نگاهی به کتاب تاریخ کوروش هخامنشی نوشته ی دکتر شروین وکیلی

نخستین شاهنشاه تاریخ

نیلوفر احمدپور- کوروش بزرگ، نخستین شاهنشاه ایران‌زمین و بنیادگذار دولت ایران، شخصیتی است که در زمانه‌ی ما، هم در میان ایرانیان و هم دیگران از محبوبیتی بی‌مانند برخوردار است. کتاب تاریخ کوروش هخامنشی، نوشته‌یدکتر شروین وکیلی با نگاهی تحلیلی، به زندگی و دستاوردهای کوروش بزرگ می‌پردازد و می‌کوشد با مرور منابع اصلی و اسناد تاریخی عمده‌ای که به او ارجاع می‌دهد، تصویری دقیق‌تر و روشن‌تر از وی ترسیم کند و فهمی نقادانه و چندسویه را از تاریخ فرازآمدن کوروش بزرگ بازخوانی کند.

کتاب تاریخ کوروش هخامنشی، شامل چهار بخش است؛ عنوان بخش نخست این کتاب، زمینه‌ی تاریخی‌ است. این بخش شامل چند گفتار است. ‌گفتار نخست به بررسی بافت جمعیتی در زمان زاده‌شدن کوروش می‌پردازد و چهار قلمرو اصلی را برای تمدن‌های انسانی در نظر می‌گیرد:‌ قلمرو خاوری،‌ قلمرو آمریکا،‌‌ قلمرو آفریقا و قلمرو میانی ‌که در قلمرو میانی، ایران‌زمین یکی از مهم‌ترین گرانیگاه‌های فرهنگی ا‌ست. در گفتار دوم به آرایش نیروها می‌پردازد و می‌گوید در اواخر سده هفتم و آغاز سده ششم پیش از میلاد،‌ چهار پادشاهی اصلی به نام‌های ‌مصر،‌ بابل، ‌لودیه و مادها وجود داشت که پادشاهی مادها بزرگ‌ترین پادشاهی روی زمین بود. در گفتار سوم نویسنده به بررسی قبیله‌های پارسمی‌پردازد و معتقد است پارسیان تا سده‌ی هشتم پ.م مجموعه‌ای از قبیله‌های پراکنده و معمولا متحرک بودند که در نیمه‌ی غربی ایران‌زمین می‌زیستند و گویا در میانه‌ی سده‌ی نهم پ.م بخش‌هایی از جمعیت قبیله‌ی پارس به سبک زندگی یکجانشینی متمایل شدند و در آخر، نویسنده، این گفتار را با گفتن چند نظریه درباره‌ی معنی نام کوروش به پایان می‌برد.

بخش دوم درباره‌ی زندگی کوروش است که گفتار نخست آن به بررسی زادگاه کوروش می‌پردازد و بیان می‌کند که کوروش در اوایل سده ششم پیش از میلاد در شهر انشان زاده شده است. باز در جای دیگر این گفتار می‌خوانیم، نخستین ساکنان شهر انشان مانند ایلامی‌ها و سومری‌ها، مردمی وابسته به نژاد قفقازی بودند و از نظر تمدن، هنر و دین، انشان بخشی از گستره‌ی تمدن ایلامی محسوب می‌شد و در آخر شواهدی دال بر آمیختگی مسالمت‌آمیزِ آریاییان و بومیان فلات ایران مطرح  و از سوی دیگر ماهیت فعالیت‌های آریاییان نخستین و مراکز تجمع اصلی‌شان نشان داده می‌شود.

نویسنده در گفتار دوم این بخش به تبار کوروش می‌پردازد و چندین روایت را در این‌باره از هرودوت، بروسوس، کتسیاس و … نقل می‌کند. در این گفتار می‌خوانیم که کوروش زمانی بر سر کار آمد که مادها، نیمه شمالی ایران را در اختیار خود گرفته بودند؛ در جنوبِ میان‌رودان، بابل بود؛ مصر، حاشیه شمالی آفریقای شرقی را زیر نفوذ خود داشت و پادشاهی لودیه در آناتولی قرار داشت.

وکیلی در گفتار سوم جنگ‌های کوروش را بررسی می‌کند و با استناد به تمام منابع به این مورد می‌پردازد که نخستین نبرد جدی کوروش با مادها درگرفته است. در این بخش می‌خوانیم که کوروش سازمان‌دهنده اصلی نیروی نظامی پارسیان بود و به روایت کسنوفانس، او بود که سواره‌نظام پارسیان را پدید آورد. در جریان نبردهای پارس و ماد، کوروش، آستیاگ -پادشاه ماد- را نکشت و این نخستین‌بار در تاریخ بود که شاهی، شاه دیگری را از سلطنت برکنار و تاج و تختش را تصاحب می‌کند و با این وجود او را زنده نگه می‌دارد. در جای دیگر این گفتار می‌خوانیم که ایرانیان در زمان کوروش با فنون قلعه‌گیری و محاصره به‌خوبی آشنا بوده‌اند. در آن زمان ایونیه و سارد نیز بخشی از قلمرو ایران شد و در واقع لودیه نخستین بخش از جهان خارج از ایران بود که توسط کوروش فتح شد. هم‌چنین می‌خوانیم کوروش در ۵۴۶ پ.م صاحب سه قلمرو بزرگ و نیرومند به نام‌های ایلام، ماد و لودیه شد. کوروش نخستین پادشاهی بود که توانسته بود گستره‌ای به وسعت کل ایران‌زمین را فتح کند. قدرتی که کوروش در فاصله سال‌های ۵۵۳ تا ۵۴۵ پ.م بنا نهاد از نظر عظمت، سرعت شکل‌گیری و تداوم در تاریخ جهان بی‌نظیر است. در ۵۴۰ پ.م پارسیان حمله خود به میان‌رودان را آغاز کردند و این طور می‌نماید که ورود ارتش پارسیان به میان‌رودان با حمایت طبقه کهنسال کاهنان سنتی و خیانت برخی از حاکمان محلی به نبونید، همراه بوده است. در ادامه، نویسنده به این اشاره می‌کند که بابل و منطقه میان‌رودان در کل دوران هخامنشی وفاداری عجیبی نسبت به شاهان پارس از خود نشان داده‌اند. تمام منابع بر این نکته تاکید دارد که کوروش با مردم بابل مهربانی کرد و با اجرای برنامه‌های عمرانی و ترمیم مسیرهای تجاری دل ایشان را به‌دست آورد.

گفتار چهارم ما را قدری با خانواده‌ی کوروش آشنا می‌کند. در این گفتار می‌خوانیم که کوروش یک همسر قانونی و اصلی به نام کاساندانه داشت که دختر فرناسپ بود. البته او از ازدواج‌های سیاسی، برای دست‌یابی صلح‌آمیز و دوستانه بر تاج و تخت سرزمین‌های همسایه استفاده می‌کرده است. کوروش از کاساندانه صاحب چهار فرزند به نام‌های کمبوجیه، بردیا، آتوسا و دختری گمنام شد. از آتوسا، شاهان دیگر هخامنشی زاده شدند و ارتباط میان کوروش با شاهان هخامنشی بعدی از پشت این دختر برقرار شد.

گفتار پنجم درباره مرگ کوروش است که می‌گوید در مورد پایان زندگی کوروش روایت‌های یکدستی وجود ندارد، اما تردید چندانی نیست که کوروش در آذرماه سال ۵۳۰ پ.م درگذشته است. در میان روایت‌های باستانی، کهن‌ترین نویسنده یونانی‌ای که کتابی مستقل به کوروش اختصاص‌ داده است؛ یعنی کسنوفانس، مرگ کوروش را در اثر سالخوردگی و در بستر عنوان می‌کند که این روایت معقول می‌نماید.

کتاب تاریخ کوروش هخامنشی، نوشته‌ی دکتر شروین وکیلی با نگاهی تحلیلی، به زندگی و دستاوردهای کوروش بزرگ می‌پردازد و می‌کوشد با مرور منابع اصلی و اسناد تاریخی عمده‌ای که به او ارجاع می‌دهد، تصویری دقیق‌تر و روشن‌تر از وی ترسیم کند و فهمی نقادانه و چندسویه را از تاریخ فرازآمدن کوروش بزرگ بازخوانی کند.

بخش سوم به حکومت کوروش می‌پردازد که موضوع گفتار نخست آن کوروش و خدایان است. وکیلی معتقد است که بی‌تردید مهم‌ترین دینی که در زمان کوروش در ایران‌زمین وجود داشت، آیین زرتشتی بود. زرتشتی‌گری به چند دلیل اهمیت دارد، نخست آن‌که نخستین دین یکتاپرست جهانی‌ است که موفق بود. دوم این‌که آیین زرتشت نخستین دینی‌ است که به مرتبه‌ی یک ایدئولوژی سیاسی سنجیده و پرداخته‌شده برکشیده شد. چنین می‌نماید که معمار این جنبه از زرتشتی‌گری در سیاست رسمی ایران، داریوش بزرگ بوده باشد. به اعتقاد نویسنده، کوروش در زمانی به عنوان پادشاه انشان بر تخت نشست که آیین زرتشتی کاملاً شکل گرفته و در اران شرقی و مرکزی رواج یافته بود. کوروش به احتمال زیاد پیکره معنایی زرتشتیان و دستگاه تبلیغی ایشان را به خدمت خود گرفته است. رفتار او با شاه آرمانی‌ای که زرتشت تصویر می‌کند، بسیار همخوان است و به همین دلیل هم این حدس که وا‌م‌گیری‌های بسیاری میان این دو صورت گرفته است، درست می‌نماید. ارتباط مُغان با کوروش، شاهزاده انشان، محتمل‌ترین شیوه ارتباط میان کوروش با آیین زرتشتی است. نویسنده اصولاً در زرتشتی‌بودن کوروش تردید دارد، اما در این‌که با آیین زرتشت آشنا بوده و از مفاهیم آن بهره‌مند شده است، شکی روا نمی‌دارد. بر اساس داده‌هایی که در کتاب آمده، نویسنده معتقد است که کوروش به دین زرتشت و هیچ دین دیگری معتقد نبوده؛ چون سیاست مذهبی آزادمنشانه او با اعتقاد محکم به یک دین خاص و خدایی ویژه در تعارض است.

گفتار دوم درباره  کوروش و پادشاهان است. نویسنده معتقد است با مرور نبردهای کوروش می‌توان دریافت که این مرد بی‌تردید در زمینه فنون رزم‌آرایی و رهبری ارتش نابغه بوده است. فتح سریع اکباتان، سارد، بلخ و بابل نشانگر آن است که کوروش در این زمینه از تمام قدرت‌های معاصر خود برتر بوده است. اگر بخواهیم بر مبنای مقیاسی مکانی داوری کنیم، می‌بینیم که ارتش کوروش از نظر سرعت و دامنه تحرک در جهان باستان بی‌مانند بوده است. زمانی که کوروش از لشکرکشی پنج‌ساله‌اش به ایران شرقی بازمی‌گشت، مرزهایی را زیر فرمان داشت که در فاصله باورنکردنی ۳۵۰۰-۲۵۰۰ کیلومتریِ پایتختش قرار داشت، بی‌آن‌که دستخوش حمله‌ای جدی شده باشد. در این بخش می‌خوانیم، کوروش از یک نظر با تمام شاهان فاتحِ پیش از خود تفاوت دارد و آن هم رفتاری‌ است که با شاهان شکست‌خورده در پیش می‌گرفت. سیاست کوروش در راستای زنده نگه‌داشتن شاهان مغلوب، رفتار ساده‌لوحانه فردی نبوده‌ است، بلکه ترکیبی از پایبندی به اصول اخلاق جوانمردانه و حساب و کتابی دقیق بوده است. وجه تمایز دیگری که نویسنده میان کوروش و دیگر شاهان جهان باستان در نظر می‌گیرد، احترامی‌ است که کوروش بزرگ برای انسان‌ها قائل است.

گفتار سوم به  کوروش و مردم ایران‌زمین می‌پردازد و می‌گوید کوروش با فتح بابل توانست برای نخستین‌بار تمام قوم‌ها و تمدن‌های ساکن ایران‌زمین را در یک کشور یگانه گرد آورد. کوروش با یگانه‌کردن ایران‌زمین، دودمانی را بنیاد نهاد که برای ۲۳۰ سال بر بزرگ‌ترین واحد سیاسی‌ای که تا آن زمان بر کره زمین پدیدآمده بود، فرمان راند. کوروش بعد از فتح بابل، ۹ سال دیگر نیز سلطنت کرد و چنین می‌نماید که در این دوران، وقت کوروش بیش‌تر برای فعالیت‌های عمرانی و سازماندهی قواعد حاکم بر شاهانشاهی عظیمش صرف شده باشد. هم‌چنین می‌خوانیم که  یک رده دیگر از فعالیت‌های عمرانی کوروش به بسترسازی کلان برای کشاورزی مربوط می‌شده است. شاید مهم‌ترین بخش از فعالیت‌های آبادگرانه کوروش به قانونگذاری و سازماندهی حقوقی مربوط باشد. قوم‌های تابع هخامنشیان به ایشان وفادار بودند؛ چون در عین حفظ هویت محلی مستقل خویش، از امنیت و مزیت‌های عضویت در یک ساختار کلان اقتصادی و نظامی نیز برخوردار می‌شدند. کوروش علاوه بر سازماندهی یک ارتش نخبه و بسیار نیرومند پارسی که پس از ارتش آشوریان نخستین ارتش حرفه‌ای جهان محسوب می‌شد، نیروهای نظامی استان‌ها را نیز سازماندهی کرد. کوروش این کار را با مهارت و توانمندی زیادی انجام داد و نظم و امنیتی را برای مردم تابعش به ارمغان آورد که ضامن خوبی برای وفاداری‌شان بود.

گفتار چهارم، کوروش و تاریخ قلمرو میانی است. می‌توان تاریخ قلمرو میانی را به دو دوره پیش و پس از کوروش تقسیم کرد. پس از ظهور کوروش، امکان یکپارچه‌کردن تمام سرزمین‌ها و فرمان‌راندن بر کل جهان مطرح شد. کوروش کسی بود که با تاسیس نخستین شاهنشاهی تاریخ، سیر اندرکنش جامعه‌های همسایه با هم را متحول کرد. در نظام شاهنشاهی کوروش، مردم بومی نه‌تنها تبعید نمی‌شدند که بر هویت محلی و قومی‌شان تاکید هم می‌شد. این بدان معناست که در سیاست هخامنشیان، هویت محلی و قومی نه تنها خطرناک و تهدیدکننده پنداشته نمی‌شد که تاکیدی رسمی هم بر وجود و تقویت آن وجود داشت. کوروش بر هویت مستقل دین‌ها و ارتباط‌شان با قومیت‌های متمایز، تاکید کرد و احترام به‌ آنان را در کل قلمروش ضروری دانست. به گمان نویسنده، شاهان هخامنشی، وارث و تکمیل‌کننده سنتی سیاسی بودند که توسط کوروش ابداع شده بود و با شیوه‌ای مبتنی بر رضایت، پایداری حکومت هخامنشی را تضمین می‌کرد. کوروش خود را با خدایان محلی پیوند زد و همچون نجات‌دهنده‌ای دینی و شخصیتی مذهبی ظاهر شد. او با سازمان‌دهی منابع آبی و مدیریت ماهرانه زمین‌های کشاورزی، زندگی کشاورزانه را آسان و راحت کرد و شهرنشینی و یکجانشینی را توسعه داد.

کوروش بنیانگذار نظمی نو بود که در قالب منظومه‌ای متحد از تمدن‌های متمایز و هویت قومی و فرهنگی جداگانه تبلور می‌یافت. اگر کوروش چنین ستوده شده، بدین دلیل است که به‌راستی سودی بزرگ را نصیب مردمان هم‌عصر خویش کرده بود.

به اعتقاد نویسنده، کوروش از این نظر ویژه است که به‌راستی جهانگشایی کرد؛ یعنی به یاری پسرش برنامه‌ای را اجرا کرد که در جریان آن کل سرزمین‌های شناخته‌شده، قانونمند و متمدن در یک قلمرو یکتا متحد شدند.

ویژگی دیگر شاهنشاهی هخامنشی، به ساختار فناورانه آن مربوط می‌شود. با وجود خودمختاری فرهنگی و آزادی دینی چشم‌گیر قوم‌های تابع پارسیان، نظام حقوقی یکسانی بر کل این قلمرو حاکم بود. کار بزرگ کوروش بنیادنهادن یک شاهنشاهی آهنین بود که از فن‌افزاری نظامی عصر آهن، شیوه‌های کشاورزی پیشرفته و دیوان‌سالاری متکی بر نویسایی و قانون تشکیل شده بود.

بخش چهارم به  استوره کوروش می‌پردازد. کوروش یکی از معدود انسان‌هایی‌ است که در زمان حیات خود به شخصیتی افسانه‌ای و عنصری استوره‌شناختی تبدیل شد. کوروش نخستین ابرقهرمانِ تاریخ ۲۵ سده‌ای ایرانِ یکپارچه و یکی از بزرگ‌ترین ابرقهرمانان تاریخ ۵۰۰۰ ساله‌ی ایران‌زمین است. کوروش یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های تاریخی بود که هم در پیوند با سرمشق استوره‌ای شاه‌پهلوان قرار گرفت و هم سنت‌ها و چهارچوب‌های آن را با کردارهای تاریخی خویش دگرگون کرد و  هم زندگی‌نامه و یادبودش تحت تاثیر این روایت‌های استوره‌ای بازنویسی شد.

کوروش، آن گاه که امروزه به وی می‌نگریم، دیگر شخصیتی تاریخی نیست. او از مرزهای حقیقت و دروغ فراتر رفته و به چیزی برتر، به معیاری برای تفکیک نیک از بد و شایست از ناشایست، تبدیل شده است. انبوهی از شخصیت‌های تاریخی و جهانگشایان، دانسته یا نادانسته از او تقلید کرده‌اند و جویای نام و آوازه‌ای همچون او بوده‌اند. برخلاف سردارانی که جز جنگیدن راهی برای سازماندهی جهان پیرامون‌شان نمی‌شناختند، کوروش سیاستمدار و مصلحی اجتماعی بود که به جای خود از جنگیدن نیز استفاده می‌کرد، به همین دلیل به چهره‌ای مقدس تبدیل شد.

مطالب مرتبط

۱ دیدگاه

  1. طب سنتی گفت:

    اینجاش برام جالب بود
    کوروش بنیانگذار نظمی نو بود که در قالب منظومه‌ای متحد از تمدن‌های متمایز و هویت قومی و فرهنگی جداگانه تبلور می‌یافت. اگر کوروش چنین ستوده شده، بدین دلیل است که به‌راستی سودی بزرگ را نصیب مردمان هم‌عصر خویش کرده بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *