گفتگوی یک انسان زمینی با یک فرازمینی – الیکانته اسپانیا ۱۹۷۸

الیکانته ،اسپانیا، ۱۹۷۸،یک تاجر بنام پاپلو، از یک جلسه کاری در آخر شب از یک مکان دور افتاده از شهر بر می گشت.در حال رانندگی بود که از روبرو نور بسیار شدیدی را می بیند و فکر می کند یک ماشین دیگر از روبرو در حال آمدن است. اما آن از آن نقطه به بالای یک تپه رفته و ناپدید می شود و دقایقی بعد دوباره بر می گردد و به همان صورت بشدت در حال درخشیدن است .

او از رنگ نور متعجب می شود زیرا نه سفید بلکه نارنجی است. در این اثنا دوباره ناپدید و باز نمایان شده، اما این بار با شدت بیشتر و از فاصله نزدیک تری. در این هنگام، پابلو ماشین را متوقف کرده تا بتواند آن را بهتر ببیند و با دقت که نگاه می کند، شی ای بزرگ دیسک شکل نارنجی را می بیند که در سمت چپ جاده در حال پرواز ثابت است. در این لحظه کمی ترس بر او مستولی شده و پا روی گاز گذاشته و به سرعت حرکت می کند.

اما بقول انگلیسی ها ” اوردیل” یا بدبختی اش تازه شروع می شود، به این صورت که شی نورانی چشمکی زده و پس از آن، لامپ های ماشین خاموش شده و ثانیه هایی بعد خود ماشین نیز بی دلیل خاموش می شود. در این هنگام ترس کاملا بر او غالب می شود. اکنون تاریکی مطلق در جاده دورافتاده و او در داخل ماشین ، ناگهان شی نورانی غیب می شود و دقیقه ای بعد صدایی می شنود، “پابلو ، پابلو” ، او مبهوت و متحیر که چه اتفاقی در شرف وقوع است.

فکر می کند او گرفتار راهزنان شده است، اما از کجا نامش را می دانند. صدا بلند تر شده و اکنون از داخل ماشین مردی بلند قامت را می بیند که در ده متری ماشین ایستاده است، این مرد لباس چسبان و براق شفاف پوشیده است، قیافه مرد عادی است فقط کمی چشمانش درشت است. ناگهان ترس شدید او تبدیل به آرامشی وصف ناپذیر می شود، علت این امر شروع تله پاتی است که فرد بیگانه شروع کرده است، او به پابلو می گوید که یک فرازمینی است و به هیچ وجه قصد ضرری و زیانی به او ندارد و سفر او به زمین کاملا دوستانه است.

او می گوید که دانشمندان زمین هیچ اطلاعی از سیاره او ندارند زیرا در منطقه تاریک قرار دارد جاییکه با تلسکوپ امکان دیدن آن وجود ندارد و با استفاده از فضاپیماهای زمین، صدها سال طول می کشد تا به آن سیاره برسند، اما او چگونه به زمین آمده را انسان نمی تواند درک کند چون ربطی به سرعت و فضا و بطور کلی فیزیک ندارد. در اینجا پابلو با دست اشاره به او می کند و می گوید او انسان است و فرازمینی لبخند زده و می گوید بله ما هم دقیقا مانند شما انسان هستیم و مخلوق یک پروردگار و خالق هستیم.

البته تفاوت های بیولوژیکی کوچکی با شما داریم که آن هم بخاطر تکامل زودتر ما نسبت با شما زمینی هاست. شما انسان ها فعلا در حال تکامل فیزیکی هستید که بعدا به تکامل ذهنی و سپس تکامل روحانی خواهید رسید که بطور کلی شما را عوض خواهد نمود. اما راهی طولانی در پیش دارید. پابلو می پرسد آیا به غیر از شما نژادهای دیگر فرازمینی هستند؟ که جواب می شنود بله خیلی زیاد، بسیاری که ماهیت خوب و خیری دارند و برخی هم نه، دشمن ما هستند زیرا در کیهان نیروهای خیر و شر هستند. او سپس از پابلو می خواهد هر سوال دیگری دارد بپرسد و اگر سوالاتش منطقی باشد به آن جواب خواهد داد.

پابلو سپس با خیالی راحت تند تند سوالات متنوعی را از او می پرسد مثلا اینکه چرا شما بجای من نوعی با یک سیاستمدار بزرگ ارتباط برقرار نمی کنید یا کرده اید و من نمی دانم که فرازمینی می گوید، نه سیاستمدارن شما فعلا در دستور کار ما نیستند چون نمی خواهیم حضورمان جنبه رسمی پیدا کند. او در جواب سوال دیگری می گوید که سیاره شان توسط یک شورا متشکل از نخبه ترین ها اداره می شود.

پابلو می پرسد آیا به خدا اعتقاد دارید که او می گوید بله کاملا، ما هم مانند شما خدایی داریم و چون به درجه تکامل روحانی رسیده ایم،بیشتر به اهمیت و نقش او در زندگی مان آگاه هستیم. فرازمینی به سوالات دیگر پابلو در این زمینه ها پاسخ نداد و فقط به او گفت باید با عشق خدا را بپرستید. پابلو سپس پرسید در کدام سیارات منظومه شمسی حیات وجود دارد که شنید فعلا در هیچکدام اما در زمان های خیلی دور در ونوس، مریخ و حتی ماه حیات وجود داشته است. البته در این سیارات پایگاه هایی مخفی وجود دارد که ما از آن آگاه هستیم. ضمنا در یکی از اقمار ژوپیتر بنام گانیمد زمانی نه چندان دور حیات مثل زمین وجود داشته و آن ها تلاش زیادی کرده اند تا با انسان ها در زمین ارتباط برقرار کنند اما نتوانستند .

علاوه بر این در نپتون نیز تمدنی وجود دارد که برای شما غیر ممکن است که بتوانید آنرا ببینید ما با تکنولوژی که داریم تا بحال ۱۲۰۰۰۰ سیاره دارای حیات را کشف کرده ایم برخی پیشرفته و برخی نه چندان پیشرفته و برخی در مراحل اولیه هستند. پابلو در مورد سیاره اش سوال می کند،چطور است؟ او می گوید سیاره ما پوشیده از یخ است و بسیار سرد و با شرایط سختی بوده اما اجداد ما توانسته اند در زیر یخ شهرهایمان را بسازند بطوریکه ما در زیر سطح سیاره مان زندگی می کنیم و در آنجا سردی و گرمی وجود ندارد. ما باغ های بسیار بزرگی بر روی یخ ساخته ایم و منبع انرژی ما یک شکل سفید از انرژی کیهانی آزاد و فنا ناپذیر است که ما آن را ابوچال می نامیم. در این هنگام فرازمینی به او گفت باید برود زیرا همکارش در فضاپیما که فرمانده اوست از او خواسته برگردد. در این هنگام از نظر ناپدید شده و دقایقی بعد ‌شی نارنجی نمایان و بسرعت ناپدید گردید .

برخی دوستان در مورد این داستان های فرازمینی سوال می کنند که آیا واقعیت داشته اند؟ که باید عرض کنم که اینها صرفا ادعاهای برخی افراد است که گزارش آن را به سازمان های یوفولوژی مانند موفان یا پلیس یا رسانه ها داده اند که برخی از آن ها گفته شده شواهدی مبنی بر کانتکت ارائه داده اند، و برخی هم صرفا ادعای آن را نموده اند و کیس بعنوان یک مورد فرازمینی یا پارانورمال ثبت شده است و به هیچ وجه نمی توان گفت واقعیت داشته اند.

اساسا تعیین واقعی بودن این ماجراها به هیچ وجه کار ساده ای نیست. بزرگترین حادثه یوفویی در ۱۹۴۷ در رازول نیومکزیکو، آمریکا اتفاق افتاده و چندین افسر که مستقیم داخل پرونده بوده اند،شهادت داده اند که شی پرنده و اجساد بیگانه دیده اند، اما با این حال حرف و حدیث های فراوانی در مورد آن ها وجود دارد و هنوز که هنوز است هیچ سازمان دولتی آن را تایید نکرده است.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *