گاه شماری در ایران باستان
سرزمین ایران با تمدن کهنسال خود در تاریخ دانش گاهشماری جهان جایی بسیار ارزنده دارد و تقویم کنونی ما که یکی از کمنظیرترین و دقیقترین و احتمالاً منطقیترین تقویمهای دنیاست، راهی بس دراز پیموده تا صورت کنونی را به خود گرفته است. گاهشماری ایران در طی تاریخ خود،به دلایل عدیده، ماههای سرگردان، جشنها و نوروزهای چرخان و سالهای نامنظم کبیسه اجرا نشده، بسیار داشته است.
بزرگان بسیاری، غالباً ناشناس، به جان کوشیدهاند تا سرانجام این راه پرنشیب و فراز در نوردیده شود و تقویمی به صورت کنونی از گذشتگان نامدار به دست ما برسد که بتوانیم به آن بنازیم و چون میراثی گرانبها، به فرزندان خود بسپاریم.اما تنها سرزمین ما نبوده است که برای یافتن راهی درست، برای سنجش زمان، از سنگلاخها گذشته است. این مسئله از دیرباز و از هزارههای پیشین ذهن انسانها را به خود مشغول کرده است.
بشر نخست شب و ماه را ملاک قرار داده است و شاید دلیل آن این باشد که غالباً ماه را نماد جامعه شبانی و خورشید را نماد جامعه کشاورزی میدانند و جامعه شبانی، در بسیاری از فرهنگها، بر جامعه کشاورزی تقدم داشته است. از سوی دیگر، دسترسی به تغییرات ماه، برای سنجش زمان آسان و عملی بوده است. هر کسی میتوانسته با چشم خود تغییرات ماه را در شبها ببیند و با ماه از هلال یا غُرّه تا بدر و از بدر تا ناپدید شدن ماه یا سَلخ پیش برود.اما دگرگونیهای خورشید و آگاهی از تغییرات زمانی آن میتوانست فقط در انحصار گروهی ویژه باشد.
در گاهشماری ماهی یا قمری، آغاز و پایان هر شبانه روزی نیمه شب بود؛ بابلیها یک شب و یک روز کامل را به عنوان روز کامل حساب میکردند و در میان اقوام آریایی اصل واحد زمان برای حساب مدت کوتاه، شب بود. در حالی که در گاهشماری کاملاً خورشیدی، رسیدن مرکز قرص خورشید به محاذات نصفالنهار، آغاز و پایان محسوب میشد.
در سرزمین ما هم گاهشماری نخست برمبنای ماه بود، همچون هند و همچون بینالنهرینی که میراث فرهنگ غنی سومری و سپس بابلی را با خود دارد. جای پای این موضوع را در اوستای کهن نیز میبینیم. در حدود پنج قرن پیش از میلاد، گاهشماری برمبنای ماه با گاهشماری خورشیدی که احتمالاً رهاوردی از مصر بود، درآمیخت.
برای دوره هخامنشی، هرودت (کتاب سوم، ۹۰) اشاراتی به سال ۳۶۰ روزه دارد. او از ۳۶۰ اسب سفید داریوش سخن میگوید که به ازای هر روز از سال خراج میگرفت. پلوتارک نیز روایتی (احتمالاً نادرست) را نقل میکند که اردشیر دوم ۳۶۰ زن به شمارش ۳۶۰ روز سال داشت.
پس این دوره، دوره دوازده ماهِ سیروزه است که نیاز به اجرای کبیسه دارد تا با سال خورشیدی همسانی یابد؛ از این روی هر شش سال یک بار ماهی اضافه بر ماههای دوازدهگانه به عنوان ماه سیزدهم بر سال افزوده میشد.
نام ماههای دوازدهگانه تقویم دوره هخامنشی را برمبنای سنگ نوشتههای هخامنشی و به خصوص سنگنوشته بیستون میتوان مورد بحث قرار داد. نام نه ماه از این ماهها مستقیماً در این کتیبهها ذکر شده است و بازسازی نام سه ماهی که در روایت فارسی باستان نیست، از روی متنهای ایلامی و بابلی امکان پذیر هست. ترتیب این ماهها چنین است:
ماه اول (Adu Kanaisa) نامیده میشود که مطابق با ماه فروردین زردشتی و (Nisann)بابلی است. این واژه را ترکیبی از (adu)به معنی «راه آب» و (kan)در مفهوم «کندن» میگیرند. این مفهوم نشان دهنده از سرگیری فعالیتهای کشاورزی در آغاز بهار است. احتمالاً این فعالیتها از ماه پیش یعنی آخرین ماه سال آغاز میشود؛ چون مفهوم نام ماه دوازدهم نیز با این معنی هماهنگی دارد.
ماه دوم در کتیبههای هخامنشی ( uravahara) نامیده میشود. که همزمان اردیبهشت ماه است و در بابلی Ayyaru نامیده میشود. ارتباط نام فارسی باستان این ماه با واژه (Vahara)، که نیای واژه «بهار» است، کاملاً روشن است. بخش اول آن میتواند هم به معنی «جشن و سور» باشد و هم به معنی «نیرومند». پس مفهوم نام این ماه هخامنشی میتواند «بهار کامل»، «اوج بهار» یا «بهار نیرومند» معنی دهد که خود حاکی از اوجگیری گرماست.
ماه سوم که در کتیبههای هخامنشی (aigarci) نام دارد، برابر با ماه خرداد است و در بابلی ( Simmannu) نامیده میشود. یافتن مفهوم قابل قبولی برای نام این ماه کارآسانی نیست. برخی آن را ترکیبی از واژه (aigar)به معنی «سیر» و (ci) به معنی چیدن میدانند.
ماه چهارم ( garmapada) نامیده میشد که همزمان با تیر ماه است و در بابلی (Ducuzu) نامیده میشود. در نام این ماه ترکیبی از ( garma) به معنی «گرما» و (Pada) به معنی «زمان» را می توان دید.
نام ماه پنجم که همزمان مرداد ماه است، در کتیبههای هخامنشی نیامده است و از روی متنهای ایلامی به صورت (urnbaxsi)یا (Drnadaji)بازسازی میشود. این ماه در بابلی (Abu)نامیده میشود. در بخش دوم ترکیب نخستین (urnabaxsi) واژه (baxsi) را میتوان به معنی بخشیدن و در قسمت دوم ترکیب دوم (Drnabaji) واژه (baji) را میتوان به معنی «باج و خراج» گرفت و برای قسمت اول هر دو ترکیب مفهوم قابل قبولی نمیتوان عرضه کرد.
نام ماه ششم که برابر شهریور ماه است، در کتیبهها ذکر نشده است. نام بابلی آن (Ululu)است. از روی متون ایلامی به صورت (Garmabaxsi)یا (Xaropasiya)بازسازی میشود. در بخش اول ترکیب دوم میتوان واژه (Xara)«خار» را دید با واژه (Pasiya) به معنی به هم بستن. یعنی ماهی که در آن خار را دسته میکنند. این مفهوم چندان منطقی به نظر نمیرسد. در ترکیب اول نیز (Garma)«گرما» و(baxsi)«بخشیدن» مشخص است، ولی مفهوم این ترکیب نیز با زمان ماه همآهنگی چندانی ندارد.
نام ماه هفتم (Bagayadi)نام بابلی آن (Tasritu)است، بسیار مورد توجه و بحث پژوهشگران قرار گرفته است. آن را ترکیبی از واژه (baga) به معنی «خدا» و - (yadi) به معنی «به جای آوردن آیین نیایش خدایان» دانستهاند و نشانهای از راهیابی عنصر دینی در گاهشماری هخامنشی. این ماه برابر ماه مهر است و این سؤال پیش میآید که: آیا منظور از (baga) ایزدمهر است؟ این احتمال نیز داده میشود که این ماه صرفاً ماه تقسیم هدایا و شیرینیها بوده و بازماندهای از جشن پارسی (z bayya) را شاید بتوان در آن دید. ضمناً - «baga» را به عنوان نیای واژه«باغ» که مفهوم «سهم» و «بخشی از زمین» را دارد، نمیتوان از نظر دور داشت.> قرائنی نیز وجود دارد مبنی بر اینکه آغاز سال در اعتدال پاییزی، یعنی در آغاز این ماه قرار داشت. جشن معروف مهرگان نیز در این ماه اجرا میشد.
نام ماه هشتم که برابر ماه آبان است، در کتیبههای هخامنشی وجود داشته است ولی در اثر مرور زمان پاک شده. نام بابلی این ماه (Arahsamna)است. بازسازی نام این ماه در فارسی باستان به صورت (Vrkazana) یا (Vrkajana)است که واژه اول آن - (Vrka) به معنی «گرگ» و واژه دوم آن اگر (Zana)خوانده شود، یعنی ماهی که در آن گرگ زاییده میشود و اگر (Jana)گرفته شود، یعنی ماهی که در آن گرگ شکار میشود.
ماه نهم (Aciyadiya) نام دارد که برابر ماه آذر است و نام بابلی آن (Kislimu) است. مفهوم آتش را در نام این ماه میتوان دید:(Aci) در فارسی باستان نیای واژه آذر است. «واژه آتش، واژهای قرضی از صورت اوستایی آن است.» جزء دوم (Yadiya) معنی نیایش و ستایش را میدهد پس این ماهی است که در آن آتش نیایش میشود. این مورد از موارد نادری است که نشانهای از خدایان مزدیسنی و آیینهای مربوط به آنها را در این گاهشماری میتوان دید.
ماه دهم که برابر ماه دی است، در فارسی باستان (Anamaka) نامیده میشود و نام بابلی این ماه (Tebectu) است. مفهوم نام این ماه میتوان «ماه بینام» باشد. این معنی بحثهایی را پیشآورده است. شاید بتوان در آن نشانهای از فرهنگی بسیار کهن دید؛ دورانی که ماه زمستان چون با هیچ فعالیت انسانی تطابق نداشت، بینام بود. برخی تصور میکنند که در این نام اشاره به ایزدی اسرارآمیز است. همچنین در مورد اطلاق آن به اهورهمزدا، یا میتره نظریات تردیدآمیزی را اظهار کردهاند. این نام در سنسکریت برای نامیدن ماه اضافی به کار میرود و در زیر اشاره میکنیم که نام دی در گاهشماری زردشتی از واژه اوستایی (daovah) میآید که صفت دادار اهوره مزداست.
نام ماه یازدهم که برابر ماه بهمن است، در نوشتههای فارسی باستان نیامده است. شکل ایلامی آن نیز به صورتی است که مشکل بتوان از آن به نتیجه قابل قبولی رسید. شاید بتوان آن را (Zamima)خواند، هم خانواده با واژه (zam) که به معنی زمستان و فصل سرد ( vayaxvna) است که بیشتر دور از ذهن است. نام بابلی این ماه(sabatu)است.
سرانجام ماه دوازدهم که (Viyaxna) یا (Viyaxana)نام دارد که در آن به آسانی نشانهای از «کندن» و شخم زدن را میتوان دید و با ماه اول سال نوعی هماهنگی دارد و نشان دهنده آغاز فعالیتهای کشاورزی است. حتی نشانههایی از این هست که در دورانی آغاز سال در این ماه قرار داشته است. نام بابلی این ماه (Addaru)ا ست.
همانطور که مشاهده شد، نام ماهها بیشتر با مسائل کشاورزی ارتباط دارد. ترکیب روزها در گاهشماری هخامنشی با عدد مشخص میشد، مثلاً: «از ماه ویخنَه چهار روز سپری شده بود. پنج روز از ماه گرمه پَده گذشته بود» و غیره.
در مورد زمان و نحوه برقراری گاهشماری زردشتی نظریات متفاوت است. برخی بر این عقیدهاند که پارسیان در مرحلهای شاید در دوره اردشیر دوم که با مناسک دینی جدیدی روبرو هستیم، برای درست کردن سالنمایی جدا از این سالنما، برای استفاده در سراسر مجامع دینی پیشگام شدند و احتمالاً دین مردان برجسته همه ایالتها فراخوانده شدند تا پیرامون این اقدام مهم به مشورت بپردازند و سالنمای زردشتی به ابتکار پارسیان احتمالاً در اواخر دوره هخامنشی به وجود آمد.
این نظریه مورد قبول گروهی دیگر از دانشمندان قرار نمیگیرد و چنین استدلال میکنند که اگر این تقویم در این دوره وارد شده باشد، میبایست نام ماهها به فارسیباستان ترجمه شود. در حالی که نامهای شهریور و مهر صورت فارسیباستان ندارند و برخی از نامهای ماهها صرفاً زردشتی هستند؛ مانند فروردین و اردیبهشت و بهمن. تنها زبانی که در این میان میتواند نقش میانجی داشته باشد، زبان پارتی است. پس احتمالاً این تقویم و نامهای اوستایی ماهها، نخست در ایران شرقی مورد قبول قرار گرفت و اجرا میشد، سپس در دوره اشکانیان و بهخصوص در عهدی که پس از دگرگونیهای فرهنگی دوره سلوکیان گرایش بیشتری به فرهنگ ایرانی پیدا شد، احتمالاً در حدود قرن اول میلادی، در ایران غربی نفوذ کرد.
در این گاهشماری زردشتی سال دوازده ماه دارد که هرکدام به نام ایزد یا امشاسپندی نامیده میشود. این نامها هنوز پس از گذشت سالیان، برتارک ماههای ما میدرخشند. نام هر شش امشاسپند «بهمن، اردیبهشت، شهریور، اسپندارمد، خرداد و امرداد» در این فهرست جای دارد. این ماهها سی روزه هستند. پنج روز باقیمانده از ۳۶۵ روز به نام پنج روز «بهیزک» یا «اندرگاه» یا «پنجه دزدیده» (خمسه مسترقه) یا تروفته (پهلوی : (truftag)«دزدیده» به پایان ماه دوازدهم، افزوده میشدند. متون اوستایی کهن و متأخر، تقسیمات سال را به این صورت منظم، گزارش نمیکنند، حتی نام نوروز نیز در هیچ بخش اوستا نیامده است؛ اما نام روزها و ماهها که بر روی آثار بازمانده از دوره اشکانی و بهخصوص در سفالینههای نسا دیده میشود، تطابق کامل با تقویمی دارد که در زیر توضیح داده میشود: نام دوازدهماه در بندهشن آمده است.
برخی از پژوهشگران عقیده دارند که ترتیب نامگذاری ماهها در تقویم زردشتی از فلسفه خاصی پیروی میکند. سال با ماه فروردین آغاز میشود که به «فروهر»ها یا «فروشی»ها اختصاص دارد. فروهرها، همزادان آن جهانی آدمیان هستند که پیش از آفرینش مادی مردمان در آن جهان به وجود میآیند و پس از مرگ مردمان نیز همچنان در دنیای دیگر جاودانه زندگی میکنند و از کیفرها و مجازاتهایی که روانها متحمل میشوند، بهدورند و حالت جنگجویانه دارند و اهوره مزدا را در نبرد او با اهریمن و دیوان یاری میدهند. واژه فروشی در اوستا مؤنث است.
در دوران باستان عقیده عمومی بر این بود که فقط پهلوانان دارای فروهر هستند؛ ولی بعدها باورهای مردم این موهبت را شامل همه مردمان کرد. به اعتقاد ایرانیان باستان فروهرها، در ماه فروردین به زمین باز میگردند و هر یک به خانه خود فرود میآیند، ده روزی، «پنج روز پیش از پایان سال یعنی در آخرین گاهنبار و پنج روز بعد از شروع سال نو» و به روایتی تا روز فروهر ماه فروردین «یعنی روز نوزدهم ماه» در روی زمین به سر میبرند. آنها از دیدن پاکیزگی و درخشندگی خانه بازماندگان خود دلخوش میشوند و برای شادکامی و برکت خاندان دعا میکنند.
برای آمدن آنها به روی زمین و برای اینکه راه را به فروهرها بهتر بنمایانند، رسم بر این بود که در شبهای آخر سال، و احتمالاً در آغاز پنج روزِ آخرین گاهنبار و در شب نوروز بزرگ، مراسم آتشافروزی بر بامها انجام میدادند که هم راهگشای فروهرها باشد و هم به دور و نزدیک آگاهی دهند که سال نو میآید. و احتمالاً بازگشت فروهرها در پایان اقامتشان در زمین به بدرقهای باشکوه نیاز دارد که همه خانهها را ترک میکنند و در دامن دشت و صحرا با آنان بدرود میکنند.
اردیبهشت (Ardavahista / Asavahista) اوستایی، نام یکی از امشاسپندان است که موکل بر آتش است و زمان این ماه هنگامی است که گرمای تابستان در فلات فارس رفته رفته احساس میشود.
جشن <بهار بوده> که همزمان با نخستین گاهنبار <مَدیوزرم> و در اسطوره زندگی زردشت به وضوح به آن اشاره میشود، در این ماه قرار دارد. یکی از وظایف اردیبهشت امشاسپند نظارت بر نظمهای زندگی است. بهخصوص کوشش او بر این است که گیاهان نیز به سامان برویند و رشد کنند، این ماه اوج رویش گیاهان است.
خرداد (Haurvatat) در اوستا، و امرداد (Amartata) در اوستا، دو امشاسپند مؤنثی هستند که موکل برگیاه و آب و تندرستیاند و بانوانه بر مسائل مربوط به خوراک که بنیان آن برکشاورزی است، نظارت دارند. این دو ماه سوم و پنجم در دو طرف ماهی هستند که در تقویم کنونی ما تحت تأثیر فرهنگ ایران غربی تیر نامیده میشود. واژه تیر را هم میتوان از(tirya)به معنی «سریع» گرفت و یا از (tigra)به معنی «تیر» این نام به جای تیشتر (tistrya) در اوستا آمده است که ایزد باران است و شاید اعلام کننده بارانهای تند و متناوبی که پس از گرمای شدید، انتظار آن را میتوان داشت. نقش باران در کشاورزی و نقش کشاورزی که در خوراک و وظیفه این دو امشاسپند مؤنث خرداد و امرداد در مورد تأمین غذا، در نحوه قرار گرفتن نام این ماهها قابل توجه است.
ماه شهریور( Vairya-ra) ، (Xsa)در اوستا، نام امشاسپندی است که موکل بر فرمانروایی خوب است و بر کانیها نظارت دارد و به عبارت دیگر سرور دارایی و ثروت است. ماه شهریور ماهی است که محصول برداشت میشود، تلاشها به بار مینشیند و دارایی به خانه میآید.
ماه هفتم، ماه مهر یا ماه میتره در اعتدال پاییزی به جای اعتدال بهاری قرار داشت و جشن مهرگان که در این ماه قرار دارد، همسان جشن نوروز بود. دراین ماه پاشیدن بذر انجام میشد و اهمیت آن همسان آغاز بهار بوده که زایشاست و نوزایی.
ماه هشتم ماه آبان ماهی است که در سرزمین پارس انتظار بارش باران میرفت. این ماه به آبها و به بانوی آب «آناهیتا» تعلق دارد. همچنان که «آبان یشت» اوستا نیز مختص این ایزد بانوست.
ماه نهم ماه آذر است در مفهوم آتش، این ماه زمینه را برای ماه سخت و سردی فراهم میکند. در این ماه سرما فرا رسیده، ولی سختتر از آن در راه است. از این رو در این ماه جشنهای متعدد مربوط به آتش برگزار میشد. جشنی به نام «آذر جشن» روز نهم آذر«آذر روز از آذرماه» مرسوم بوده است. بیرونی از جشن دیگری که در ماه آذر برگزار میشد، سخن میگوید. جشنهای دیگر نیز منسوب به ماه آذر در آثار بیرونی آمده است.
ماه دهم یا ماه دی از (day) به معنی آفریدن، صفت اهورهمزداست، این ماه که سختترین ماه سال به شمار میآمده است، برای تبرک باید لقب اهورهمزدا را داشته باشد تا مردمان در برابر دیو سرما نیرومندتر و مقاومتر از همیشه باشند و به عبارت دیگر قداست نام از آفات جلوگیری کند. احتمال میدهند که در دورانی سال با این ماه شروع میشد؛ زیرا در پایان ماه آذر و آغاز ماه دی، شب، درازترین زمان خود را میگذراند و بعد، از فردا خورشید نیرو میگیرد و رشد میکند و این پیروزی روشنی بر تاریکی است.
ماه یازدهم یا بهمن (Vohu manah) در اوستا به معنی اندیشه نیک، نام نخستین امشاسپند مقرب درگاه اهوره مزداست که در دنیای اهورایی در دست راست اهورهمزدا قرار دارد و شاید بدین مناسبت است که در این گاه شماری نیز بلافاصله پس از ماه دی قرار دارد.
ماه دوازدهم یا ماه اسفند، ماه سپندارمذ(Spanta Armaiti ) در اوستا است، امشاسپند و ایزد بانوی نگاهبان زمین. در این ماه، زمین پس از تاراج زمستان کمکم گرم میشود و جان میگیرد و برای دانههای غله و بذرهای پاشیده که در آغوش دارد، زمینه رشد فراهم میکند و بدین سان سال کهن تمام میشود و سال نو از راه میرسد.
ترتیب روزها نیز در تقویم زردشتی با مسائل آیینی و با خدایان زردشتی ارتباط مستقیم دارد. هر روز ماه به نام ایزدی یا امشاسپندی تبرک میشود. هفته به صورتی که متداول تقویم امروز ماست، در تقویم زردشتی وجود نداشت. هفته با نامهای امروزی آن، زیربنای بابلی دارد؛ ولی سی روز ماه زردشتی به گونهای به چهار بخش تقسیم میگردد: دو هفت روز و دو هشت روز، که بر سر هر کدام از این چهار بخش، نام اهوره مزدا یا صفت و لقب او <دی> دیده میشود و برای اینکه روزهای «دی» با هم اشتباه نشوند، آنها را با نام روز بعد مشخص میکنند. در نامگذاری روزهای ماه نیز فلسفه و ترتیب خاصی دیده میشود:
بخش اول که هفت روز است، در راس آن نام اهورهمزدا و به دنبال آن نام شش امشاسپند میآید؛ به این ترتیب:
۱- اهورهمزدا،
۲- بهمن،
۳- اردیبهشت،
۴- شهریور،
۵ – اسفند،
۶ – خرداد ،
۷- امرداد.
بخش دوم نیز هفت روز است. لقب اهورهمزدا در راس آن قرار دارد و نام خدایانی که به دنبال میآیند، پدیدههای طبیعت را نشان میدهند؛ به این ترتیب:
۸ – دی به آذر،
۹- آذر،
۱۰- آبان،
۱۱- خور«خورشید»،
۱۲- ماه
۱۳، تیر«موکل بر باران»
۱۴- گوش«ایزد موکل بر چهارپایان و حافظ روان گاو نخستین».
بخش سوم که هشت روز را دربرمیگیرد، با نام «دی» شروع میشود و بلافاصله پس از آن نام «مهر» میآید، در حقیقت همچون تقسیمبندی ماههای سال که نیمه دوم سال به مهر سپرده میشود، گویی بر نیمه دوم روزهای ماه نیز مهر سروری دارد. ایزدانی که به دنبال میآیند، با مهر مرتبط هستند: ۱۵- دی به مهر، ۱۶- مهر، ۱۷- سروش«ایزد فرمانبرداری که همکار مهر در سر پل چینوَد است»، ۱۸- رش «ایزد دادگری و خدای ترازودار که ثوابها و گناهها را همراه مهر و سروش در سر پل چینوَد میسنجد»، ۱۹- فروردین«که با فروهرها و روح درگذشتگان ارتباط دارد»، ۲۰- بهرام / ورهرام«ایزد نبرد و پیروزی که روان را در گذر به جهان دیگر یاری میکند»، ۲۱- رام «ایزد آرامشبخش»، ۲۲- باد «با ایزد وای ارتباط دارد» و این سه ایزد اخیر همکاران هم به شمار میآِیند.
بخش چهارم که هشت روز دارد و نام دی بر تارک آن است، بیشتر به ایزد بانوان اختصاص دارد: ۲۳- دی به دین، ۲۴ – دین «ایزد بانوی موکل بر بینش درونی و انتخاب درست دین، ایزدی که روان درستکار را در پل چینود همراهی میکند» ۲۵- اَر-د/ اَشی«ایزد بانوی دارایی و خوشبختی و برکت»، ۲۶- اشتاد «جفت آسمان در زمین و ایزد بانوی راستی و عدالت» ۲۷- آسمان، ۲۸- زامیاد «گونهای از سپندارمد و ایزدبانوی زمین» ۲۹- مارسپند/ منثره سپند «ایزد موکل بر گفتار مقدس»، ۳۰- انارام / انَغرام « ایزد موکل بر روشناییهای بیپایان».
پنج روز باقیمانده از ۳۶۵ روز خورشیدی که «پنجه دزدیده » یا «بهیزک» است به نام پنج بخش از نخستین سرودهای گاهانی نامگذاری شدهاند:اهنودگاه(ahunawad)، اوشتودگاه (ustawad) ، سپندمدگاه ) ( Spandomad)، و هو شهر/ و هو خشثرگاه(Vohusahr)، و هشتوئیشتگاه(Vahistoist ).این روزها، روزهای پایانی سال هستند که ششمین گاهنبار را نیز شامل میشوند.
نقصان شش ساعت و در واقع پنج ساعت و ۴۸ دقیقه و ۵۱/۴۵ ثانیه نسبت به سال شمسی حقیقی، یک روز در چهار سال میشد که در صد و بیست سال به یک ماه بالغ میگشت. آن وقت یک ماه به به صورت ماه سیزدهم بر سال میافزودند و آن ماه اضافی در زمان اجرای اولین کبیسه به نام ماه اول سال میخواندند و در واقع ماه اول را تکرار میکردند، یک فروردین در پایان سال و یکی دیگر به دنبال آن، در آغاز سال. پس از آن تا صد و بیست سال سال دیگر، باز بدون کبیسه، با سال ناقص مدارا میکردند و در پایان این دوره صد و بیست سال، دیگر بار یک ماه، برسال میافزودند و این بار اردیبهشت را مکرر میساختند و هکذا. سالی که در آن کبیسه انجام میگرفت، «سال بهیزک» خوانده میشد و سال مبارکی به شمار میآمد، مالیاتها بخشوده میشد و جشنهای خاصی برپا میگردید.
بعد از اسلام، ایرانیان گاه شماری ایرانی را در میان خود نگاه داشته بودند و به جز ماه روزه و حج، در سایر موارد از تقویم ایرانی استفاده میکردند و جشنهای خود را نیز بر منوال سابق برپا میداشتند. البته بودند ایرانیانی همچون غزالی که مخالف برپا داشتن مراسم ایرانی و بهخصوص نوروز بودند؛ ولی شعوبیه بهخصوص براجرای مراسم نوروز اصرار داشتند و برگزاری دو جشن بزرگ ایرانی یعنی نوروز و مهرگان را به بزرگان دین نسبت دادند.
در اواخر دوره ساسانی، به دلیل نابسامانیهای حکومتی، کبیسهای که میبایست اجرا شود، انجام نگرفت و بعد از اسلام نیز این عمل مورد اهمال قرار گرفت ظاهراً این «اندرگاه» در آخر آبان میبایست انجام گیرد و نشده بود. در ضمن اعمال ماههای قمری، در تشکیلات اداری، اشکالات فراوانی از لحاظ اخذ مالیات پیش آورد. چون مردم در مهرگان و نوروز مالیات یا خراج میپرداختند و گردان بودن این روزها همه نظمها را به هم زده بود؛ لذا در همان آغاز، بیشتر برای نفع دستگاه خلافت، تغییراتی در این مسیر صورت گرفت.
در زمان هارونالرشید، یحیی برمکی به شکایت دهقانها در مورد اشکالاتی که عدم اجرای کبیسه ایجاد کرده بود و دستتنگی آنان در موقع پرداخت مالیات، رسیدگی کرد و نوروز را عقبتر برد. المعتضدبالله، در سال ۲۸۲ هجری قمری باز در راستانی منافع حکومتی، دستور به اجرای کبیسه داد، برای اینکه موقع پرداخت خراج را در سال با برداشت محصول و فعالیتهای کشاورزی دهقانان یکسان کند و امرا مکرر در این زمینه تغییراتی دادند.
ولی بهترین و رایجترین اصلاحی که در زمینه گاه شماری در ایران، بعد از اسلام به عمل آمد، همان ایجاد «تاریخ جلالی» یا «ملکی» بودکه در دوره ملکشاه سلجوقی در سال ۴۷۱ هجری قمری صورت گرفت. اعتدال ربیعی در این سال در فروردین ماه بود. از این موقعیت استفاده شد و اول سال در اول برج حمل «یعنی روز اول بهار» قرار گرفت و نوروز که تا آن زمان حتی در سال شمسی هم سیار بود، ثابت شد و به «نوروز سلطانی» معروف گشت.
برای ثابت نگاه داشتن در سال شمسی، کبیسه بسیار دقیقی را برقرار کردند؛ بدینسان که ساعتهای باقی مانده را هر چهار سال یک بار، به صورت یک روز بر سال افزودند و درنتیجه روزهای سال ثابت شد؛ اما در میان جوامع سنتی زردشتی، تقویم قدیم به جای خود باقی ماند و مدتها، غالباً از دو نوع گاهءشماری سخن گفته میشد: یکی به نام «تقویم جلالی» و یکی به نام «قدیم»؛ مثلاً میگفتند فروردین جلالی، آذر ماه قدیم!
تاریخ هجری شمسی با ماههای برجی: (حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو، حوت) از اوایل سال ۱۳۲۹ ق، به طور رسمی در ایران اعمال شد. نام این بروج در متون پهلوی به ترتیب به این صورت آمده است: (Warrag)«بره»، ( gaw) «گاو»، ( dophikar) «دو پیکر»،(karzagn)«خرچنگ»، ( sagr) «شیر»، (hosag)«خوشه»،)( tarazug) «ترازو»، ( gazdum) «گژدم»، (nemasp)«نیماسب»، (wahig) «بزغاله»، (dol)«دلو»، (mahig) «ماهی»، ده ماده سوم قانون محاسبات عمومی در مجلس دوم، در تاریخ بیست صفر ۱۳۲۹ چنین نوشته شده است: «مقیاس زمان، بعد از این در محاسبات دولتی سالهای شمسی و ماههای شمسی (بروج) خواهد بود». از یازده فروردین ۱۳۰۴ هجری شمسی «مطابق با ۱۳۴۳ هجری قمری» سال ایرانی باماههای فعلی برپایه ماههای کهن ایرانی اعلام شد.
روزها هم تقسیماتی داشتهاند. شبانه روز به پنج گاه یا زمان تقسیم میشد:
۱- هاونگاه (Hawan) که زمان آن از برآمدن خورشید است تا نیمروز.
۲- رَبیهونگاه (rapihwin) که زمان آن از نیمروز است تا پاسی پس از ظهر (حدود سه ساعت).
۳- اُزِیرینگاه (uzerin) که از بعد از ظهر است تا غروب آفتاب.
۴- آبسرو سریم/ او پَسر و ثریمگاه (Ebsrusrim)، از زمانی که نخستین ستاره در آسمان ظاهر میگردد، تا نیمه شب.
۵- او شهین گاه (usahin) از نیمه شب تا زمانی که ستاره ناپدید گردد.
بر هر کدام از این گاه ها سروری موکل است و نیایشهای پنجگانه شبانه روز اختصاص به این گاهها دارد که ضمن آن ایزدان موکل براین گاهها نیایش میشوند. در طول زمستان به دلیل کوتاهی روزها، گاهِ رپیهوین، یعنی دومین گاه از پنجگاه حذف میگردد و نیایش آن صورت نمیگیرد.
تقسیمات فصلی در گاهشماری باستانی ایران به صورت کنونی نبود، با اینکه نام چهار فصل در فرهنگ واژگان زبانهای کهن ایرانی موجود است: بهار (Wahar)، تابستان/ هامین (hamin)، پاییز( (pad-z، زمستان؛ (Zamestan) ولی داشتن فصول چهارگانه سه ماهه در سال، سنتی بالنسبه جدید است. اگرچه در بندهشن بدان اشاره شده است.
به جز تقسیمات گاهنباری که سال را به بخشهای نامتساوی بخش میکند، از زمستانی، ده ماهه و تابستانی دو ماهه در اوستا سخن به میان آمده است، با تأکید بر اینکه در آن دو ماه نیز هوا بسیار سرد است. شاید این تقسیمبندی، بازمانده سنتی قدیمیتر از سنت اوستایی است. اشارهای به تقسیم سال به دو بخش شش ماهه نیز هست.
در متنهای پهلوی سخن از تابستان هفت ماهه و زمستان پنج ماهه پیش میآید. در این تقسیمبندی زمستان از نخستین روز آبان شروع میشد و تا نخستین روز سال که دیو سرما مغلوب گرمای تابستان شود، ادامه مییافت.
در کنار این تقسیمبندیهای فصلی، تقسیمبندی آیینی و معروف دیگری نیز وجود داشت که احتمالاً زیربنای پیش زردشتی داشته و سپس با اعتقادات و آیینهای زردشتی و به خصوص با اسطوره آفرینش در ایران باستان پیوند خورده است. بنابراین تقسیمبندی، سال به شش بخش نابرابر تقسیم میشود که سالگرد آفرینش شش پیش نمونه دنیای گیتیی: آسمان، آب، زمین، گیاه، جانور و انسان توسط اهوره مزداست.این سالگردهای ششگانه معمولاً به صورت جشنهای پنجروزه اجرا میشده و <گاهانبار> یا <گهنبار> نامیده میشود.
نخستین گاهانبار، سالگرد آفرینش آسمان است و از ۱۱ تا ۱۵ اردیبهشت اجرا میگردد و میدیوزرم ( Mdyzarm) نام دارد، به معنی «میانه بهار».
دومین گاهنبار، سالگرد آفرینش آب است و میدیوشم (Mdyam ) نام دارد و به معنی «نیمه تابستان»، زمان آن از ۱۱ تا ۱۵ تیرماه و برابر با انقلاب تابستانی است.
سومین گاهانبار سالگرد آفرینش زمین است و پدیشهه، (Padihah ) نام دارد به معنی «دانهآور» زمان آن از ۲۶ تا ۳۰ شهریور است، همزمان با انقلاب پاییزی است و فصل گردآوری غله است.
چهارمین گاهانبار سالگرد آفرینش گیاه است و ایاسریم (Aysrm )نام دارد به معنی «برگشت»، زمان آن از ۲۶ تا ۳۰ مهر است. چوپان با گله برمیگردد و آغاز زمستان است.
پنجمین گاهانبار که سالگرد آفرینش چهارپای مفید است، میدیاریم ( Mdyrm) نام دارد. به معنی «میان سال». زمان آن از ۱۶ تا ۲۰ مهر است، جشن میان زمستان است و زمانی است که برای دام انبار زمستانی فراهم میشود.
آخرین گاهانبار که سالگرد آفرینش انسان است، همتیهمذیم ( Hamaspahmdm) نام دارد و «باهم بودن و گرد آمدن» معنی میدهد. زمان آن پنج روز آخر سال یعنی روزهای «بهیزک» است.
نامهای این گاهانبارها نشاندهنده تأثیر تغییرات طبیعی و رویدادهای شبانی و کشاورزی در آن است و هیچگونه اشاره و نشانهای به رویدادهای دینی در آن نیست. به همین دلیل حدس زده میشود که زیربنای این آیینها بسیار کهن و پیشزردشتی باشد و به دلیل نفوذ در اذهان مردم، با تلفیقی استادانه، با رویدادهای اساطیری زردشتی آمیخته شده و به صورت جشنهای فصلی این دین درآمده است.
گاهانبارها تنها جشن های کهن این سرزمین نبوده است. از آنجا که واژه «جشن» پیوندی ناگسستنی با واژه (z-Ya) به معنی «نیایش و ستایش کردن» دارد، و با واژههای یسن و یشت و ایزد و… هم خانواده است، لذا هر نوع آیین دینی، نوعی جشن و سرور به حساب میآمده است. جشنهای متعددی را در این گاهنامه میتوان برشمرد: نوروز، مهرگان، سده، که جشنهای اصلی به شمار میآیند و هر کدام ریشهای دارند و فلسفهای، جشنهای ماهانه نیز وجود دارد و آن زمانی است که نام هر ماه با نام روز تطابق مییابد. مهرگان مهمترین جشن ماهانه است در روز مهر «روز شانزدهم ماه» از ماه مهر که در اعتدال پاییزی قرار دارد. ما در تقویم کنونی خود ۱۶ مهر را مهرگان میدانیم. در حالی که مهرگان واقعی ۱۰ مهر است؛ چون برای این آیین بنابر گاهشماری پیشین باید ماهها را ۳۰ روز حساب کرد، در آن صورت ۱۶ مهر واقعی برابر با ۱۰ مهر تقویم کنونی ما خواهد بود.
از همین نوع به شمار میآیند جشنهای فرودگان که در روز ۱۹ فروردین برگزار میشد. تیرگان روز ۱۳ تیر، بهمنگان/ بهمنجه در دوم بهمنماه، جشن اسفندگان نیز در روز پنجم ماه اسفند انجام میگرفت. جشنی بود مخصوص زنان. بیرونی نقل میکند که در آن زنان به کام خود همسر میگزینند. برخی میگویند که در آن جشن، زنان بر مردان تسلط به هم رسانند و هر آرزویی دارند، انجام دهند. برخی معتقدند که در این روز مردان بر زنان بخشها کنند.
جشن های آتش در آذرماه، جشن سیرسور که در روز چهاردهم ماه دی که به ایزد گوش، ایزد موکل بر چهارپایان، تعلق دارد، برگزار میشد و به خصوص در آن روز با غذا سیر میخوردند و بسیاری جشنهای دیگر که با تشریفات خاص اجرا میشد و به نقل از بیرونی، شمردن شمار جشنهای ایران همانند شمار کردن آبگذرهای یک سیلاب غیرممکن است.
در پایان به این نکته نیز لازم است اشاره شود که مبدا تاریخ در دوران پیش از اسلام، سال تاجگذاری شاهان و یا به روی کار آمدن سلسلهای بوده است. انتخاب سال برآمدن به تخت را ابتکاری بابلی میدانند. نحوه این احتساب در دربارهای ایران در مواردی به وضوح روشن نیست. در دوره هخامنشیان این رسم مرسوم بوده؛ داریوش پس از برشمردن پیروزیهایش بر شورشیان که با تاریخ روز و ماه مشخص شده است، ذکر میکند:«این است آنچه من به خواست اهورهمزدا، در همان یک سال پس از آنکه شاه شدم، کردم.»
پس از شاهان هخامنشی، نوبت به اسکندر و سلوکیها میرسد. نحوه احتساب سال اسکندری روشن نیست و گاه با سلوکی درهم میشود. سالهای سلوکی از زمان آنتیوخوس اول، با تاریخ به روی کار آمدن پدرش سلوکوس، محاسبه شده است. اشکانیان سالشمار خود را با سال ۶۵ سلوکی ادامه دادند و آن را به روی کار آمدن اشک اول احتساب کردند.
ساسانیان همچون هخامنشیان سالشماری را با تاریخ جلوس شاه شمارش نمودهاند؛ مثلاً در کتیبه شاپور سکانشاه که در آن سال دوم پادشاهی شاپور ذکر شده است. و کتیبه سلوک که در آن به سال ۴۸ پادشاهی شاپور اشاره گردیده است.