در پشت سرشان ایستاده بود نتوانست جلوی کنجکاوی اش را بگیرد و با دستش یکی از آن سه موجود را لمس کرد و پوستی زیر با بافتی رعشه آور را احساس کرد ، آن ها هیچ واکنشی نداشته و وقتی به دقت از جلو به آن ها نگاه کرد متوجه شد که هر سه موجود مرده بودند ، ناگهان با عجله تمام از شی ناشناس بیرون آمده و با سرعت سوار ماشین شده و با آخرین سرعت خودش را به هتل رساند و داستان را برای دو تا از همکارانش تعریف کرد آن ها اسلحه  برداشتند و بطرف محل آن شی حرکت کردند اما چون شب شده بود و آن منطقه خیلی دور افتاده بود صرفنظر کرده و تصمیم گرفتند صبح حرکت کنند .

صبح فردا به محل رسیده ولی هیچ شی ای در آنجا ندیدند ، بجز تلی از خاکستر ، یکی از آن ها با دست مقداری را برداشت و بلافاصله انگشتانش برنگ بنفش درآمد و تا چند روز همانطور بود . آن ها تصمیم گرفتند تا منطقه را برای یافتن سرنخ جستجو کنند . ناگهان در آسمان سه شی پرنده دیدند یک شی بزرگ به شکل استوانه و دو شی به شکل مدور دیده می شدند ، دقایقی در حال پرواز بودند که دو شی کوچک داخل شی استوانه ای رفته و ناپدید شدند .

روز بعد دکتر دکتر بوتا تب شدیدی گرفت که چندین هفته او را رها نمی کرد و پزشکان نمی توانستند علت آن را بیابند . او تا آخر عمر این حادثه را به کسی نگفت تا اینکه در اواخر عمر نویسنده ای بنام لئون استرینگفیلد از او اجازه گرفت و این ماجرا را در کتابش بنام ” وضعیت قرمز” آورد .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *