اطلاعات Ra

دکتر دان الکینز (Don Elkins) :

این کتاب رونوشتی دقیق از نوارهای ضبط شده ی جلساتی است که جهت انجام آزمایشی برای ارتباط با موجودی فرازمینی ترتیب داده شدند. ما این آزمایش را سال ۱۹۶۲ آغاز کردیم و این جریان به مدت ۱۹ سال بهبود پیدا کرد. سال ۱۹۸۱ نتایج آزمایشی تلاش های ما به طور محسوسی از نظر کیفیت و دقت تغییر یافت. گروه تحقیقاتی ما با استفاده از روشی که ترجیح می دهم آن را “تله پاتی خلسه ی هم نوا” بنامم با نژادی فرازمینی به نام Ra ارتباط برقرار کرد. ما از زبان انگلیسی استفاده کردیم چون Ra آن را می دانست. در حقیقت Ra بیشتر از من با آن آشناست.

پس از مطالعه ی دقیق چندین میلیون مطلب از به اصطلاح تماس های فرازمینی، به عقیده ی من این کتاب حاوی مفیدترین اطلاعاتی است که من به دست آورده ام. این کتاب رساله ای از نظریات من نیست به همین خاطر سعی ندارم از درستی آن دفاع کنم. تنها زمان می تواند صحت آن را ثابت کند.

کارلا ل. روکرت (Carla L. Rueckert) :

نخستین بار سال ۱۹۶۲ بود که با دان الکینز ملاقات کردم. او برای من شخصیت جالبی بود، ترکیبی غیرمعمول از یک پروفسور دانشگاه و محقق ماوراطبیعه. او بیش از ۲۰۰ هیپنوتیزم رجعتی (بازگشت به سنین گذشته) را به خوبی انجام داده است، به بررسی تجارب پیش از تولد پرداخته و در زمینه ی احتمال آنکه تناسخ نه تنها ممکن بلکه طریقی  است که رویدادها به واقع رخ می دهند، تحقیق کرده است.

سال ۱۹۶۲ به آزمایشی پیوستم که دان برای بررسی فرضیه ای به راه انداخته بود. دان اطلاعاتی از طریق دوستش به دست آورده بود که برایش بسیار جالب بودند. منبع آنها به اصطلاح فرازمینی بود. در آن نوشته ها دستورالعمل هایی داده شده بود تا با ایجاد راهی بدون نیاز به تماس فیزیکی با فرازمینی ها، بتوان اطلاعات بیشتری از همان منبع به دست آورد. فرضیه ی دان این بود که شاید بتوان این پدیده را بازسازی کرد. به همین خاطر با هدف برقراری تماس با منبعی مشابه گروه دیترویت  (Detroit)، دوازده نفر از دانشجویان مهندسی اش را دعوت کرد به این آزمایش بپیوندند. من عضو سیزدهم گروه بودم که از طریق دوستم به این پروژه علاقمند شده بودم. در شروع کار با تلاش طاقت فرسای دان برای کنترل وضعیت، ماه ها گذشت و نتایجی که به دست آمد قابل توجه اما گیج کننده بودند. همانطور که طبق دستورالعمل به مدیتیشن نشستیم، همه ی اعضای گروه به جز من شروع کردند با دهانشان صداهای عجیب و غریبی درآوردن. مشکل اصلی من طی شش ماه نخست این بود که سعی کنم چهره ام را جدی نگه دارم و زمانیکه به تدریج ارکستری از صداهای توگلویی، ملچ ملوچ و زبان های افتاده شروع می شد، به خنده نیفتم.

زمانی که یکی از رابطان از دیترویت به نام ولتر راجرز، به دیدن گروه ما آمد، آزمایش به شدت دگرگون شد. او همراه گروه نشست و تقریباً بلافاصله تماس برقرار کرد و تحت تأثیر تله پاتیکی گفت :”چرا شما افکار درون ذهنتان را به زبان نمی آورید؟ ما داریم سعی می کنیم از شما به عنوان وسیله ی ارتباطی استفاده کنیم اما همگی شما به دلیل ترس از اینکه کلمات مناسبی به زبان نیاورید، ذهنتان را مسدود کرده اید.”

از طریق این رابط راهنمایی شدیم که از تجزیه و تحلیل خودداری کنیم، افکار را به زبان آوریم و ارتباط را بعد از اتمام تماس تحلیل کنیم.

یک ماه از آن شب نگذشته بود که نیمی از گروه شروع به دادن اطلاعات کردند. بعد از گذشت یک سال، همه ی افراد گروه به غیر از من قادر بودند اطلاعات دریافت کنند. در ابتدای کار، به کندی سخن می گفتند چون می خواستند درک دقیقی از تک تک کلمات داشته باشند و در انتقال اطلاعات دچار اشتباه نشوند.

ژانویه ۱۹۷۰ کارم را به عنوان کتابدار یک مدرسه ی خصوصی ترک کردم و تمام وقت برای دان کار کردم. دان پیش از پیوستن من به گروه، به جلسات احضار ارواح زیادی رفته بود. سال ۱۹۷۱ به جلسه ای که توسط کشیش James Tingley برگزار می شد رفتیم. ما چهار بار به جلسات احضار ارواح او رفتیم. پیش از جلسه ی اول، دان اطراف محل محقر و ساده ی کشیش را بررسی کرد تا مطمئن شود ابزار کمکی آنجا نباشد. حدود ۲۶ نفر دایره وار آنجا نشسته بودند. جلسه با تکرار دعای خداوند آغاز شد. کشیش محل دنجی در پشت پرده ای ساده داشت. جالب ترین بخش برای من زمانی بود که یک روح نسبتاً تجسم یافته به نام “خواهر” ظاهر شد. او می خواست با من صحبت کند و از من برای کمک به دان تشکر کند. از آنجایی که هیچ وقت دوست راهبه نداشتم کاملاً گیج شده بودم. مدتی بعد به کمک دان متوجه شدم مادر او که پیش از آنکه ملاقاتش کنم از دنیا رفته بود، بین افراد خانواده “خواهر” نامیده می شد.

هم در آن جلسه و هم جلسات دیگری که فراخوانده می شدیم، من و دان می توانستیم پیکرهای شبح مانند ارواح تجسد یافته را به وضوح ببینیم. من با وجود مشکل دید در شبی که داشتم باز هم قادر بودم جزئیات را ببینم، اما دان می توانست حتی تارهای موی آنها را بببیند.

در دومین جلسه، ناگهان یک “استاد” به ویژه الهام بخش ظاهر شد و اتاق بسیار سرد شد. او پیامی الهام بخش به ما داد و سپس گفت که تک تک ما را لمس خواهد کرد تا مطمئن شویم او حقیقی است. او با قدرتی این کار را کرد که بازویم کبود شد. سپس گفت که از درون ما عبور خواهد کرد تا بدانیم متعلق به این بُعد نیست. این کار را کرد، و بدون شک تماشای این صحنه، احساس جالب توجه ای است. دستانش را بلند کرد و تمامی حاضران را برکت داد، از درون ما برگشت و در حوضچه ی کوچکی در کف اتاق جمع و محو شد.

سال ۱۹۷۴، دان به این فکر افتاد که زمان آن رسیده که من در هنر مجراگری، جدی تر شوم. با این استدلال که ۱۲ سال نشستن و گوش دادن به پیام های دیگران کافی است. یک دوره نشست های روزانه را با هدف هماهنگ سازی ذهنی من آغاز کردیم. بسیاری از افرادی که به مدیتیشن های یکشنبه شب های ما می آمدند از این نشست ها خبردار شدند و طی سه ماه، حدود ۱۲ دریافت کننده ی تله پاتیک جدید به وجود آوردیم.

سال ۱۹۷۶ تصمیم گرفتیم برای ارائه ی اطلاعاتی درباره ی گستره ی وسیع پدیده ی فراروانی دخیل در پدیده ی به اصطلاح تماس با یوفو دست به کار شویم. کیس های بسیاری از افرادی که به طرق مختلف با یوفو برخورد داشته اند را بررسی کردیم. مدتی در جلسات هیپنوتیزم افرادی که تماس از نوع سوم با یوفوها داشتند شرکت کردیم…

یکی از مرکزی ترین مفاهیمی که طی تحقیق و بررسی پیام های برخوردکنندگان با یوفو مطرح شده است، مفهوم فناناپذیری آگاهی فردی ماست که تاریخ آن به پیش از  انجیل برمی گردد… هر کودکی ترس های ویژه ای دارد که با در نظر گرفتن ترس های والدینش قابل توضیح نیستند. کودکی ممکن است توانایی شگفت انگیزی در نواختن آلت موسیقی داشته باشد در حالی که هیچ یک از والدین یا بستگانش نمی توانند وجود استعداد موسیقی در گذشته ی خانواده را به یاد آورند.

این موضوع ما را به تأمل دقیق روی تناسخ وامی دارد.  طبق یکی از پیام های برخورد با یوفو، تناسخ یکی از مهم ترین مفاهیمی است که باید فهمیده شود، چرا که هستی از طریق آن به تکامل نوع بشر می پردازد. تحقیقات نخست دان نشان می دهد که تناسخ یک احتمال است و دربردارنده ی موقعیت ها، روابط و درس هایی است که با رجوع به زندگی های گذشته، درک آنها بسیار سهل تر خواهد بود.

یک مثال کوتاه از این نوع رابطه، که برخی مایلند کارما بنامند، مورد پسر جوانی است (خواسته نامش عنوان نشود) که در زندگی کنونی چنان آلرژی شدیدی به تمامی چیزهای زنده دارد که نمی تواند حتی علف بکند، گل ها را بو کند یا در فصل گل دهی وقت زیادی را بیرون از منزل بگذراند. طی هیپنوتیزم رجعتی، یک زندگی طولانی در انگلستان را با جزئیات تجربه کرد. او سربازی بود که طبیعتش به گونه ای بود که از تماس با هر انسانی خودداری می کرد. ملک نسبتاً بزرگی به ارث برده بود و زندگیش را در آنجا می گذراند. یکی از تفریحاتش باغ پهناوری بود که خودش از آن نگهداری می کرد و دارای انواع گل ها، میوه ها و سبزیجات بود.

پس از به بحث گذاشتن این زندگی و در همان حال که او در خلسه بود، هینوتیست طبق معمول از پسر خواست با چیزی که به طور سطحی خود برتر نامیده می شود، تماس برقرار کند. از او خواست از خود برترش بپرسد آیا این درس که انسان ها را در اولویت بگذارد و سایر چیزها در مرتبه ی بعد، آموخته شده است. خود برتر پاسخ داد که این درس آموخته شده است. هیپنوتیست سپس خواست از خود برتر بپرسد آیا این آلرژی می تواند شفا پیدا کند، چون درس آن آموخته شده و دیگر نیازی به آلرژی نیست. خود برتر موافقت کرد. بعد از آن، هیپنوتیست پسر را از هیپنوز خارج کرد و به سمت پیانویی برد که روی آن یک گل مگنولیا قرار داشت. گرده های مگنولیا روی سطح صاف پیانو ریخته بود. گرده ها را برداشت و مستقیم به داخل بینی پسر فوت کرد. پسر گفت :”چطور می توانی این کار را با من کنی! تو می دانی من چقدر آلرژی دارم.” هیپنوتیست پاسخ داد :”اوه، جداً؟ پس صدای عطسه نمی شنوم”. آلرژی پسر برای همیشه درمان شد.

در پیام های بسیاری که گروه های مختلف دریافت کرده اند، مدیتیشن پیوسته به عنوان بهترین وسیله ی کسب ادراک، رشد معنوی و درک ماهیت توهم و هدفی که به خاطر آن در حال تجربه هستید، توصیه شده است… به عنوان کسی که سال های زیادی در گروه های مدیتیشن شرکت کرده می توانم بگویم که مدیتیشن انفرادی در تلاش برای ارتباط با منابع کنفدراسیون به حساب آورده نمی شود. بهتر است برای این کار فقط در گروه اقدام شود، ترجیحاً گروهی که حداقل یک دریافت کننده ی باتجربه داشته باشد. همیشه چه در مدیتیشن انفرادی و چه گروهی، قویاً توصیه می کنم ار شیوه های “هماهنگ سازی” استفاده شود تا مراقبه در بالاترین سطح معنوی ممکن صورت گیرد. این “هماهنگ سازی” می تواند با هر روش دلخواه فرد انجام شود. دعای خداوند، صدای “اوم” یا سایر صداهای موزون، خواندن بخشی از متون الهام بخش، یا تصور دقیق “نور سفید” خالق، همگی اینها روش های سودمندی هستند.

تناسخ یکی از پیام های بنیادی کنفدراسیون است. یکی از ثمره های بسیار بسیار قابل توجه مدیتیشین، توانایی جوینده در نفوذ به چیزی است که Ra “فرآیند فراموشی” می نامد که هنگام تولد ما به این زندگی رخ می دهد. در نتیجه قادر خواهیم بود از درس هایی که طی این زندگی می بایست بیاموزیم، آگاه شویم… در یکی از پیام های دریافتی آمده است :

«« اگر به نظر می رسد در زندگی تان زنجیره ای از مشکلات از یک نوع واحد اتفاق می افتند، پس تقریباً با قطعیت نسبت به قسمتی از درس هایتان آگاه شده اید. همانطور که می دانید، این درس ها قابل اجتناب نیستند. آنها اینجایند تا آموخته شوند.

علاوه بر این باید اشاره کنیم زمانی که با این درس ها روبر می شوید، چیزی که مانع درک و فهم وضعیت می شود، اغلب روند فکری خود شماست. جریان های تفکر هشیار شما کاملاً قابلیت آن را دارند که با کمک به دوری کردن از درسی که در حقیقت خواهان آموختن آن هستید، خود-ویرانگر باشند. بنابراین زمانی که با درستان روبرو می شوید، پیشنهاد می کنیم اگر امکان دارد به طور موقت، هوشیاری و روند های تجزیه و تحلیل خود را به حالت تعلیق درآورید تا با ذهنی روشن تر به مشکلتان برگردید و آماده ی آموختن درسی شوید که برایش به اینجا آمده اید، نه آنکه فقط از آن اجتناب کنید.

ما می دانیم که پیوسته در حالت مراقبه ماندن چقدر مشکل است، چون ما هم زمانی در موقعیت شما بودیم و از آن نوع توهمی که شما فیزیکی می نامید، آگاهیم. با اصرار از شما می خواهیم، مدیتیشن را به شکل رسمی دنبال کنید، و در اوقات دیگر تلاش کنید پیوسته در وضعیت نیمه-مراقبه باقی بمانید. با این کار به مرحله ای از توجه و تمرکز می رسید که تکانه های ویرانگر شما آزادی آن را ندارند که ذهن شما را به طور کامل مسدود کنند و مانع از آموختن دروسی که برایشان اینجا هستید شوند.

بر روی وحدت کامل خودتان با تمامی چیزهایی که می بینید مراقبه کنید. این کار را یک بار و فقط در شرایط کنونی انجام ندهید، بلکه همیشه و به ویژه هنگام مشکلات انجام دهید. با این کار آن شرایط هم ساده تر و آرام تر می شوند. این قانون عشق است. تغییراتی که با عشق در کالبد معنوی خود باعث می شوید، خودشان را در کالبد فیزیکی شما منعکس می سازند.

دوستان من، همه یکی است. صدای من صدای این مدیوم است. ما هم مجرا هستیم. تنها یک صدا وجود دارد… اگر ذهن شما بر وحدت آفریدگار باقی بماند، دنیای شما هماهنگ خواهد شد حتی اگر دنیای اطرافیان شما همچنان ناهماهنگ و سخت باشد. این کار شما نیست بلکه به سادگی عشق خالق است. »»

تغییرات زمین برای ورود به عصر جدید

«« فصلی بر روی سیاره ی شما آغاز شده است که از نظر توهم فیزیکی شما بسیار تکان دهنده خواهد بود. دلایل فیزیکی آن متفاوت است. دانشمندان شما وقت زیادی برای آن صرف خواهند کرد. گفتن اینکه دقیقاً چه روی خواهد داد یا چه زمانی، نه برای ما مجاز است و نه ممکن، چون ارتعاش درون ذهن و قلب مردم سیاره ی شماست که زمان و نوع اتفاقات را مشخص می کند. کارمای زیادی درون سیاره ی زمین وجود دارد که می بایست با تغییر چرخه، متعادل شود. باران، باد و آتش تنها چیزهایی را نابود می کنند که در آنچه شما بُعد سوم می نامید، هستند. ممکن است آنها برای شما ارزشمند باشند چون قادر نیستید زندگی در بُعد چهارم را تصور کنید. بسیار امکانپذیر است چیزهایی که در بُعد سوم، خودتان را با آنها همانند کرده اید آسیب ببینند.

به زودی تمامی مردم این سیاره می بایست انتخاب کنند. درک این انتخاب برای بسیاری از مردم مشکل است، چون این انتخابی است که آنها در مورد آن فکر نکرده اند. آنها به قدری سرگرم فعالیت های روزانه و درگیری ها و خواسته های کم اهمیت هستند که وقت برای درک انتخابی که به زودی باید بگیرند نخواهند داشت. چه بخواهند و چه نخواهند، چه بفهمند و چه نفهمند، علیرغم هر تأثیری، تک تک مردم سیاره ی زمین باید به زودی دست به انتخاب بزنند. راه میانه ای وجود ندارد. یا مسیر عشق و نور را انتخاب می کنند یا مسیر دیگر.

این انتخاب زبانی نیست بلکه فرد باید آن را در عمل نشان دهد. تفسیر و فهم اعمال برای ما که از کنفدراسیون سیاره ها در خدمت به او هستیم، بسیار آسان خواهد بود. این انتخاب با آنچه میزان ارتعاش فرد می نامیم اندازه گیری می شود. برای کسی که می خواهد به مسیر عشق و درک پا گذارد، ضروری است که میزان ارتعاشش از یک سطح کمینه بالاتر باشد. اکنون افراد بسیاری به این سطح کمینه نزدیک شده اند. افراد بسیاری هستند که میزان ارتعاششان به اندازه ی کافی برای سفری آسان به بُعدی که این سیاره به زودی تجربه خواهد کرد، بالا است.

زمانی در آینده، چیزی که کنفدراسیون “برداشت (درو)” نامیده است رخ خواهد داد. این مفهوم روز داوری با معاد فرق می کند. با آمدن زمان برداشت، برخی به عصر جدیدی از عشق و نور خواهند رفت و درس های جدیدی را در بُعدی بسیار مثبت و زیبا خواهند آموخت. مابقی مجبور خواهند بود این درس ها را تکرار کنند و دروس عشق را دوباره بیاموزند. هاتون (Hatonn) از اعضای کنفدراسیون درباره ی برداشت و هدف کنفدراسیون صحبت می کند :

قرار است “برداشتی” صورت بگیرد، برداشت ارواح، که به زودی در سیاره ی شما رخ خواهد داد. ما در تلاشیم تا بیشترین میزان ممکن برداشت را از این سیاره داشته باشیم. این مأموریت ماست، چون ما دروکنندگان هستیم.

برای به حداکثر رساندن بازده، در تلاشیم میل به جستجو را در بین مردمی که خواهان آن هستند به وجود آوریم. آنها کسانی هستند که به سطح ارتعاشی قابل قبول نزدیک هستند. آنهایی که بالاتر از این سطح هستند مورد توجه ما نیستند چون قبلاً به آن مرحله رسیده اند. متأسفانه در حال حاضر به آنهایی که بسیار پایین تر از این سطح هستند نمی توانیم کمک کنیم.

این مأموریت ماست که از طریق گروه هایی مانند این وارد عمل شویم تا اطلاعات را منتشر کنیم، به گونه ای که ممکن است پذیرفته یا رد شوند. ممکن است وضعیتی به وجود آید که مردم شما آن را فاقد مدرک یا برهان می نامند.

ما برای آنها هیچ مدرک عینی نداریم. ما حقیقت را به آنها پیشکش می کنیم. این کارکرد مهمی از مأموریت ماست که حقیقت را بدون مدرک ارائه کنیم. با این کار، در هر موردی، انگیزه از درون فرد برمی خیزد. با این روش، ارتعاش فردی افزایش می یابد. ارائه ی دلیل و برهان یا ارائه ی حقیقت به گونه ای که اثری بر فرد بگذارد و شخص را وادار به قبول آن کند، هیچ تأثیر کارآمدی بر میزان ارتعاش او نخواهد داشت. پس دوستان من، این راز شیوه ی ما در برخورد با مردم شماست.»»

ارواح سیّار یا کوچگر

این ارواح معمولاً افرادی هستند که برای خدمت آمده اند و اغلب مشکلات زیادی برای هماهنگ کردن خود با ارتعاشات سیاره ای زمین دارند. اغلب احساس می کنند که با آن جور نیستند یا به آن تعلق ندارند اما در عین حال، بیشتر مواقع این افراد موهبت های زیادی دارند، در هنر، در معلمی یا در قسمت کردن ارتعاش شادی و خنده.

طبق گفته های Ra، تعداد این ارواح سیّار کم نیست، در حال حاضر تقریباً ۶۵ میلیون از آنها روی زمین هستند. آنها بُعدهای دیگر در محیط هایی متعادل را ترک کرده و وظیفه ای را تقبل کرده اند که بسیار مشکل و خطرناک است، چون اگر یک روح سیّار نتواند حداقل آغاز به شکافتن جریان فراموشی که هنگام تولد رخ می دهد کند، و عشق و نوری که قرار است با دیگران سهیم شود را به یاد آورد، می تواند به راحتی در توهم بُعد سوم گرفتار شود، شروع به ذخیره ی کارما کند و تا زمانی که تمامی این ناهماهنگی ها را در دوره ی زندگیش متعادل نکند، بازگشت به سیاره ی خانه را به تعویق اندازد.

تماس با Ra

طی تمام سال هایی که به مجراگری می پرداختم همیشه آگاهانه این کار را می کردم، به اختیار خودم مفاهیم تله پاتیکی را به زبان خودم درمی آوردم. سال ۱۹۸۰ یکی از دوستان قدیمی من و یکی از اعضای گروه مدیتیشن به نام ایلاین در سی و چند سالگی فوت کرد. روزهای آخر را در بیمارستان با او بودم. بارها به من می گفت که می خواهد شوهرش تام بداند او بعد از مرگ کاملاً خوب خواهد بود چون می دانست مرگش نزدیک است. تام هم از اعضای گروه مدیتیشن ما بود.

بعد از مراسم خاکسپاری، تام پیش من آمد و از من خواست سعی کنم با ایلاین تماس برقرار کنم. به این خاطر که در جلسات احضار ارواح زیادی بودم و تعهدی شخصی برای این نوع تماس ها که فردی می خواست با یکی از درگذشتگانش ارتباط برقرار کند، نداشتم، ابتدا برای این نوع مدیوم شدن بی میل بودم. اما آنها دوستان خوب من بودند و نمی توانستم نه بگویم. به همراه تام، دان و مایک، پسر تام و ایلاین دور هم جمع شدیم. در تلاش اول پس از گذشت مدتی که خواستار ارتباط با ایلاین شدم، هشیاریم را از دست دادم و وقتی بیدار شدم، تام نواری را برایم گذاشت که صدایی شبیه ایلاین از طریق من صحبت می کرد. این نخستین تجربه ی من در خلسه بود. نه در آن زمان و نه حتی امروز نمی دانم چطور این اتفاق می افتد. تام از من خواست دوباره این کار را انجام دهم و دوباره همان اتفاق افتاد. دان می گفت اگر در اتاق دیگر بود و صدای من را می شنید، یقین داشت که ایلاین در حال صحبت کردن است.

این کار انرژی زیادی از من می گرفت و نمی خواستم آن را ادامه دهم و از تام خواستم قبول کند که تمایل نداشتم این نوع از مدیوم باشم. با این حال تنها چند روز بعد، در حالی که با یکی از شاگردان پیشرفته ی مدیتیشن کار می کردم، تماس جدیدی دریافت کردم که پیش از آن تجربه نکرده بودم. مثل همیشه از این موجود خواستم اگر پیام آوری از آگاهی مسیحایی نیست اینجا را ترک کند. او نرفت و به همین خاطر خودم را به رویش گشودم. تقریباً بلافاصله وارد خلسه شدم و این موجود که خود را “Ra” می نامید، تماسش را با من آغاز کرد.

در مجراگری هایی که به اختیار فرد انجام می شود، می توان به انتخاب خود تماس را متوقف کرد. اگر چه این امکان هم وجود دارد که سخنان بی معنایی به زبان آورده شوند چون مجرا هرگز از قبل نمی داند چه مفهومی قرار است بعد از آن بیان شود. این را اضافه کنم که این اتفاق هرگز در تجربیات من رخ نداد و مطالب مطرح شده همیشه نه تنها معنادار بلکه در بیشتر موارد الهام بخش بودند.

من نمی دانم روند وارد شدن به خلسه چگونه اتفاق می افتد و همیشه از این می ترسم که در این جلسه هیچ اتفاقی رخ ندهد. اما این اتفاق هم هیچ وقت نیفتاد.

چیزی که بیش از هر چیز دیگری من را نگران می کند این است که کسی که این مطالب را می خواند تصور کند من از خرد ویژه ای برخوردارم در صورتی که یقیناً از آن من نیست و متعلق به Ra است. اگر این مطالب شما را تحت تأثیر قرار دادند، از شما می خواهم فرق بین کلمات و “مدیومی” که به واسطه ی او این سخنان به زبان آورده می شوند را تمیز دهید.

جیم مک کارتی (Jim McCarty) :

در مورد اینکه تماس با Ra چطور اتفاق می افتد ما نیز مبتدی هستیم. با گذشت زمان و طی جلسات مختلف فهمیدیم چطور از واسط ما که کارلا است از نظر ذهنی، فیزیکی و معنوی حفاظت کنیم. ابتدای کار آنقدر از تماس با Ra هیجان زده بودیم که روزی دو بار تماس برقرار می شد. اما زمانی که متوجه شدیم این روال کاری انرژی کارلا را به شدت تحلیل می برد، جلسات را به حدود یکی در هر هفته یا ده روز رساندیم.

اکثر پرسش ها را دان مطرح می کند چون او سال ها تجربه ی تحقیق درباره ی پدیده ی تماس با یوفو دارد. او همچنین حس شهودی دارد که برای پاسخ های غیرمنتظره و بسیار افشاکننده ای که Ra اغلب به پرسش ها می دهد، ضروری است.

روزی که قرار است جلسه برگزار شود، صبحانه ی سبکی می خوریم و یک سری کارهایی که به بهتر برگزار شدن جلسه کمک می کند انجام می دهیم. پیش از آغاز هر جلسه به مدت نیم ساعت پشت کارلا را ماساژ می دهم چون باید به مدت یک ساعت تا یک ساعت و ۵۵ دقیقه کاملاً بی حرکت باقی بماند. سپس به مراقبه می نشینیم تا هماهنگی ای که سعی می کنیم در زندگی روزانه ی خود به وجود آوریم را شدت بخشیم و سپس خواسته های درونی خود را تبدیل به یک نیت واحد برای برقراری ارتباط با Ra می کنیم. مراسمی جهت محافظت انجام می دهیم، کارلا دراز می کشد و با ملحفه ی سفیدی پوشیده می شود. میکروفون سه دستگاه ضبط را زیر قفسه سینه ی او قرار می دهیم.

کارلا دعای سنت فرانسیس را در درون تکرار می کند. دان میز را آنطور که Ra توضیح داد می چیند و شمع را روشن می کند. سپس من و دان حلقه ی یگانه ی دور کارلا را می پیماییم و کلماتی که آغازکننده ی هر تماس است را تکرار می کنیم. در زمان مناسبی پس از آن، کارلا بدنش را ترک می کند و Ra  از آن برای پاسخ به سؤالات استفاده می کند. من مدیتیشن می کنم و در طول جلسه برای کارلا نور می فرستم، فقط مدت کوتاهی که برای تعویض نوار ضبط می روم وقفه ای به وجود می آید.

پس از اتمام جلسه، دان مدتی کارلا را در سکوت رها می کند، نامش را چند بار صدا می زند تا زمانیکه پاسخ بدهد، به او کمک می کند بنشیند، گردنش را کمی مالش می دهد و از لیوان آبی که ما تا جای ممکن آن را از ارتعاشات عشق خود باردار کرده ایم، به او می دهد. من نوارها را رونوشت می کنم.

جلسات تماس با Ra برای همگی ما بسیار الهام بخش بوده و اطلاعات Ra، دانش ما را درباره ی راز آفرینش افزایش داده است. امیدواریم برای شما هم اینچنین باشد

نکته :

Ra هر جلسه را با این عبارت آغاز می کند : «من “را” هستم. شما را به نور و عشق خالق یگانه ی لایتناهی خوشامد می گویم. اکنون وارد ارتباط می شویم.»

و با این جملات جلسه را به پایان می برد : «شما را در نور و عشق خالق یگانه ی لایتناهی ترک میکنم، به پیش روید تا در قدرت و آرامش خالق یگانه ی لایتناهی شادمان بمانید.»

به منظور آنکه این کتاب برای افراد بیشتری قابل خواندن باشد، تغییرات کوچکی در ساختار دستوری جملات Ra داده شده است. نهایت سعی خود را کردیم که این تغییرات پیام اصلی را به هیچ وجه دگرگون نکند.

 Ra کیست؟

Ra : من “را” هستم. من پیش از این از طریق این واسطه صحبت نکرده بودم. ما می بایست منتظر می ماندیم تا همانطور که ارتعاشی از باندی ظریف می فرستادیم، او دقیقاً با آن هماهنگ شود. ما شما را به عشق و نور خالق لایتناهی خود خوشامد می گوییم.

ما گروه شما را تحت نظر داشته ایم. ما به گروه شما خوانده شدیم چون شما خواهان رویکردی پیشرفته تر به آنچه جستجوی حقیقت می نامید، بودید. امیدواریم به شما نگرشی متفاوت درباره ی اطلاعاتی که همیشه یکسان بوده و هست، ببخشیم.

اکنون خوشحال می شویم درباره ی هر موضوع یا پرسشی که افراد داخل اتاق در ذهن دارند صحبت کنیم.

س: آیا شما هدف خاصی دارید و اگر اینطور است، می توانید به ما بگویید هدفتان چیست؟

Ra : ما آنهایی هستیم که وابسته به قانون یگانه، قانون وحدت می باشیم. در ارتعاش ما، دوگانگی ها متعادل شده اند، پیچیدگی ها ساده شده اند، برای تناقضات جوابی وجود دارد. این طبیعت و هدف ماست.

ما یکی هستیم.

ما از گذشته های دور بر روی سیاره ی شما بوده ایم و درجات متفاوتی از موفقیت در انتقال قانون یگانه، واحد و یکتا به مردم شما داشته ایم. ما بر روی سیاره ی شما قدم گذاشته و چهره ی مردمان شما را دیده ایم. اکنون احساس مسئولیت زیادی داریم برای کمک به حذف تحریفات و قدرت هایی که به قانون یگانه داده شده است. ما به این کار ادامه می دهیم تا زمانی که چرخه ی شما به درستی پایان یابد. اگر این یکی نشد، چرخه ی بعدی. ما بخشی از زمان نیستیم و بنابراین می توانیم در هر زمانی با شما باشیم. آیا این اطلاعات برای هدف ما کافی بود، برادر من؟

س : بله، سپاسگزارم. من اسم “Ra” را در ارتباط با مصریان شنیده ام. آیا شما هیچ ارتباطی با آن Ra دارید؟

Ra : بله، ما به عنوان مجموعه ی حافظه ی جمعی یا روح گروهی، با نژادی از سیاره شما که مصریان می نامید ارتباط برقرار کردیم. در همان زمان افراد دیگری از بُعد ما در آمریکای جنوبی تماس هایی برقرار کردند و “شهرهای گمشده” ی معروف، تلاش آنها برای اشاعه ی قانون یگانه بود.

ما با فردی صحبت کردیم که شنید و فهمید، و در موقعیتی بود که قانون یگانه را مقرر کند. (طبق خوانش های ادگار کیسی، می توانیم ببینیم که این موجود Ra-Ta بوده که به Ra کمک کرد هرم بزرگ را به همراه هرمس که مدتها بعد به شکل خود کیسی متناسخ شد، طراحی کند.) با این حال، کاهنان و مردمان آن عصر به سرعت پیام ما را تحریف کردند.

س : وقتی من با شما با نام Ra صحبت می کنم، شما ماهیتی مفرد هستید یا مجموعه ی حافظه ی جمعی (روح گروهی)؟

شما با Ra صحبت می کنید. هیچ جدایی وجود ندارد. باید آن را مجموعه ی حافظه ی جمعی (روح گروهی) بنامید تا بسیار-بودی را نشان دهد. در حوزه ی ادراک ما، شما در حال گفتگو با یک بخش مشخص و مجزای هوشیاری هستید.

تاریخچه ی Ra

س: می توانید کمی از تاریخ گذشته ی خود و ارتباطتان با نژادهای قبل تر بر روی این سیاره برایمان بگویید؟

Ra : برای دادن این اطلاعات از شما می خواهیم که به تجربیات ما در مکان/زمان شما، تأکید کمتری شود. مسئولیت ما که آموختن/یادگیری است، فلسفی است نه تاریخی. با پاسخ به درخواست شما که اگر به درستی ارزیابی شود زیانی نخواهد داشت، ادامه می دهیم.

ما آنهایی هستیم که ۱۱ هزار سال پیش از کنفدراسیون به دو تمدن سیاره ای شما آمدیم که در آن زمان تماس نزدیکی با خلقت آفریدگار یکتا داشتند. ساده دلانه باور داشتیم که می توانیم با تماس مستقیم آموزش دهیم. آمدیم و مردمی که خواهان خدمت به آنها بودیم، ما را خوشامد گفتند. ما تلاش کردیم در روش های تکنیکی  شفای مجموعه ذهن/بدن/ روح با بکارگیری کریستال هایی که در زنجیره ی ویژه و مناسبی از نسبت های مواد زمان/مکان قرار گرفته اند، آنها را یاری دهیم. به همین دلیل اهرام ساخته شدند.

اما افرادی که در مسند قدرت بودند این تکنولوژی را در انحصار خود درآوردند. این آن چیزی نبود که مد نظر قانون یگانه بود. ما مردم شما را ترک کردیم. آن گروهی که با مردم آمریکای جنوبی، آنطور که شما آن را می نامید، کار می کردند، به سادگی دست برنداشتند. آنها بازگشتند. ما بازنگشتیم. با این وجود هرگز بعد ارتعاشی شما را ترک نکردیم چون در قبال تغییراتی که ما برای نخستین بار در آگاهی آنها موجب شدیم، مسئولیت داشتیم، تغییراتی که به بیراهه رفت و هیچ ارتباطی با قانون یگانه نداشت. ما سعی کردیم با حاکمان سرزمینی که به آن قدم گذاشته بودیم، که شما مصر می نامید یا در برخی جاها سرزمین مقدس، ارتباط برقرار کنیم.

در پادشاهی سلسله ی ۱۸ اُم توانستیم با فرعونی، آنگونه که شما می نامید، تماس برقرار کنیم. این مرد زندگی کوتاهی در بعد شما داشت و یک روح سیّار بود، آنگونه که شما آن را می شناسید. ترکیب ارتعاشی صدایی که به این موجود جوان داده شد “آمون (Ammon)” بود. این موجود فکر می کرد این نام که به احترام یکی از خدایان بسیار بر او گذاشته شده، برای او پسندیده نیست. به همین خاطر نامش را به کسی که خورشید را می پرستد تغییر داد. آتن (Aten) انتخاب نزدیکی به واقعیت ما بود، یعنی درکی که ما از ماهیت خودمان به صورت مجموعه ی ذهن/بدن/روح داریم. این شخص یا ایخناتون (Ikhnaton)، متقاعد شد که ارتعاش یگانه، ارتعاش معنوی حقیقی است و در نتیجه قانون یگانه را برقرار کرد. اما این اعتقادات از سوی افراد معدودی پذیرفته شدند. کاهنان او فقط تعریف زبانی می کردند و گرایش معنوی به جستجو نداشتند. وقتی او از دنیا رفت، باور به خدایان بسیار دوباره جایگزین شد و تا زمانی ادامه پیدا کرد که فردی که با نام محمّد (Mohammed) شناخته می شود، مردم را به سوی طریقی قابل درک تر از روابط ذهن/بدن/روح رهایی بخشید.

س: قبل از ارتباط با سیاره ی زمین، از کجا آمدید؟

Ra : من بخشی از مجموعه حافظه ی جمعی هستم که از سیاره ای در منظومه ی شمسی شما که به آن زهره می گویید، سفر کردم. ما به معیارهای شما نژادی کهن هستیم. زمانیکه در بُعد ششم بودیم، کالبد فیزیکی ما به گونه ای بود که شما به آن طلایی می گویید. ما بلند قامت و تقریباً ظریف بودیم. پوشش بدن فیزیکی ما درخششی طلایی داشت. ما تصمیم گرفتیم با این شمایل به میان مردم شما بیاییم. مردم شما تفاوت ظاهری زیادی با ما داشتند. به همین خاطر به درستی با آنها ترکیب نشدیم و به وضوح متفاوت با آنها بودیم. در نتیجه دیدار ما نسبتاً کوتاه بود چون بودن در موقعیتی که به عنوان موجوداتی متفاوت مورد توجه و تحسین قرار گیریم، برای ما ریاکارانه است. در آن مدت زمان بود که اهرام را ساختیم.

س : چطور از زهره به زمین سفر کردید؟

Ra : با استفاده از فکر

س: آیا امکانپذیر بود که در آن لحظه، یکی از افراد این سیاره از اینجا به ونوس منتقل شود؟ آیا زنده می ماند؟ آیا ونوس قابل سکونت بود؟

Ra : شرایط بُعد سوم آنجا برای اشکال حیات مردم شما قابل سکونت نیست. بُعد پنجم و ششم آن سیاره کاملاً مناسب رشد/یادگیری/آموزش است. موجوداتی که در حال حاضر در ونوس زندگی می کنند موجودات بعد پنجمی هستند.

س : چطور توانستید از زهره به زمین بیایید؟ آیا برای آمدن به زمین مجبور شدید بُعد خود را تغییر دهید؟

Ra : در بعد ششم ما این امکان را داریم که آن بی نهایت هوشمند حاضر در تک تک ذرات نور را با استفاده از فکر (قصد) دستکاری کنیم. بدین طریق توانستیم خود را در نسخه ای از بدن بعد ششمی خود قرار دهیم که در بعد سوم قابل رؤیت باشد. انجمن نگهبان این سیاره، اجازه ی این تجربه را به ما داد.

زمانی که ما برای مأموریتی بین مردم شما می آییم، به شکل نور ادراک می شویم.

س : این انجمن نگهبان کجا هستند؟

Ra : این انجمن در بعد هشتم سیاره ی زحل هستند، به زبان بعد سومی، در حلقه های زحل.

###

Ra : زمانی که ما بُعد سوم را تجربه می کردیم، موجودات بُعد ششم ما را یاری می دادند. چون نسبت به انسان ها بسیار بسیار کمتر ستیزه جو بودیم، این تعلیمات را یاری دهنده دیدیم. ما رابطه ی درونی سیستم پول و قدرت شما را نداشتیم. ما سیاره ی بُعد سومی اندیشمندتر از سیاره ی شما بودیم و انتخاب های دوگانگی ما بیشتر بر روی درک تبادلات انرژی جنسی و روابط مناسب بین خود و خود-دیگر متمرکز بود.

ما بخش زیادی از مکان/زمان خود را صرف کار با هستی تجسم نیافته می کردیم. در آن فضای کمتر پیچیده، این طرح بسیار آموزنده ای برای یادگیری/آموزش بود و ما بدون مشکلاتی که در بین مردم شما دیدیم، از آن بهره مند می شدیم.

ما این تفاوت ها را به دقت در بایگانی کبیر آفرینش ثبت کرده ایم تا آن ساده دلی دوباره رخ ندهد.

س : کدام تمدن در بُعد سوم به Ra کمک کرد، با استفاده از شکل هرم؟

Ra : مردم شما علاقه ی زیادی به نام گذاری دارند. این موجودات سفر بازگشت به سوی خالق را آغاز کرده اند و دیگر زمان را تجربه نمی کنند.

 زمان هایی که Ra با زمین ارتباط برقرار کرده است.

Ra : نخستین باری که سعی کردیم به مردم شما کمک کنیم حدود ۷۵۰۰۰ سال پیش بود. دفعه ی بعدی که حدود ۵۸۰۰۰ سال پیش بود و مدتی طولانی به زمان شما ادامه پیدا کرد، کمک به مردم مو (Mu)، آنطور که شما این نژاد را می نامید، بود. بار بعد که مدت زیادی طول کشید تا زمانش برسد، حدود ۱۳۰۰۰ سال پیش بود، زمانی که یک سری اطلاعات هوشمندانه به افرادی از آتلانتیس داده شد در مورد کار با کریستال و شفادهی. اقدام بعدی ۱۱۰۰۰ سال پیش کمک به مصریان بود. این زمان ها تخمینی هستند چون ما نمی توانیم پیوستار مکان/زمان شما را به درستی پردازش کنیم. موجودات همانند ما که با ما آمدند، حدود ۳۵۰۰ سال بعد {۷۵۰۰ سال پیش} به منظور کمک به مردمان آمریکای جنوبی، یک بار دیگر بازگشتند. با این حال، هرم های شهرهای معروف به “شهرهای گمشده” به شیوه ی مناسبی به کار گرفته نشدند.

بنابراین، این کار ادامه پیدا نکرد. حدود ۳۰۰۰ سال بعد نیز فرودی در آمریکای جنوبی صورت گرفت. حدود ۲۳۰۰ سال پیش کمک اندکی به مردم مصر توسط افراد دیگری در کنفدراسیون انجام شد. در مابقی این چرخه هیچگاه بُعد پنجم شما را ترک نکردیم و در این آخرین چرخه ی کوچک، مشغول آماده سازی جهت ارتقا به بعد بالاتر هستیم.

###

س : در مورد مجموعه حافظه جمعی خودتان و نحوه ی آگاهی از قانون یگانه به من اطلاعاتی می دهید؟

Ra : مسیر آموزش ما، در لحظه ی حال حک شده است. هیچ تاریخچه ای وجود ندارد. چرخه ای از هستی را تصور کن. ما آلفا و اُمگا را به عنوان هوش بیکران می شناسیم. این چرخه هیچگاه متوقف نمی شود. زمان، اکنون است. بُعدهایی که در نقاط متفاوتی از این چرخه از آنها گذر کرده ایم شامل :

بُعد ۱ : چرخه ی هوشیاری
بُعد ۲: چرخه ی رشد
بُعد ۳ : چرخه ی خود آگاهی
بُعد ۴ : چرخه ی عشق یا ادراک
بُعد ۵ : چرخه ی نور یا خرد

ما بیشتر زمان/مکان را در بعد پنجم به متعادل سازی حس شفقت شدیدی که در بعد چهارم به دست آوردیم، می گذرانیم.

بُعد ۶ : چرخه ی نور/عشق ، عشق/نور یا وحدت

بُعد ۷ : چرخه ی ورود
(بُعدی که در آن، فرد طبیعت معنوی تمامی چیزها را درک می کند)

در بُعد هفتم اگر تلاش های فروتنانه ی ما بسنده باشد، می بایست با همه چیز یکی شویم، در نتیجه نه حافظه داریم، نه هویت، نه گذشته و آینده، بلکه تنها در کل هستی داریم.

بُعد ۸ : این اُکتاو به سوی رازی می رود که برای ما قابل درک نیست.

 اهرام چگونه ساخته شدند؟

س: شما مسئول ساخت اهرام بودید؟ هدف از ساخت آنها چه بود؟

Ra: اهرام بزرگ با استفاده از توانایی ما در بکارگیری نیروهای یگانه ساخته شدند. این سنگ ها زنده هستند. این مفهوم برای مجموعه ذهن/بدن/روح تمدن شما خیلی قابل فهم نبوده است. ساخت اهرام دو هدف داشته است :

هدف اول، داشتن مکانی در جهتی صحیح برای پذیرش آنهایی که خواهان پاکسازی یا مجرا شدن برای قانون یگانه هستند.

هدف دوم، ما می خواستیم اعضا را در پرورش قابلیت شفای مردمی که به دنبال کمک بودند و همینطور شفای خود سیاره، به دقت راهنمایی کنیم. هرم ها یکی پس از دیگری با کریستال ها شارژ شدند و چند عضو گروه برای هماهنگ سازی انرژی ورودی از خلقت یگانه با انرژی های بسیار و چندگانه ی ذهن/بدن/روح سیاره ای، در نظر گرفته شدند. با این اقدام ما قادر شدیم کاری که برادران درون کنفدراسیون با ساخت سایر بناهای حامل کریستال شروع کرده بودند را ادامه دهیم و در نتیجه حلقه ی کاملی از آنها را روی سطح زمین درست کنیم.

س: در پایان جلسه ی گذشته سؤالی باقی ماند در مورد وجود احتمالی یک سرسنگ بر روی هرم بزرگ جیزه و سؤال بعدی در مورد چگونگی جابجایی سنگ ها برای ساخت اهرام بود. می دانم این پرسش ها در مقایسه با قانون یگانه هیچ اهمیتی ندارند، اما به گمان من _ لطفاً من را اصلاح کنید اگر اشتباه می کنم _ این پرسش ها مقدمه ی خوبی برای افرادی خواهد شد که این نوشته ها را در قالب کتابی خواهند خواند.

Ra : من پیشنهادی برای زنجیره ی مناسب سؤالات اعلام نخواهم کرد. مجموعه حافظه ی جمعی ما قادر نیست به طور مؤثری روند یادگیری/درک مردم شما را بفهمد. اکنون می خواهیم افتخار/مسئولیت آموزش/یادگیری خود را با پاسخ دادن به آنچه پرسیده شد انجام دهیم. همین کافی است چون ما نمی توانیم به اعماق پیچیدگی های ادراکی که بر مردم شما اثر می گذارند پی ببریم.

پرسش نخست در مورد سرسنگ است. دوباره بی اهمیت بودن این نوع از اطلاعات را اعلام می کنیم.

هرم بزرگ مصر، دو سرسنگ داشت. یکی از آنها طراحی ما بود که از قطعات کوچکتر و به دقت ساخته شده ی ماده ای از سیاره ی شما به نام “گرانیت” بود. این سرسنگ به علت ویژگی بلورین آن و جریان مناسب آتمسفر شما از طریق چیزی که به آن “هواکش” می گویید، ساخته شد.

زمانیکه ما بُعد شما را ترک کردیم، سرسنگ اصلی برداشته شد و یک سرسنگ قیمتی به جای آن گذاشته شد که بخش هایی از آن از طلا بود. این کار به هیچ عنوان ویژگی های هرم را تغییر نداد و فقط به این علت انجام شد که عده ای معدود می خواستند استفاده از هرم را به عنوان بنایی پادشاهی در انحصار خود درآورند.

س: منظور شما از هواکش چیست؟ هدف اصلی آن چه بود؟

Ra : جریان مناسبی از آتمسفر شما، هر چند به میزان اندک، تمامی بنا را طراوت می بخشد. این هواکش با تعبیه ی معبرهای جریان هوا طراحی شد تا پیوسته جوّی تمیز و تازه بدون هرگونه اختلالی وجود داشته باشد.

س: بلوک های سنگی چگونه جابجا شدند؟

Ra : شما باید فعالیت درون تمامی چیزهایی که خلق شده اند را تجسم کنید. انرژی، بی پایان است، در مقایسه با آنچه در فهم مردم شما می گنجد، بسیار پهناور است. این انرژی، هوشمند است. سلسله مراتبی است. تقریباً همانطور که مجموعه ذهن/بدن/روح شما درون سلسله مراتبی از وسایل و نگهدارنده ها ساکن است، پوسته یا شکل یا میدان و هوش تک تک هوشمندان یا بدن های هم ارزی که هر یک از دیگری هوشمندتر است نیز به همان صورت است و همچنین است تک تک اتم های این ماده به نام سنگ. وقتی کسی قادر باشد با آن هوش ارتباط برقرار کند، انرژی فانی صخره/بدن فیزیکی یا شیمیایی با آن قدرت بیکرانی که در کالبدهای خوش ریخت تر، چه انسان چه صخره، سکنی دارد، در ارتباط قرار می گیرد.

با برقراری این ارتباط، می توان درخواستی مطرح کرد. هوش بی نهایت سنگ وارگی با وسیله ی حامل خود وارد ارتباط می شود و آن تکه شدن و حرکت موردنظر از طریق جابجایی میدان انرژی صخره وارگی از فناپذیری به درجه ای که می توان به سادگی بی نهایت نامید، صورت می گیرد.

آنچه لازمه ی این کار است، با مشارکت درک بی نهایت خالق درون سنگ زنده صورت می گیرد. بی گمان این مکانیزمی است که از طریق آن بسیاری کارها انجام می گیرد.

س: اهرام با کمک افراد زیادی ساخته شدند؟

Ra : اهرامی که ما قصد کردیم/ساختیم، اشکالی (فرمهایی) فکری بودند که توسط مجموعه حافظه جمعی (روح گروهی) ما خلق شدند.

س: پس سنگ ها در همان محل ایجاد شدند نه اینکه از جای دیگری آورده شده باشند؟ درست است؟

Ra : ما با سنگ های جاودانه، هرم بزرگ را ساختیم. سایر هرم ها با جابجایی سنگ ها از یک جا به جای دیگر ساخته شدند.

س : سنگ جاودانه چیست؟

Ra : اگر بتوانید مفهوم اشکال فکری را درک کنید، متوجه خواهید شد که فرم های فکری، معمول تر از میدان های انرژی خلق شده توسط مواد درون سنگی هستند که از طریق فرم فکری، از فکر به انرژی محدود و هستی درون بازتاب نابهنجار سطح فرم فکری شما ساخته شده است.

س : بی اهمیت است، اما چرا هرم به جای آنکه در قالب یک شکل کامل در یک تلاش ساخته شود با بلوک های بسیار ساخته شد؟

Ra : قانونی وجود دارد که به اعتقاد ما یکی از مهم ترین و اصلی ترین بخش های قانون یگانه است. قانون سردرگمی. شما به آن قانون اراده ی آزاد می گویید. قصد ما ساختن یک ماشین شفاگری یا ترکیب نسبت زمان/مکانی بود که تا حد امکان ثمربخش باشد. با این همه نمی خواستیم مردم سحر و رازی به آن نسبت دهند و ما به عنوان سازندگان یک هرم شگفت انگیز مورد پرستش قرار گیریم. به همین خاطر به گونه ای ظاهر شد که انگار ساخته شده نه آنکه با فکر ایجاد شده باشد

 ما که هستیم؟

س : منشأ نخستین موجودات روی این سیاره کجاست؟ قبل از آنکه به این سیاره بیایند کجا بودند؟

Ra : نخستین ماهیت ها روی این سیاره، آب، آتش، هوا و زمین بودند.

س : نخستین مردمانی که مانند ما بودند بر روی این سیاره چه کسانی بودند، از کجا آمدند؟

Ra : شما از تجربه ی بُعد سوم حرف می زنید. نخستین افراد از سیاره ی دیگری در منظومه ی شمسی شما که سیاره ی سرخ مریخ می نامید آورده شدند. شرایط محیطی این سیاره برای موجودات بُعد سومی غیرقابل سکونت شده بود.

س : این چه نژادی است و چطور از مریخ به اینجا آمدند؟

Ra : این نژاد ترکیبی از مجموعه های ذهن/بدن/روح سیاره سرخ و زنجیره ای از سازگاری های دقیق ژنتیکی هستند که توسط نگهبانان آن زمان انجام گرفت. این موجودات با شیوه ی تولدی که از نوع آمیزش نیست به اینجا آمدند. از طریق آماده سازی ماده ی ژنتیکی برای تناسخ مجموعه های ذهن/بدن/روح موجودات سیاره ی سرخ.

س : برداشت من از گفته های شما این است که نگهبانان، این نژاد را پس از مرگ فیزیکی به اینجا منتقل کردند. درست است؟

Ra : درست است.

س : آیا موجودات سیاره ی سرخ پیش از ترک آن سیاره، پیرو قانون یگانه بودند؟

Ra : موجودات سیاره ی سرخ سعی می کردند قوانین عشق که یکی از بخش های اصلی قانون یگانه است را بیاموزند. با این حال، گرایش این مردم به اعمال ستیزه جویانه موجب چنان مشکلاتی در محیط جوی سیاره ی آنها شد که پیش از پایان چرخه ی آن، برای تجربه ی بُعد سوم غیرقابل سکونت شد. به همین علت موجودات سیاره ی سرخ ارتقا پیدا نکردند و به توهم شما آمدند تا راه خود را ادامه دهند و قانون عشق را بیاموزند.

س : این انتقال از سیاره ی سرخ به زمین چه مدت پیش اتفاق افتاد؟

Ra : به زمان شما تقریباً ۷۵۰۰۰ سال پیش.

س : قبل از این انتقال، آیا موجوداتی مانند من -دو دست و دو پا- بر روی این سیاره وجود داشتند؟

Ra : حدود چهار میلیون سال پیش، در چند نوبت ملاقات کنندگانی در سیاره ی شما بودند. این بازدیدکنندگان بر چرخه ی سیاره ی شما تأثیری نگذاشتند. پیش از زمان ذکرشده، شرایط محیطی بُعد سوم در آن وجود نداشت.

س : پس حدود ۷۵۰۰۰ سال پیش، ماهیت های بُعد دومی اینجا حضور داشتند. این موجودات از چه نوعی بودند؟

Ra : بُعد دوم، بُعد حیات برتر گیاهی و حیوانی است که فاقد میل به بالا رفتن به سوی بی نهایت هستند.

س : آیا هیچ یک از این موجوات بُعد دومی شکلی مانند ما -دو دست و دو پا و سر- داشتند و ایستاده بر دو پا راه می رفتند؟

Ra : دو سطح بالاتر از سطوح ارتعاشی پایین تر موجودات بُعد دوم، به شکل دوپایانی که شما گفتید بودند. اما حرکت عمودی مانند شما کاملاً در این موجودات وجود نداشت چون آنها به سمت جلو خم می شدند و تنها از حالت چهار دست و پا درآمده بودند.

س : این موجودت از کجا آمدند؟ آیا آنها حاصل تکاملی بودند که دانشمندان ما کشف کرده اند؟ آیا آنها از مواد اولیه زمین که ذکر کردید تکامل یافتند؟

Ra : درست است.

س : آیا سپس آنها از بُعد دوم به بُعد سوم تکامل پیدا کردند؟

Ra : درست است. اما هیچ تضمینی نمی توان داد چه تعداد چرخه طول می کشد تا یک موجود، درس های آگاهی از خود را بیاموزد تا به بُعد سوم انتقال یابد چون این درس ها پیش نیاز هستند.

س : آیا در حال حاضر، نژاد خاصی بر روی سیاره ما هستند که از بُعد دوم به اینجا متناسخ شده باشند؟

Ra : در حال حاضر هیچ هوشیاری بُعد دومی روی سیاره شما وجود ندارد. اما دو نژاد هستند که از فرم بُعد دوم استفاده می کنند. یکی از آنها موجوداتی هستند از سیاره ای که شما Maldek می نامید. این موجودات از طریق چیزی که شما پرداخت کارما می نامید، در حال کار کردن روی عقده های ادراکی خود هستند. آنها در دالان های زیرزمینی سیاره ی شما زندگی می کنند و شما آنها را “پاگنده” می نامید.

نژاد دیگر موجوداتی هستند که به پیشنهاد نگهبانان در این بُعد زندگی می کنند. نگهبانان قصد داشتند به علت وقوع احتمالی جنگ اتمی، به مجموعه های ذهن/بدن/روح آنهایی که اکنون در این بُعد هستند، مرکب فیزیکی موتوری مناسبی که شما مجموعه ی شیمیایی می نامید، اعطا کنند.

س : من نفهمیدم این وسایل نقلیه یا موجودات چه هستند که در صورت وقوع جنگ اتمی به کار می آیند؟

Ra : اینها موجوداتی هستند که به عنوان موجودات بُعد دومی ِ متکی به غریزه، هستی دارند و برای احتیاط کار گذاشته شده اند تا به عنوان چیزی که شما انبار ژن می نامید، در مواقع مورد نیاز از این مجموعه بدن ها استفاده شود. این بدن ها در مقابل اشعه های سهمگین، به شدت مقاوم هستند در حالیکه مجموعه بدن های کنونی شما یارای این مقاومت را ندارد.

س : این مجموعه بدن ها کجا هستند؟

Ra : این مجموعه بدن های نژاد دوم در اعماق جنگل های غیرقابل سکونت قرار دارند. بسیاری از آنها در مکان های مختلفی در سطح سیاره شما هستند.

س : آیا آنها مخلوقاتی از نوع پاگنده ها هستند؟

Ra : درست است اگرچه ما آنها را پاگنده نمی نامیم، چون آنها کمیابند و در فرار از شناسایی شدن بسیار توانا هستند. نژاد اول کمتر قادر است از نزدیک شدن سایر مجموعه های ذهن/بدن/روح هشیار شود، اما این موجودات به علت درک تکنولوژیکی که پیش از تناسخ در اینجا داشتند، در گریختن بسیار توانا هستند. این موجودات با چشم های درخشنده از آن نوعی هستند که برای مردم شما شناخته شده ترند.

س : پس دو گونه ی متفاوت پاگنده وجود دارد؟

Ra : سه نوع پاگنده وجود دارد. گروه سوم یک فرم فکری هستند.

س : چرا هیچ یک از پاگنده های بجامانده جایی یافت نمی شوند؟

Ra : یک روزی با اکتشافاتی که در غارهای زیرزمینی مناطق کوهستانی ساحل غربی قاره ی شما انجام می گیرد، چند تایی از آنها پیدا می شوند.

س : چه اتفاقی برای مردم Maldek افتاد که باعث شد سیاره شان را از دست بدهند؟ چه مدت پیش این اتفاق رخ داد؟

Ra : مردم Maldek تمدنی داشتند که تا اندازه ای مشابه آنچه شما آتلانتیس می شناسید بود. آنها اطلاعات تکنولوژیکی بالایی بدست آوردند و بدون مراقبت از سیاره شان، آن را به کار گرفتند که منجر به انبوه افکار، عقاید و اعمالی شد که شما قطب منفی یا خودخواهی می نامید. این تباهی، زیست کره ی آنها را منهدم کرد و در نتیجه ی چیزی که شما جنگ می نامید، دچار فروپاشی شد.

این اتفاق به زمان شما حدود ۷۰۵٫۰۰۰ سال پیش بود. این چرخه ها زمانی بسیار بسیار دور، به علت توانایی نسبی آن برای حمایت از اشکال حیات بُعد اول، در زمانی اولیه تر از پیوستار مکان/زمان منظومه ی شمسی شما بر روی این سیاره آغاز شده بودند. این ماهیت ها در اثر این رخداد به قدری وحشت زده شده بودند که دچار آنچه شما گره یا عقده ی ترس می نامید شدند. مدت زمانی گذشت. هیچکس نمی توانست به آنها دسترسی داشته باشد. هیچ موجودی نمی توانست به آنها کمک کند.

حدود ۶۰۰٫۰۰۰ سال پیش، اعضای کنفدراسیون آن زمان توانستند یک مجموعه ی حافظه ی جمعی (روح گروهی) را مستقر کنند و عقده ی ترس را باز کنند. سپس آن موجودات توانستند به یاد آورند که آنها هوشیار هستند. این هشیاری آنها را به جایی رساند که شما سطوح پایین تر آسترال (ستاره ای) می نامید. در این سطح امکان پرورش آنها فراهم شد تا زمانی که تک تک مجموعه های ذهن/بدن/روح قادر شدند از این تکان روانی به میزانی شفا یابند که هر یک از آنها بتواند چیزهایی که در توهم/زندگی قبلی خود تجربه کرده بود را بررسی کند.

بعد از این تجربه ی آموزش/یاددهی، گروه تصمیم گرفت نوعی از چیزی که شما تخفیف کارما می نامید را بر خود هموار کند. به این هدف، آنها به شکلی که فرم پذیرفته شده ای از انسان نبود، در سیاره ی شما تناسخ یافتند. در نتیجه آنها تا زمانی به این تجربه ادامه می دهند که تمایل به خدمت به دیگران جایگزین افکار و اعمال تخریبگر شود. از آنجایی که این تصمیم، انتخاب آگاهانه ی تعداد زیادی از موجودات سیاره ی Maldek بود، حدود ۵۰۰٫۰۰۰ سال پیش، انتقال آنها به این سیاره آغاز شد و آن نوع از مجموعه بدنی که آن زمان موجود بود، مورد استفاده قرار گرفت.

س : آیا مجموعه بدن موجود در آن زمان، همان چیزی است که ما میمون انسان نما (مانند گوریل و شامپانزه) می نامیم؟

Ra : درست است.

س : از آن زمان تا بحال، هیچ یک از موجودات Maldek دچار دگردیسی شده اند؟ هنوز هم بُعد دومی هستند یا آنکه برخی از آنها بُعد سومی شده اند؟

Ra : آگاهی این موجودات همیشه بُعد سومی بوده است. مکانیزم تخفیف کارما اینگونه طراحی شد که این آگاهی را در مجموعه های فیزیکی شیمیایی بُعد دومی قرار دهند. چون این بدن ها تا آن اندازه ای که برای اعمال ذهنی بُعد سوم مناسب است، قابل دستکاری نیستند.

بسیاری از این موجودات توانستند آنچه شما کارما می نامید را بزدایند، در نتیجه قادر به پذیرش بدن بُعد سومی شدند. بسیاری از آن موجودات با موفقیت بسیار توانستند جایی دیگر از آفرینش تناسخ پیدا کنند تا بُعد سوم را به پایان برند. هنگامی که این سیاره به بُعد سوم دست یافت، تعداد معدودی از این موجودات توانستند با ارتعاش این سیاره هماهنگ شوند. آنهایی که به علت اعمال گذشته ای که انجام داده بودند هنوز هماهنگی های لازم برای فرونشانی کارما را به دست نیاورده بودند، آنجا باقی ماندند.

س : اینها همان پاگنده هایی هستند که در موردشان صحبت کردید؟

Ra : اینها یکی از گونه های پاگنده ها هستند.

س : بنابراین نژاد انسانی ما از تعداد معدودی که منشأ آنها به Maldek برمی گردد و تعداد کمی که از مریخ آمدند، شکل گرفت. آیا موجودات دیگری از مکان های دیگر هم اینجا هستند؟

Ra : هستند موجوداتی که در حال تجربه ی پیوستار زمان/مکان شما می باشند و از مکان های بسیار بسیار زیادی در آفرینش می آیند، چون زمانی که چرخه تغییر می کند، آنهایی که می بایست آن چرخه را تکرار کنند، سیاره ای که برای این هدف مناسب باشد را پیدا می کنند. تا اندازه ای غیرمعمولی است که سیاره ای، افرادی از مکان های بسیار بسیار متفاوت را در خود داشته باشد. اما می بینید که شما به همراه تعداد بسیاری از کسانی که باید این چرخه را تکرار کنند، در حال تجربه ی بُعد سوم هستید. به همین علت با وجود کمک بسیاری از معلمان/یادگیرندگان شما، سازگاری و همسازی مشکل بوده است.

س : آیا خطری مانند آنچه برای سیاره ی Maldek اتفاق افتاد، سیاره ی زمین را تهدید می کند؟

Ra : احساس می کنیم این ارزیابی آینده ی شما کمتر از بی ضرر است. فقط می گوییم که شرایط ذهنی برای همچین پیشرفتی در تکنولوژی وجود دارد. به ادراک ما، بیشتر مجموعه های ذهن و روح این مردمان شما نیاز به جهت دهی دارد تا آنکه این “اسباب بازی ها” نیاز به تخریب داشته باشند. پس انتخاب آزادانه، وظیفه ی شماست.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *