دغدغه امروز والدین و آسیب‌های آن

معمای ریاضی: سن فرزندان

این روزها به واسطه تک فرزندی در اغلب خانواده‌ها و افزایش سطح رفاه در مقایسه با دهه‌های قبل خانواده ها تمام انرژی و دغدغه فکریشان متمرکز بر فرزند و یا فرزندان است.
اگر زمانی پدرسالاری بود حالا یقیناً فرزندسالاریست.
نسل هایی که خود با دشواریهای زیادی دوران کودکی و تحصیلی خود را سپری کرده بودند حالا دوست ندارند فرزندشان کمترین ناراحتی و تنشی را تجربه کند.
مادر و پدر ها کل زندگیشان شده بچه…..
فقط در جستجوی بهترین ها برای فرزندشان هستند و حتی از آسایش و آرامش خود برای راحتی و موفقیت فرزندانشان میزنند.
در این میان سبک و سیاق مدارس و مهدکودک ها نیز فرق کرده.
جدیت ایام پیشین و سخت گیری های آنچنانی جایش را به عزیزم و گلم و عشقم داده است و حتی مربیان و معلمان مرتبا در صدد آنند که مبادا فشاری روی بچه ها باشد.
اینکه نتیجه این نسل چه خواهد شد نمیدانم و این نسل را هم تاریخ قضاوت خواهد کرد ولی فکر میکنم ذکر نکاتی خالی از لطف نباشد؛

این روزها والدین برای جستجوی مدرسه حساسیت زیادی به خرج میدهند و صرفا با در نظر گرفتن آمار مثلا قبولی در تیزهوشان و یا قبولی در پزشکی و دندانپزشکی فرزندانشان را به مدارس بسیار مطرح شهر میفرستند که شاید خیلی هم از محل زندگیشان دور باشد .ضمن اینکه جو حاشیه ای حول محور نام برخی مدارس دردناک است. اینکه مثلا اگر فرزندت در مدرسه فلان درس میخواند از حالا خانم دکتر است و یا جایش در تیزهوشان محفوظ شده است!

آخر مگر نیاز جامعه امروز ما فقط تیزهوشان و پزشکان و دندانپزشکان هستند…..اینکه سیستم آموزشی ما و بازار کار نتوانسته فرصتهای شغلی مناسبی برای تمام رشته‌ها فراهم آورد دردی بزرگ است اما بزرگ کردن فرزندان با دادن تلقین‌هایی که تو باید فلان و فلان شوی هم بعد روانی مخربی دارد.

نکته بعدی برخورد والدین با محیط مدرسه است. قدیم ها والدین همیشه تاکید داشتند که باید از مدیر و ناظم و معلم سرپیچی نکرد و هر چیزی که آنها بگویند صحیح است اما حالا کار به جایی رسیده که اولیا برای مدارس تعیین خط و مشی و الگوی رفتاری می‌کنند.

اولیا امروزی به خاطر اینکه دغدغه اصلی شان فرزندشان است این حق را به خود میدهند که در تمام روابط و سبک زندگی بچه ها دخالت کنند و حتی در وهله های بعدی دخالت در سیستم آموزشی مدارس و مکان های آموزشی و حتی روابط بین بچه ها را هم حق خود میدانند.

اینکه مثلا چرا فرزندش با کسی بگو مگو کرده، چرا فرزندش مثلا از دوستش حین بازی ضربه ای خورده، چرا مثلا کسی به دختر یا پسرش خندیده، چرا فرزندش چند بیت شعر کمتر از دوستش میداند، چرا فلان دوست فرزندش چهار کلاس اضافی میرود و فرزندخودش سه تا و هزار و یک چرای دیگر. کاش به جای ایجاد تنش برای خودمان و فرزندانمان به آنها اعتماد به نفس بیاموزیم.

آنها را خبرچین و ضعیف بار نیاوریم و به مدرسه و محیط آموزشی برای حل مشکلات اعتماد کنیم و برای هر موضوعی مگر موارد حاد و ضروری در امور بچه ها، مربیان و معلمان مداخله نکنیم. بچه ها و فرزندانمان علی الخصوص در سنین پایین درکی از نفرت و کینه ندارند و بهتر است ما هم این حالت را در آنها ایجاد نکنیم .

بهتر است سعی کنیم فرزندانمان از آنجا که اکثرا تنها و آپارتمان نشین هستند دوستان خوبی پیدا کنند و بتوانند زمانهای فراغتشان را با دوستان خوبشان سپری کنند. آنها را هر روز به خاطر آنچه در محیط آموزشی اتفاق افتاده بازخواست نکنیم.

به فرزندانمان تعاون و محبت بیاموزیم کنارشان باشیم نه سپر و گارد محافظشان. سعی کنیم تا هم آنها، هم ما والدین و هم معلمین و مسئولین آموزشی از بودن در این چرخه لذت ببرند نه اینکه همگی اوقات پر تنشی را سپری کنیم.

✍️ مریم اکبری نوشاد – پژوهشگر

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *