نوبان فشندی×- اگر “جدایی نادر از سیمین” را در امتداد دو ساختهی پیشین اصغر فرهادی (”درباره الی” و ” چهارشنبهسوری”) و به عنوان ضلعی از یک سهگانۀ (تریلوژی) سینمایی در نظر بگیریم، باید گفت که مضمون مشترک و دغدغۀ اصلی کارگردان در هر سه فیلم چیزی جز نمایش رنجهای حاصل از تلاش برای قضاوت عادلانه نیست. در دو فیلم قبلی، فرهادی با ایجاد موقعیتهایی پیچیده برای شخصیتهایش، آنها را در وضعیتی قرار میداد که ناگزیر از قضاوتکردن دربارۀ یکدیگر شوند و همزمان تماشاگر را نیز در این چالش سهیم کنند. اما در جدایی نادر از سیمین کارگردان مستقیماً مخاطب را در جایگاه قاضی قرار میدهد و با تشریح ابعاد مختلف یک پروندۀ قضایی، دشواریهای تصمیمگیری «عادلانه» و «اخلاقی» را به وی یادآوری میکند. فیلم با صحنۀ حضور زوج در دادگاه خانواده آغاز میشود و با قراردادن دوربین در جایگاه قاضی، حس قضاوت میان دو طرف دعوا را به مخاطب القا میکند. در ادامه نیز سیر حوداث داستان به گونهای رقم میخورد که تماشاگر ناخودآگاه خود را در بطن و متن رسیدگی به یک پروندۀ کیفری مییابد.
قبل از هر اظهار نظری در خصوص ماهیت فیلم، به عنوان شخصی که از دور، دستی بر آتش فعالیت قضایی دارد باید اذعان کنم که فیلم فرهادی در ارائه یک تصویر سینمایی نزدیک به واقعیت از دادگستری موفق عمل کرده است. این موفقیت نهتنها به واسطۀ بهرهمندی کارگردان از مشاورۀ قضایی مناسب و پرهیز از اشتباهات حقوقی رایج در فیلمهای مشابه بلکه همچنین حاصل شناخت صحیح کارگردان از “فضای کلی” حاکم بر دادسرا و دادگاه است. ضمن اینکه بازی روان و بیتکلف بابک کریمی در نقش بازپرس پرونده و تجربیات ارزشمند این بازیگر در عرصۀ سینمای مستند نیز قطعاً در ایجاد این فضای حقیقی مؤثر بوده است.
اگر “جدایی نادر از سیمین” را در امتداد دو ساختهی پیشین اصغر فرهادی (”درباره الی” و ” چهارشنبهسوری”) و به عنوان ضلعی از یک سهگانۀ (تریلوژی) سینمایی در نظر بگیریم، باید گفت که مضمون مشترک و دغدغۀ اصلی کارگردان در هر سه فیلم چیزی جز نمایش رنجهای حاصل از تلاش برای قضاوت عادلانه نیست.
اما بدون تردید هدف اصلی کارگردان نه نمایش گزارشگرانۀ حوادث یک دادگاه، بلکه درگیرساختن مخاطب با همان چالشهای ذهنی است که دستاندرکاران امر قضا با آنها مواجهاند. به طور کلی میتوان گفت که قاضی – یا هر شخص دیگری که قصد قضاوت داشته باشد- برای اتخاذ تصمیم درباره موضوع اختلاف، ناگزیر است دو مرحله ذهنی مجزا را طی کند: در مرحلۀ نخست یا مرحلۀ “جمعآوری ادله” قاضی به اموری میپردازد که به آن “امر موضوعی” یا دلیل (evidence) گفته میشود. در این مرحله تمام تلاش قاضی آن است که با اتکا به “امور موضوعی” (issues of fact) حقیقت ماجرایی که میان دو طرف دعوا گذشته است را کشف کند. در گذشتههای دورتر و در زمان حاکمیت نظامهای دادگستری ابتدایی، فرایند کشف حقیقت غالباً با توسل به روشهای “ذهنی”(subjective) نظیر شهادت شهود، اتیان سوگند یا “راستیآزمایی” (ordeal) صورت میگرفت. راستیآزمایی به این معنا بوده است که قاضی بدون توجه به امور “عینی” (objective) از متهم میخواستهاست برای اثبات بیگناهی خویش عملی خارقالعاده یا ماوراءالطبیعی (نظیر عبور از آتش، در دستگرفتن فلز داغ یا مددجویی از خدایان) انجام دهد و به این ترتیب از مجازات رهایی یابد. امروزه با پیشرفتهایی که در زمینۀ ابزارهای عینی کشف حقیقت، نظیر روشهای پزشکی قانونی و پلیس علمی (از قبیل اسلحهشناسی، خطشناسی، شناسایی از طریق اثر انگشت، DNA و. . .) صورت گرفته است، نیاز به توسل به امور ذهنی و ماوراءالطبیعی برای اثبات حقیقت، کمرنگ شدهاست و به نظر میرسد که “راستیآزمایی” جایگاه محوری خود را در امر قضا از دست داده است. اما واقعیت این امر است که هیچ یک از روشها و ابزارهای عینی یادشده جنبۀ “قطعی” و “غیر قابل نقض” ندارد و همواره امکان بروز خطا در آنها وجود دارد. به همین دلیل است که حقوقدانان، ادلۀ جمعآوریشده توسط قاضی را ادلۀ “ظنی” میدانند و نه حجت “یقینی”. ماهیت ناپایدار این دلایل ظنی و امکان تعارض آنها با ادله ارائهشده از سوی طرف دیگر دعوا، شرایطی را ایجاد میکند که نهتنها ممکن است قاضی را در کشف حقیقت گمراه سازد، بلکه حتی بعید نیست خود اشخاص ذینفع در دعوا نیز در امور موضوعی دچار شک و تردید شوند و مطمئن نباشند که حقیقت ماجرا چه بوده است. به همین دلیل است که بسیاری از نظامهای حقوقی سکولار و مدرن نیز هنگامی که در کشف حقیقت از طریق ابزارهای علمی و عینی ناکام میمانند ناگزیر و به عنوان آخرین سلاح به اموری که برای دو طرف دعوا “مقدس” محسوب میشوند متوسل میشوند تا راستگویی آنان را مورد آزمون قرار دهند.
فرهادی با آگاهی از پیچیدگی موقعیتهایی که خلق کرده است، تماشاگر را به قضاوت درباره عملکرد شخصیتهای فیلمش فرامیخواند. هرچند خود بر این امر وقوف کامل دارد که جامعترین و دقیقترین اصول و قوانین مدون و آگاهترین و بیطرفترین قاضیها نیز توانایی حل و فصل “عادلانه” موقعیتهای بغرنجی که در فیلم توصیف شده است را نخواهند داشت؛ مگر با توسل به معیارهای اخلاقی پویا و منطبق بر واقعیات اجتماعی.
فضای مبهم و شکآلود و ماهیت غیرقطعی دلایل ارائهشده از سوی دو طرف بهخوبی در فیلم فرهادی نمایش داده شده است. نادر(پیمان معادی) میداند که راضیه (ساره بیات) باردار است. با وجود این در یک لحظه، دچار عصبانیت میشود و وی را به سمت راهپله هُل میدهد؛ هرچند که تردید دارد این امر منجر به سقط جنین او شده باشد و به همین دلیل نیز آگاهی خود از بارداری راضیه را در حضور بازپرس نفی میکند و حتی در زمان بازسازی صحنه جرم منکر هلدادن او میشود. اما در ادامه فیلم، نادر در موقعیتی قرار میگیرد که ناگزیر است حقیقت را بیکموکاست برای دخترش ترمه (سارینا فرهادی) بازگو کند و به وی توضیح دهد که بهرغم سابقه ذهنی قبلی، در لحظه وقوع حادثه تصوری از بارداربودن راضیه نداشته است. از سوی دیگر، راضیه نیز با وجود آنکه نادر را به واسطه بیرونانداختن خشونتآمیز خود از منزل و نیز طرح اتهام ناروای دزدی مقصر میداند، اما مطمئن نیست که سبب اصلی سقط جنین عمل وی بوده باشد. این تردید را میتوان از رفتار راضیه در طول فیلم و بهویژه صحنه خروج وی از اتاق بازپرسی استنباط کرد. تا جایی که در پایان فیلم طی گفتوگو با سیمین (لیلا حاتمی) با صراحت میگوید: «من شک دارم.» نادر که از اقرار راضیه نزد همسرش بیخبر است، برای اطمینانیافتن از گناهکاری خود از راضیه میخواهد که سوگند یاد کند. اما راضیه- که زنی سخت باورمند به “عقوبت گناه” است – از مشارکت در این “راستیآزمایی” سرباز میزند؛ هرچند میداند این اقدام تبعاتی ناگوار برای زندگی خانوادگیاش در پی دارد. بدین شکل، فرهادی بیننده را تا دقایق پایانی فیلم در کشاکش تلاش ذهنی برای کشف حقیقت نگاه میدارد و نهایتا او را همگام با راضیه در معرض آزمونی دشوار قرار میدهد.
اما مرحله دوم کندوکاو ذهنی قاضی (تماشاگر) هنگامی آغاز میشود که او از مرحله جمعآوری ادله عبور و وارد عرصه “امور حُکمی” (issues of law) میشود. این عرصه آوردگاهی است که در آن قاضی با توجه به قناعت وجدانی که از کوششهایش برای کشف حقایق موضوعی حاصل کرده است؛ باید “حکم” نهایی دعوا را از منابع و مراجع فکری خود (قانون، اخلاق، مذهب یا موازین عدل و انصاف) استخراج و دعوا را به طور قاطع حل و فصل کند و یکی از دو طرف را محکوم سازد. در این مرحله چالشها بسیار حساستر و عمیقتر و قضاوتکردن بر اساس معیارها و اصول ثابت بهمراتب دشوارتر است. در این وادی نیز فرهادی تناقضهای حاصل از قرارگرفتن شخصیتهای فیلم در بنبستهای فکری و اخلاقی را با مهارت ویژهای به تصویر میکشد؛ بهویژه از این جهت که تمامی شخصیتهای فیلم افرادی هستند که دستکم دغدغه رعایت اصول اخلاقی را در خود حس میکنند. هرچند نوع اخلاقگرایی آنان کاملا متفاوت است. راضیه زنی است مقید به اخلاق مذهبی و سنتی. تقید او به این نوع اخلاق در صحنه گفتوگوی تلفنی او درباره رسیدگی به وضعیت پدر نادر کاملا آشکار میشود. اگرچه پنهانکاریهای خاصِ زنانِ طبقات اجتماعی فرودست در رفتار راضیه بهخوبی دیده میشود؛ اما در نهایت اخلاقگرایی او، وی را مجاب میسازد که از قبول پولی که “حرام” میداند خودداری کند. ازسوی دیگر، نادر معتقد به نوعی اخلاق فلسفی و مطلقگراست که منجر به بروز گونهای از اصولگرایی افراطی در رفتار روزمرهاش شدهاست و کوشش میکند همین نوع طرز تفکر را به دخترش نیز منتقل کند. این اصولگرایی بهویژه در صحنههای حضور در پمپ بنزین، درسپرسیدن از ترمه و بردن پدرش به پزشکی قانونی بهخوبی بروز پیدا میکند. اما سیر حوادث داستان به گونهای پیش میرود که نادر ناگزیر میشود اصول خود را زیر پا گذارد و برای فرار از مجازات، دروغ بگوید. این دروغگویی تصویر او به عنوان یک الگوی انسانی را در ذهن دخترش مخدوش و در نهایت ترمه را نیز از غلطیدن به ورطه دروغ ناگزیر میسازد. سیمین و حجت (شهاب حسینی) نیز اخلاق ویژهی خود را دارند که آمیختهای است از نوعی منفعتگرایی و مصلحتجویی عملگرایانه توام با تلاش برای حفظ ارزشهای خانوادگی. اما تنگناها و نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی این دو را نیز وامیدارد در لحظاتی معیارهای اخلاقی خود را نادیده بگیرند و از حقیقت فرار کنند.
اگرچه جدایی نادر از سیمین فیلمی است درباره “قضاوتکردن”، اما با توجه به دشواریهای جانکاهی که در این مسیر وجدان قاضی(تماشاگر) منصف و مقید به رعایت عدالت را میخراشد، باید گفت که فیلم به طور تلویحی مخاطب را به پرهیز از قضاوتهای اجتماعی شتابزده و تکبعدی فرامیخواند و در عین حال به دستاندرکاران امر خطیر قضا نشان میدهد که نحوه کار دادرس یا وکیل مدافع مجربی که با آگاهی نسبت به ماهیت ظنی و تشکیکی قضاوتهای موضوعی و حکمیاش، به خود به مثابه “جاهل بین دو عالم” مینگرد و با نیمنگاهی به اصل برائت در پی اقناع “نسبی” وجدان قضایی خویش و یافتن بهترین و عادلانهترین راه فصل خصومت است؛ چه اندازه متفاوت است از شیوه عمل کارورز ناآزمودهای که با خیال خام دستیابی به حقیقت ناب و عدالت “مطلق” ره افسانه میزند.
به این ترتیب فرهادی با آگاهی از پیچیدگی موقعیتهایی که خلق کرده است، تماشاگر را به قضاوت درباره عملکرد شخصیتهای فیلمش فرامیخواند. هرچند خود بر این امر وقوف کامل دارد که جامعترین و دقیقترین اصول و قوانین مدون و آگاهترین و بیطرفترین قاضیها نیز توانایی حل و فصل “عادلانه” موقعیتهای بغرنجی که در فیلم توصیف شده است را نخواهند داشت؛ مگر با توسل به معیارهای اخلاقی پویا و منطبق بر واقعیات اجتماعی. به همین دلیل، میتوان گفت که اگرچه جدایی نادر از سیمین فیلمی است درباره “قضاوتکردن”، اما با توجه به دشواریهای جانکاهی که در این مسیر وجدان قاضی(تماشاگر) منصف و مقید به رعایت عدالت را میخراشد، باید گفت که فیلم به طور تلویحی مخاطب را به پرهیز از قضاوتهای اجتماعی شتابزده و تکبعدی فرامیخواند و در عین حال به دستاندرکاران امر خطیر قضا نشان میدهد که نحوه کار دادرس یا وکیل مدافع مجربی که با آگاهی نسبت به ماهیت ظنی و تشکیکی قضاوتهای موضوعی و حکمیاش، به خود به مثابه “جاهل بین دو عالم” مینگرد و با نیمنگاهی به اصل برائت در پی اقناع “نسبی” وجدان قضایی خویش و یافتن بهترین و عادلانهترین راه فصل خصومت است؛ چه اندازه متفاوت است از شیوه عمل کارورز ناآزمودهای که با خیال خام دستیابی به حقیقت ناب و عدالت “مطلق” ره افسانه میزند.
وکیل دادگستری و دانشجوی دکتری حقوق (nobanf@yahoo.com)