هایدگر فیلسوف میان دو جنگ جهانی

هایدگر، فیلسوف آلمانی (۱۹۷۶-۱۸۸۹) در نوجوانی می خواست روحانی مسیحی شود و در میانه سالی مدتی عضو حزب نازی آلمان هیتلری بود. در آلمان آدرنو، از مکتب روشنفکری فرانکفورت، توانست هایدگر را برای همیشه از فضای فرهنگی آن کشور بیرون کند. در امریکا نگاه به هایدگر با عینک پسامدرنهای فرانسوی بوده است. ورود اندیشه های هایدگر به ایران از طریق ترجمه فیلسوفان فرانسوی، مخصوصاً دریدا، بوده است. در ژاپن حتی سن بودیست ها امروزه از جمله هواداران هایدگر اند.

مارکسیست ها در نقد هایدگر می نویسند “او ترس و درد و رنج خرده بورژوازی بعد از جنگ جهانی اول را رنجهای ابدی انسان معرفی نمود.” هایدگر پایه گذار اگزیستنسیالیسم امپریالیستی و یکی از نظریه پردازان فاشیسم است. هستی شناسی او بر اساس تصمیم برای مرگ و اراده بقدرت رسیدن است. برای هایدگر اهمیت مارکسیسم در تمایل آن به تاریخ است، گرچه او ماتریالیسم را نیز یک فرم متافیزیک می داند.

هایدگر فیلسوف میان دو جنگ جهانی در اروپاست. در نظر او هدف هستی کوشش در راه بقدرت رسیدن است. او می گفت که فقط آزاد بودن برای تصمیم در راه مرگ، به هستی در چهارچوب محدود بودنش هدف می دهد و انسان فقط در رابطه با فلسفه وجود قابل درک است. هر آینده ای نیاز به جد و آباد و تبارشناسی دارد.

هایدگر فلسفه خود را نه هومانیستی، بلکه انسانشناسی، می دانست. هومانیسم او نوعی متافیزیک مخالف هستی است. او مدعی بود که فلسفه نمی تواند تأثیری روی شرایط فعلی جهان بکذارد چون فقط خدا می تواند بشر را نجات دهد.

یاسپرس زبان فلسفی هایدگر را زبانی عمیق نامید و می گفت زبان او پیچیده است چون او چیزی برای گفتن ندارد. فلسفه هایدگر در باره پرسش در باره معنی زندگی و هدف هستی است. در کتاب شاهکار او یعنی “هستی و زمان”، نگاشتۀ سال ۱۹۲۷، او ادعا نمود که وظیفه هستی مرگ است؛ شاید به این دلیل او در سال ۱۹۳۴-۱۹۳۳ میلادی عضو حزب نازی کشورش شد.

گروه دیگری بر این باورند که شهرت و توجه به آثار هایدگر در غرب بدلیل یک سوء تفاهم روشنفکری است. هایدگر می گفت نیچه غیر از کتاب “چنین گفت زردشت” حرف دیگری نزده است. از طریق هایدگر اگزیستنسیالیسم در نیمه اول قرن بیست تبدیل به فلسفه شد. هستی مورد نظر هایدگر را گروهی همان خدا ترجمه کرده اند. او بخش مهمی از فلسفه کلاسیک پیش از خود را ایدئولوژی مستور و مخفی نامید.

هایدگر هومانیسم خود را پسامتافیزیکی می دانست. بعضی ها هایدگر را نیهلیست می دانند. فلسفه او به دلیل استفاده از زبان و مفاهیم غیردقیق و مشکل غالبا غیر قابل فهم است. گروه دیگری فلسفه او را فلسفه یک زندگی ناامیدانه و تراژدیک بشمار می آورند. یاسپرس می گفت نزد هایدگر فلسفه و اخلاق به دو مسیر جدا از هم رفتند، چون او مخفی کار و ظاهرفریب بود.

فلسفه هایدگر نه به پیش بلکه به عقب، به دوران ماقبل متافیزیک می نگرد؛ جایی که نیچه آن را فلسفه عصر تراژدیک یونان باستان نامید. هایدگر در فلسفه اگزیستنسیالیسم نه تنها شاگرد نیچه و کیرکگارد بلکه زیر تأثیر متافیزیک افلاتون و ارسطو نیز بود. اوغیر از حقیقت شناسی در جستجوی هدف هستی و معنی زندگی بود.

۲۵۰۰ سال است که فلسفه غرب در باره هدف وجود و هستی خود را سرگرم کرده است در حالی که انسان فلک زده اسیر جامعه طبقاتی بوده است.

از جمله آثار هایدگر “هستی و زمان”، “مقدمه ای بر متافیزیک”، “در باره ماهیت حقیقت”، “افلاتون و حقیقت”، “کانت و متافیزیک”، “متافیزیک چیست؟”، “هویت و اخلاق”، “تفکر چیست؟”، “پدیده شناسی دین” و “متفکر مدرسی اسکولاستیک” هستند.

آثار و موضوعات هایدگر نشان می دهند که او خود را با چگونه فلسفه ای مشغول کرد و اکنون بعد از مرگش، چه جوامع، کشورها و سازمانهایی تشنه تبلیغ و مطالعه و فهم و استفاده یا سوء استفاده از نوشته های وی اند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *