بزرگ هنرمندِ نگارگر ِایرانی
دکتر شاهین سپنتا- رسام ارژنگی، از چهرههای برجسته و ماندگار هنر نقاشی و مینیاتور در تاریخ معاصر ایران است که در سدهی اخیر در آسمان هنر ایران درخشیدن گرفت و آثاری بدیع و بهیادماندنی از خود به یادگار نهاد، ولی افسوس که هرگز هنرش به گونهای بایسته مطرح نشد و خودش کم و بیش در گمنامی ماند و بهخصوص نسل امروز، کمتر نام و نشانی از وی در دست دارد. رسام ارژنگی، در خاندانی زاده شد و رشد کرد که هنرهایی همچون نگارگری، خوشنویسی، پیکرتراشی، طراحی نقوشِ قالی، شعر، نویسندگی، موسیقی و بازیگری از نسلی به نسل دیگر سینه به سینه انتقال یافته است. جد بزرگ خاندان ارژنگی «میرحیدر» از هنرمندان خوشنویس در آغاز سدهی نهم خورشیدی است که در آشوب حملهی مغول، همراه با گروهی از هنرمندان ایرانی دیگر توسط تیمور گورگانی از آذربایجان به سمرقند کوچانده شد، ولی پس از مرگ تیمور به ایران بازگشت. میرحیدر، سه فرزند پسر داشت که کوچکترین آنان یعنی «میرک» را برای فراگرفتن هنر نقاشی نزد نقاش چیرهدست آن دوران « میرسید احمد» سپرد. میرک و کمالالدین بهزاد، دو شاگرد هنرمند میرسید احمد، پس از آموختن هنر نقاشی از استاد، چندی نیز به هرات که در آن روزگار مرکز تجمع هنرمندان و صنعتگران بود رفتند. یکی از آثار میرک در آن دوران مصورکردن ظفرنامهی تیموری است. «میرک» نقاش بزرگ عهد صفوی چهارفرزند پسر داشت که با هنرهای پیکرتراشی، نقاشی، خوشنویسی و شعر آراسته بودند.
یکی از ایشان به نام «محمدعلی میر» دارای سه فرزند به نامهای محسن، مهدی و ابراهیم بود. محسن متخلص به «آقامیر گلستان تبریزی» شاعر و نقاش بود و منظومهای به نام «مرآتالبکاء» از خود به یادگار گذاشته که در تبریز به چاپ رسیده است.
ابراهیم، فرزند دیگر محمدعلی میر، از جمله نخستین هنرمندانی است که هنر نقاشی را با شیوهی اروپایی در تفلیس و مسکو فراگرفت. وی که در تبریز و در دربار ولیعهد مظفرالدین میرزا، نقاش دربار بود، به زبانهای فرانسه و روسی نیز تسلط داشت. ابراهیم در نقاشی آب رنگ و رنگ و روغن استاد بود و گاه سرودههایی به طنز می سرود.
از میان فرزندانِ ابراهیم، دو پسر یکی به نام حسین ملقب به «میر مصور» و دیگری به نام عباس ملقب به «رسام»، راه و روش پدر را دنبال کردند و هر کدام در چندین هنر سرآمد روزگار خود شدند.
در دوران پهلوی که داشتن نام خانوادگی و شناسنامه در ایران متداول شد، حسین و عباس نام خانوادگی ارژنگی را با الهام از کتاب مصور «ارژنگ» اثر مانی پیامدار نقاش دوران ساسانی، برای خود برگزیدند و با نامهای «میرمصور ارژنگی» و «رسام ارژنگی» شهرت یافتند.
عباس رسام ارژنگی، سومین فرزند «ابراهیم میر»، در سال ۱۲۷۱ خورشیدی در تبریز دیده به گیتی گشود. وی از دوران کودکی با هنر و رنگ و نقشهای شاد روبرو بود و احساسات کودکانهاش را با مداد و گچ و رنگ بر دیوارها و کاغذهای بهدور افتاده نقش میزد.
در نوجوانی، پس از گذراندن آموزشهای مقدماتی در حجرهای که در سرای صاحب دیوان کرایه کرده بود به تحصیل و پژوهش و نقاشی میپرداخت. در این زمان بود که با الهام از طبیعت و بررسی کتابهای کمیاب دورهی مغول، با شیوهی نقاشی مینیاتور آشنا شد.
در ۱۸ سالگی، پس از درگذشت پدرش، برای آموزش و تکمیل هنر نقاشی به شهر «تفلیس» سفر کرد. خاطرات سفر ششسالهی او در تفلیس و باکو و مسکو، در سالهایی که داغ آتشناک جنگ جهانی اول را بر چهره داشتند، جالب و عبرتانگیز است.
در رگ های این جوان، خون پاک ایرانی موج میزد و در اشعار پرشورش روح ملیت و ایرانپرستی بود، از این روی با همت جمعی از جوانان میهنپرست، گروه «دوستداران ایران» را تشکیل دادند.
وی همیشه از دل و جان آماده بود تا برای اعتلای نام ایران و ایرانی بکوشد و هرگاه هنرمندان ایرانی برای اجرای کنسرت یا ضبط آواز بر صفحهی گرامافون به آن سامان میرفتند، وی میزبان و راهنمایی پابرجا بود که جدا از پذیرایی، تابلوهایی از استادن موسیقی همچون اقبال آذر، درویشخان، باقرخان، طاهرزاده و … را نقش میکرد و سالنهای نمایش را با آنها زینت میبخشید.
سرانجام، تلاشهای میهندوستانهاش وی را به میهن بازگرداند و این سرآغاز تلاشی پیگیر در راه بزرگداشت فرهنگ و تاریخ این سرزمین شد. پس از بازگشت، ابتدا به پیشنهاد برادر بزرگش «میرمصور» به کار تهیهی نقشههای قالی صورت دار پرداخت. در این هنگام با دختری شایسته از خانوادهی «حاجبالدوله» به نام «توران»، پیوند زناشویی بست و این همسر مقاوم و فداکار تا آخرین نفس همراه و همگام با او در زندگی پیش رفت.
رسام، در سال ۱۲۹۸ خورشیدی، پس از آنکه آمادگیاش را برای همکاری با «هنرستان صنایع مستظرفه» اعلام کرد به تهران آمد و در مقام معاونت هنرستان به کار تدریس نقاشی پرداخت. این جوان سادهپوش و سادهدل با لهجهی آذری، نقش تازهاش را آغاز کرد و به وسیلهی برادر بزرگتر و هنرمندش «میرمصور» به جمع گروهی از هنردوستان پیوست. این مجامع، محل آمد و شد هنرمندان برجسته آن روزگار بود. وی در این زمان در روزنامهی «ایران» و در زمینهی هنر و زندگی هنرمندان پیشین قلم میزد. او همچنین به کشیدن کاریکاتور در نشریاتی همچون «ملا نصرالدین» میپرداخت، شعر میسرود و ساختن پیکرهی بزرگان هنر نیز بخشی از زندگیاش را در برمیگرفت.
رسام ارِژنگی در خیابان علاءالدوله (فردوسی) تهران نگارخانهای ترتیب داده بود که مجمع هنرمندانی همچون ملکالشعرای بهار، رشید یاسمی، سعید نفیسی، عارف قزوینی، علی صادقی، محمدضیاء هشترودی، میرزادهی عشقی، نیما یوشیج و گروهی دیگر بود.
در سال ۱۳۰۷ خورشیدی، نمایشگاهی از آثارش با حضور هیئت دولت آن زمان گشایش یافت. در سال ۱۳۰۹ خورشیدی بخشی از تابلوهایش را به نمایشگاه «آنورس» در بلژیک فرستاد که برندهی مدال طلا و دیپلم افتخار شد. با دیدن آن آثار، نویسندهای انگلیسی از او خواست تا تصاویری مینیاتوری برای ترجمهی رباعیات خیام ترسیم کند و سپس «پرفسور اسمیت» خاورشناس آمریکایی از وی خواست تا مجالسی مناسب برای ترجمهی رباعیات حکیم عمر خیام به تصویر کشد. حاصل این تلاش به شکل کتابی بسیار بدیع در آمریکا به چاپ رسید که نمونهی آن هماکنون در موزهی «متروپولیتن» موجود است.
در سال ۱۳۱۱ خورشیدی، در حالیکه رسام با پشتکاری خستگیناپذیر به کار نقشآفرینی و پیکرهسازی و نگارش مقالاتی دربارهی زندهکردن هنرهای ملی در مجلهی ادبی «توفان» مشغول بود، در اثر حسادت و بدخواهی و نگرانی رقیبانش از طریق تیمورتاش وزیر دربار وقت و با سمت «رئیس هنرستان تبریز» به آنجا تبعید شد. وی در طول پنج سال، به سامانبخشیدن هنرستانی پرداخت که ادارهی پیشه و هنر مرکز آموزش هنرهای ظریفه را نیز دربرمیگرفت. برپاکردن ۱۷ دار قالی نمونهای از کارهای فراوان او در این زمان است. رسام در این سالها همچنین به نگارش و اجرای نمایشنامههای منظوم و متعددی مانند « مهر و میهن» پرداخت.
در سال ۱۳۱۵ خورشیدی، هنگامی که درگیر رسیدگی به کارهای بسیار دیگر بود، بار دیگر به دستور وزیر معارف برای تهیهی نقشههای مناسب سردرهای کاخ مرمر به تهران فراخوانده شد. پس از آن به ریاست «موزهی هنرهای ملی» منصوب شد و تا سال ۱۳۱۸ در این سمت باقی ماند. در این هنگام پنجهی شوم سرنوشت، فرزند نوجوانش بهزاد را که دانشپژوه، ادیب و هنرمند بود به کام مرگ سپرد و روان هنرمند نازکدل را به توفانی سهمناک کشاند.
جنگ جهانی دوم از راه رسید. شهریور ۱۳۲۰ ایران را پرآشوب کرد و در این بازار پرهرج و مرج و آشفته، عاقبت کار رسام به تدریس در مدارس و سرانجام به مدرسهی دارالفنون انجامید.
او در تمام این سالها، لحظهای از خلق آثار هنری بازنایستاد. برای نخستینبار در ایران با هزینهی شخصی به کار تهیهی مدلهای نقاشی ارژنگی در سه جلد همت گماشت و مدلهایی برابر اصول دقیق نقاشی و طراحی و مناسب با توان سنی دانشآموزان در سالهای مختلف ارائه کرد که سالها پس از آن، مدلهای دیگری به نام «مدل نقاشی ارژنگ» با بهرهگیری از نام وی توسط دیگران منتشر شد. همچنین، برای نخستینبار در ایران کودکنامهی مصور را در سه جلد به عنوان نخستین داستانهای کودکانهی مصور به چاپ رساند.
از آثار منظوم وی میتوان به نمایشنامههای صائب تبریزی، امیرکبیر، سربازان میهن، نادر پانزدهساله، دزد ناموس، سوم شهریور۲۰، یک عمر خون دل، بچه رقاص و دیوان اشعارش اشاره کرد.
در سال ۱۳۴۰ خورشیدی، هنگامی که رسام ارژنگی اندکاندک از هیاهوی روزمرهی زندگی رهایی مییافت و در خلوت آتلیهی خانگیاش به هنرآفرینی ادامه میداد و امید آیندهاش را در چهرهی نجیب و زیبای فرزند نابغهاش «فرهاد» جستوجو میکرد، آخرین ضربهی مرگبار با مرگ فرهاد بر پیکرش فرود آمد. فرهاد ارژنگی، تنها پسر او که در هنر موسیقی و نقاشی گوهری بیبدیل بود از هفتسالگی هنر موسیقی را نزد «علیاکبرخان شهنازی» فراگرفت و در سن ۱۸ سالگی با سمت استادی در هنرستان هنرهای زیبای ایران مشغول به آموزش موسیقی شد. وی همچنین عنوان جوانترین رهبر ارکستر موسیقی سنتی را به خود اختصاص داد و در ارکستر هنرهای زیبای کشور به عنوان آهنگساز و سُلیست تار همکاری کرد. فرهاد ارژنگی در طول زندگی کوتاه خود ۲۳ اثر به یادماندنی اصیل را از خود به یادگار نهاد و در سن ۲۲ سالگی از میان رفت و این آخرین ضربهی سرنوشت، روان و جان رسام را آنچنان در هم کوبید که قامت همیشه افراشته او را برای همیشه در هم شکست.
رسام ارژنگی، انسانی شرافتمند، صادق، امین، معتقد به اخلاق و دارای صراحت لهجه بود. وی از خلاقترین و پرتلاشترین هنرمندان زمانهی ماست که در شیوههای گوناگون طبع آزموده و قریب ۲۰۰۰ اثر هنری شامل تابلوهای بزرگ تاریخی، تصاویر زیبای آبرنگ، رنگ و روغن و مینیاتورهای بدیع و پیکرهها و تندیسها از خود بر جای نهاده است.
از میان تابلوهای تاریخی رسام ارژنگی میتوان به حملهی نادر به هندوستان، نبرد یعقوب با سپاه خلیفه، کورش بزرگ، بهرام گور، کوچ فردوسی، نبرد رستم و سهراب، نادر سوار، مام میهن، مهر میهن، سقا و نیز پرترههایی از چهرههای فرهنگ و هنر و دانش این سرزمین همچون فردوسی، سعدی، حافظ، خیام، صائب، و… اشاره کرد.
رسام ارژنگی در سوم امردادماه سال ۱۳۵۴ خورشیدی، در ۸۳ سالگی زندگی را بدرود گفت و جهانی ذوق و هنر و میهندوستی را از خود به یادگار گذاشت. روانش شاد و یادش پاینده باد.
با سپاس از سرکار خانم «هما ارژنگی» شاعر معاصر و دختر زندهیاد رسام ارژنگی که زندگینامه و شماری از آثار این هنرمند ارزندهی کشورمان را برای انتشار به «ایراننامه» سپردند، سخن را با سرودهی زیبایی از استاد رسام ارژنگی با عنوان «پیام من به مام میهن» به پایان میبریم:
بده پیغام من بر مام میهن / که دارم زندگی بر نام میهن
هزاران همچو من ناکام رفته / مگر آید ز گردون کام میهن
مرام من بود ایران پرستی / ندارم خواهشی جز این ز هستی
نمیگیرد بهدل نیرنگ دشمن / شود تا کور چشم تنگ دشمن
من از روز ازل ایران پرستم / چرا گردم چرا همرنگ دشمن؟
مخوان بیهوده بر گوشم فسانه / ببر بر مرغ دیگر آب و دانه
که ایران خونبهای جد و آباست / مزار جمله آنان در اینجاست
به زیر هر وجب خاکش هزاران / جوان پاکرو و خوبسیماست
ز گیتی رخت بسته، آرمیدند / به شکل لاله از تربت دمیدند
به من این لالههای داغ دیده / ز ناکامی به کام دل رسیده
کفن کرده ز خون خویش گلگون / چو سربازی سر از سنگر کشیده
همه گویند ایرانت عزیز است / به راهش جان و سر ناچیز چیز است
اگر خواهی که ایران گردد آباد / وگر خواهی که ایرانی شود شاد
مبین خود را ببین هممیهنان را / بنه بر داد دل برکن ز بیداد
من و تو رهرو این رهگذاریم / بهسان رفتگان بی شماریم
بود پاینده و جاوید ایر ان / که ما مانند گل ناپایداریم
خزان گردد بهار این گلستان / بماند تا ابد پاینده ایران.
درود براستاد عباس رسام ارژنگی. یاد و نامش گرامی باد.یکی از افتخارات اینجانب همسایه بودن بااستاد بود. محله ساسانی کرج.لحظه درگذشت ایشان هرگز فراموشم نخواهد شد.