آئین قربانی
قربانی کردن فرزند, به ویژه اولین فرزند, همواره یکی از والاترین آئین های دنیای باستان بوده است. قدیمی ترین فرقه های جهان فرزندان خود را به عنوان قربانی تقدیم خدایان می کردند. کاهنان, شاهان, و حتی خود خدایان ثمره رحِم هایشان را نثار می کردند. در ازای این قربانی, عقیده بر این بود که این برکات آسمانی دریافت می شود: رفاه, زایایی, سلامتی, و در امان ماندن از بدی ها. در متن عهد قدیم خدا قربانی کردن فرزند را تقبیح می کند, اما تنها به این دلیل که این رسم متعلق به فرقه های رقیب است, به این دلیل که این قربانی برای خود او انجام نمی شود. سوزاندن قربانی برای بعل-ملوخ, که طی آن نوزادان درون کوره ای به شکل خدای فنیقیان که شاخ گاو بر سر داشت قرار داده می شدند, به کرّات در کتاب مقدس تقبیح شده است.
در هر صورت به نظر می رسد که سرچشمه معنوی قربانی کردن کودک بخشی جدایی ناپذیر از دین باشد, و خواسته خدای عبریان ادامه این آئین با جایگزینی اشکال دیگر بوده باشد. این نکته در داستان آزمایش ابراهیم به دست خدا دیده می شود. در این داستان از ابراهیم خواسته می شود پسرش اسحاق را قربانی کند. هدف این است که توانایی ابراهیم در عملی کردن خواسته خدا آزموده شود. هنگامی که خدا گوسفندی را جایگزین فرزند او می کند, رسمی دینی را پایه گذاری می کند که نسل های بعدی ابراهیم آن را ادامه می دهند. البته این رسم شکل های مختلفی به خود گرفته است. این داستان همچنین تمثیلی است از قربانی کردن واقعی اولین فرزند پسر ابراهیم که در کتاب پیدایش, درست پیش از این واقعه توصیف شده است:
پسر دیگر ابراهیم, اسماعیل, بزرگ ترین پسر او و در نتیجه وارث برکاتی بود که از پیمان خدا با ابراهیم حاصل شده بود. اما مادر اسماعیل, هاجر, کنیز ابراهیم بود. بنابراین هنگامی که ساره, همسر ابراهیم نیز آبستن شد, هاجرو اسماعیل طرد و به بیابان رانده شدند تا بمیرند. تنها دخالت خدا بود که جان اسماعیل را نجات داد و برکت منصوب کردن اسماعیل به شاهزادگی دوازده قبیله به او داده شد. این دوازده قبیله اما نفرین شدند تا همواره در مقابل دوازده قبلیه متولد شده از پشت اسحاق, نژاد فرودست و برده بمانند.
بسیاری از این دستمایه ها در داستان متقدم تر هابیل و قابیل دیده می شود. قربانی پیشکشی قابیل بذر بود, قربانی پیشکش هابیل خون برّه ای که برای خدا کشته شد. خدا قربانی قابیل را نپذیرفت. قابیل از این موضوع خشمگین شد و خشم او منجر به قتل هابیل از سر حسادت شد. در نتیجه, نه تنها خدا نشان داد که ریختن خون به عنوان قربانی لازم است, بلکه قربانی شدن اولین فرزند پسر آدم نیز دستاورد سهوی این ماجرا بود.
قابیل پس از ارتکاب قتل تحت حمایت خدا قرار گرفت تا دیگران از کشتن او به انتقام خون هابیل بازداشته شوند. سپس طرد و در بیابان رها شد. به سرزمین نود فرستاده شد و نفرین شد تا مابقی عمرش را «فراری و آواره» بگذراند. شباهتی واضح بین این سرنوشت و سرنوشت آتی اسماعیل دیده می شود.
بعداً و هنگامی که عبرانی ها برای فرار از اسارت در مصر تلاش می کردند, خدا تصمیم گرفت تمام فرزندان اول آنها را قربانی خود کند, مگر عبرانیانی که برّه ای را قربانی خدا می کردند و آستانه خانه خود را با خون این برّه رنگین می کردند. فرشته مرگ در مورد چنین خانه های گذشت می کرد. از این زمان به بعد اما قبلیه لِوی به عنوان قربانی زنده خدا تعیین شدند. میراث این قبیله از آنها ستانده می شد, و حق مالیکت زمین و تجارت نداشتند. تنها می توانستند به عنوان بردگان خدا به معابد بپیوندند. چنان که در کتاب مقدس آمده:
«و خدا به هارون گفت بادا که تو و پسرانت… به کفاره گناهان به کاهنی بپردازید… و بنگر که من برادران تو و لِوی ها را از میان فرزندان اسرائیل انتخاب کرده ام: آنها به عنوان هدیه ای برای خدا به تو داده شده اند, تا در خدمت زائرین عبادتگاه ها باشند…
اما لِوی ها در خدمت گرد آمدگان در عبادتگاه خواهند بود, و بار گناه خود را بر دوش خواهند کشید: حکم برای تمام نسلهایی که از پشت تو متولد شوند این خواهد بود که از میان فرزندان اسرائیل, کسانی باشند که هیچ ارث نبرند. عشریه بنی اسرائیل که همچون قربانی تقدیم خدا میکنند, ارثی است که به لِوی ها داده ام: پس به آنها گفته ام که از میان فرزندان اسرائیل, آن دسته اند که هیچ ارثی نمی برند.»
مجدداً شاهد این شباهتهای دستمایه ای هستیم. لایه های چندگانه ای در جایگزینی قربانی فرزند اول پسر دیده می شود. اول, درخواست برای خون ریزی با ریختن خون حیوان براورده شده است. دوم, قبیله لِوی از ارث محروم و برده شده است, درست همانطور که تبار اسماعیل به عنوان جایگزین قربانی اولین فرزند محروم شده بود. سوم, تقدیم عشریه زائرین به معبد به مثابه روشی برای اعتبار بخشیدن به قربانی اهدایی لِوی ها در قالب خدمات به دیگران تلقی شده بود. از مردم انتظار می رفت یک دهم برداشت محصول, گلّه و پول خود را برای حمایت مالی از معابد تقدیم کنند. بعدها از آنها توقع می رفت که اولین فرزند پسر یا دختر خود را وقف خدمت در معبد کنند, رسمی که تا قرون وسطی در اروپا و معمولاً در قالب وقف فرزند دوم ادامه یافت.
در یوم کیپور یکی دیگر از جایگزین ها به شکل قربانی حیوان برقرار شد. بزی در معبد به کفاره گناهان مردم قربانی می شد. سرزنش این گناهان متوجه بز دوم, بز طلیعه, می شد. حیوان زبان بسته به بیابان فرستاده می شد تا از تشنگی بمیرد: درست همانطور که اسماعیل و قابیل طرد شدند, همانطور که آدم و حوا از عدن رانده شدند, و همانطور که عبرانیان پس از فصح در بیابان آواره شدند.
ممکن است این نکات حقیقت پشت داستان قابیل را افشا کند: هابیل قربانی شد تا به اشتهای خدا برای خون پاسخ داده شود, و قابیل رانده شد تا برای این قربانی سرزنش شود و تقصیر این قربانی بر گردنش قرار داده شود. جالب این است که از بز طلیعه مراسم یوم کیپور در کتاب مقدس با عنوان قربانی برای «عزازیل», بز-خدایی از منطقه خاور میانه, نام برده شده است. این بز-خدا به بز-شیطانی با نام بافومه که مورد پرستش معبدیان است شباهت دارد.
همین خاستگاه در داستان عیسی نیز به این شکل دیده می شود: نیت خدا بر این قرار میگیرد که پسر اول خود را قربانی کرده, و تقصیر را بر گردن یهودای اسخریوطی بیندازد, که به تبعید فرستاده شد و جان خود را گرفت. گنوسی ها نقش یهودا را بسیار مهم می دانستند: قربانی کردن روح خود در آتش جهنم به منظور تحقق یافتن آنچه بشارت داده شده بود.
قاعدتاً پس از مرگ مسیح, نیاز خدا به خون قطع شده است و اکنون برای کسب رضایت تنها درخواست اهدای عشریه به کلیسا دارد. هر یکشنبه کشیشان و واعظان سراسر دنیا به گردآمدگان در کلیسا می گویند که اگر یک دهم درامد خود را به کلیسا اهدا کنند, در عوض رفاه, سلامتی و حمایت در برابر بدی ها از آن شان خواهد شد. دیگر نیازی به قربانی کردن فرزند یا حیوان وجود ندارد, زیرا گناهان تمام ابنای بشر با خون برّه خدا یا عیسی شسته شده است.