رهبری کاریزماتیک
چکیده:
انسانها، روابط متعددی با یکدیگر برقرار میکنند (دوستی، خویشاوندی) که رهبری نیز یکی از آنهاست. در این رابطه، نفوذگذاری از یکسو و نفوذپذیری از سوی دیگر اتفاق میافتد. آن چه در این میان رخ میدهد، اطاعت است. رهبری کاریزماتیک، نوعی سبک رهبری است که به برقراری چنین رابطهای بدون اعمال زور یا پاداشهای مالی منجر میشود. رهبری کاریزماتیک از سوی نظریهپردازان سازمانی، مورد کم توجهی قرار گرفته است. این مشکل تا اندازهای به فقدان چارچوب فکری سیستماتیک نسبت داده میشود. در این مقاله سعی شده است تا رهبری کاریزماتیک و خصوصیتهای آن مورد بررسی بیشتر قرار گیرد.
مقدمه:
در دنیای سازمانی نوین، یکی از مهمترین شاخصهای تأثیرگذار بر جوامع، عنصر مدیریت است که شکل مطلوب آن مدیریت همراه با رهبری تلقی میشود. رهبری یکی از مفاهیم بنیادین اداره جامعه بوده و با تحولات اجتماعی همراه است، زیرا بنیان نظم و اداره هر جامعه و سازمان، بر مبنای آن بنا نهاده شده است. بدون رهبری، پیش بردن اهداف اجتماعی و رسیدن به مطلوبها، یا امکانپذیر نبوده یا بسیار دشوار خواهد شد. رهبری، واژهای چند بعدی است که درباره تعریف آن توافق نظر مشترکی وجود ندارد. «تعریفهایی که از رهبری ارائه شده است را از نظر تعداد می توان برابر با تعداد کسانی دانست که در صدد ارائه تعریفی از آن بر آمدهاند».
انواع نظریههای رهبری
اغلب تعاریفی که از رهبری ارائه میشود، مبتنیبر محور تأثیر و نفوذ است. از اینرو، رهبری شامل فرایند تأثیرگذاری است که از طریق آن، رهبر نفوذ دلخواه خود را بر پیروان اعمال میکند. بهطور کلی، مطالعات صورت گرفته طی ۷۰ سال اخیر در زمینه نظریههای رهبری را میتوان در شش مکتب اصلی دستهبندی کرد:
۱٫مکتب ویژگیهای رهبری
۲٫مکتب رفتاری یا سبک رهبری
۳٫مکتب اقتضایی
۴٫مکتب شایستگی رهبری
۵٫مکتب هوش عاطفی
۶٫مکتب رهبری کاریزماتیک یا الهامی
در مکتب ویژگیهای رهبری، رهبران، ابرمردانی فرض میشدند که به دلیل برخورداری از ویژگیهای که موهبت الهی هستند، شایسته رهبری، شدهاند. در نگاه این مکتب، رهبری استعدادی ذاتی و خدادادی است لذا رهبران، رهبر به دنیا میآیند نه اینکه ساخته شوند.
محققان، مکتب رفتاری در پی تعیین رفتارهای رهبران یا سبک رهبری آنان برآمدند. در نگاه این مکتب، رهبران میتوانند ساخته شوند، زیرا فقط باید رفتار و سبکهای آنان شناسایی و تقلید شوند.
در مکتب اقتضایی، براساس شرایط و به اقتضای موقعیتها شیوه مناسب و مطلوب رهبری تعیین میشود. به بیانی دیگر، سبک رهبری مطلوب جهانشمول در این مکتب، رد شده و سبک رهبری با توجه به موقعیت، مشخص میشود.
در مکتب شایستگیها، بر شایستگیها و صلاحیتهای رهبری تأکید میشود. شایستگی عبارت است از هر گونه دانش، مهارت، توانایی و خصوصیت فردی که منجر به عملکرد برتر و برجسته میشود.
در مکتب هوش عاطفی، بر توانایی رهبر در زمینه درک احساسات و عواطف پیروان و نوع واکنش مناسب با آنها، تأکید میشود. مکتب هوش عاطفی در مقابل مکتب هوش ذهنی (IQ) شکل گرفته و بر توانایی درک متقابل تأکید میکند.
در مکتب رهبری کاریزماتیک، ویژگیهایی برای رهبران در نظر گرفته میشود که آنها را قادر میسازد برای پیروان خود الهامبخش بوده و به شکل الگو و مدل مرجع درآیند، بهطوری که پیروان، با رهبر خود تعیین هویت میشوند.
براساس مطالعاتی دیگر که در سالهای اخیر صورت گرفته است، رهبران به دو دسته تقسیم شدهاند:
۱٫رهبران مبادلهای
۲٫رهبران تحولآفرین
از ۶ مکتب قبلی، مکاتب: ویژگیهای رهبری، رفتاری، اقتضایی و شایستگی رهبری به رهبران مبادلهای توجه دارند. این نوع رهبران، پیروان خود را هدایت یا تحریک میکنند و موجب تأمین هدفهای سازمان میشوند. مکاتب هوش عاطفی و رهبری کاریزماتیک، بر رهبران تحولآفرین تمرکز دارند. این نوع رهبران، الهامبخش و روحیه دهنده پیروان خود بوده و آنها را در مسیری هدایت میکنند که منافع سازمان را تأمین میکند. گفتنی است که در سالهای اخیر عدهای از محققان، رهبری تحولگرا را نوع پیشرفته رهبری کاریزماتیک دانسته و آن را «نئوکاریزماتیک» نیز نامیدهاند. «آوولیو» و «یامارینو» از این دسته افراد هستند.
رهبری کاریزماتیک
گرچه، ماکس وبر به عنوان مبدع و نشردهنده نظریه رهبری کاریزماتیک شناخته شده است، اما تقریباً تمام کسانی که پس از رنسانس صاحبنظر در مسائل فلسفی و انسانی بودهاند، به نوعی به این مطلب اشاره کردهاند. در دوران پس از رنسانس نظریات مختلفی در شناخت طبیعت و سرشت انسان ارائه شده است. گروهی از صاحبنظران معتقد بودند که انسان دارای بعد منطقی، عقلایی و استدلالی است. در مقابل آنها، گروهی اعتقاد داشتند که انسانها از مجموعهای از احساسات، عواطف و هیجانات برخوردارند که موجب بروز رفتار میشود. تا زمان ماکس وبر نظر دقیقی وجود نداشت که کدام بعد از وجود انسان باعث ایجاد رفتار شده و یا آن را تحتالشعاع قرار میدهد. کار مهم ماکس وبر این بود که در بعد عقلایی، مفهوم دیوانسالاری و در بعد عاطفی، مفهوم کاریزماتیک را ارائه کرد و تمایز بین این دو مفهوم را کاملاً مشخص ساخت. امروزه، مفهوم دیوانسالاری به عنوان زیر بنای نظریههای مدیریت شناخته میشود، اما مفهوم کاریزماتیک در ابتدا با برخوردهایی تخطئهآمیز روبهرو شد. با گذشت زمان، این مفهوم سرانجام توانست در فرهنگ نظری رسوخ کند. البته شرح و بسطهای فراوانی نیز بر نظریات ماکس وبر شده است که از بیان آنها خودداری میشود.
کاریزما، در لغت یعنی فرهمند یا فرمندی و یا به عبارتی دیگر جاذبه استثنایی. کاریزماتیک کلمهای یونانی به معنای موهبت است. کلمه کاریزما در کتاب مقدس مسیحیان به کار رفته است تا روح مقدس را توصیف کند. وحی، حکم، تعلیم، کشیش، عقل و شفا دادن، نمونهای از موهبتهای پرجذبهاند که در کتاب مقدس مسیحیان توصیف شدهاند.
کاریزما، در اصطلاح به خصوصیت کسی گفته میشود که بشخصه و یا به عقیده دیگران، دارای قدرت رهبری فوقالعاده است. این اصطلاح اغلب در علوم سیاسی و جامعهشناسی به کار برده میشود تا زیرمجموعهای از رهبرانی را که با استفاده از نیروی توانایی شخصی خود میتوانند تأثیراتی عمیق و استثنایی در پیروان خود داشته باشند، توصیف کنند. وبر، کاریزما را چنین توصیف میکند: «ویژگی خاصی از یک شخصیت پدیده».
رهبری کاریزماتیک یا رهبری مبتنیبر جاذبه استثنایی، بهگونهای از رهبری گفته میشود که دارای قدرت و توانایی الهامبخشی به پیروان باشد و این در حالی است که تواناییها صرفاً از نیروی شخصیت و تعهد فرد سرچشمه گرفته باشد. در این نوع رهبری، رابطهای بدون استفاده از پاداشهای مالی و اعمال زور برقرار میشود.
عوامل ظهور رهبری کاریزماتیک
به طور کلی، دو دیدگاه در مورد عوامل ظهور رهبری کاریزماتیک وجود دارد:
الف- شرایط اجتماعی و تاریخی: بعضی محققان علم مدیریت گفتهاند شرایط اجتماعی و تاریخی عوامل اصلی بحرانی در ظهور رهبران کاریزماتیک هستند (کانگر و کانانگو، ۱۹۸۷: ۲). وبر، رهبری کاریزماتیک را پدیدهای میداند که اغلب در شرایط و وضعیتهای منحصر بفرد و نادر ظهور میکند (حداقل از نظر آماری این چنین است). آقای آبربچ براساس تحلیلهایی که در زمینه بسیاری از رهبران کاریزماتیک صورت گرفته است، میگوید: «رهبران کاریزماتیک، پیش از بحرانهایی که آنها را به قدرت میرساند، اغلب نالایق، معمولی و کمجاذبه به نظر میرسند». وی معتقد است پیوند عمیق احساسی پیروان با رهبران کاریزماتیک، احتمالاً از موقعیتها و وضعیتهایی خاص در سازمان سرچشمه میگیرد. روچ معتقد است زمان اوج شکوفایی رهبران کاریزماتیک اغلب در خلال زمانهایی است که ناآرامی و نارضایتی اجتماعی، بویژه داخل شرکت وجود دارد. در چنین مواقعی، بیتجربگی و ارزشهای ضدانسانی سازمانها باعث میشود تا پیروان، از رهبران اطاعت کنند و واکنشهای روانی تازهای از خود نشان دهند. از نظر آنها، وجود بحران، عامل اصلی رفتارهایی است که به شخصیت رهبر کاریزما (به عنوان هسته مرکزی) پیوند میخورد.
ب- پویاییهای بین رهبر و پیرو: سه نوع رابطه عاطفی و احساسی بین رهبران و پیروان وجود دارد. این روابط در نهایت منجر به شکلگیری رهبران کاریزماتیک در سازمانها و حتی جوامع میشوند. این سه نوع رابطه عبارتند از:
۱٫ انعکاسی
۲٫ نمادین (سمبلیک)
۳٫ توسعهای
این نوع روابط ریشه در مکانیسم روانشناسی فرافکنانه دارد. خصیصه اصلی فرافکنی، در این حقیقت خلاصه میشود که فرایندهای ناخودآگاه رخ داده در روابط متعدد را نشان میدهد. لیند هولم (۱۹۸۸) روابط رهبری را همانند افتادن در دام عشق میداند. در چارچوب این نظریه، طرحهایی مشابه انسان عاشق برای پیروان وجود دارد، نظیر رفتارهای عاشقانه، بزرگنمایی معشوق و یا چشمپوشی و کوچک دیدن اشتباهات او. فروید، به روابط با رهبران در قالب اظهار فرافکنی یک پدر مینگرد. «قاطعیت و قدرت اراده و فعالیت پرانرژی (خصیصههای مرتبط با رهبران) بخشی از تصویر یک پدر است. به بیانی دیگر، مطابق با این توصیف، رهبر لزوماً «شخص واقع» نیست بلکه نتیجه اشتیاق ناخودآگاه پیروان است. البته این که چرا هزاران نفر به سمت شخصی همسو میشوند در نوع خاصی از فرافکنی است که فرافکنی خودشیفتگی نامیده میشود. کسانی که از خودشیفتگی محرومند، ممکن است بعدها در زندگی برای جبران آن، سراغ جهاتی دیگر بروند؛ مثلاً به سراغ کسانی بروند که رهبر نامیده میشوند».
۲٫ روابط نمادین:
برخلاف روابط انعکاسی رهبران با پیروان که معمولاً بر مبنای فرایندهای روانشناسی ناخودآگاه بود، روابط نمادین بر مبنای مفاهیم، پیامها، ایدئولوژیها و ارزشهای مفهوم محور یا مضمون محوری رشد میکند که از رهبر انتظار ارائه یا تأکید بر آنها میرود. مثلاً، ستایش ماندلا (رهبر افریقای جنوبی) پیش از آزادی از زندان و پس از آن ستایش یک شخص نبود. او «تجسمی از شخصیت آینده» بود. او همان طوری که هم خودش و هم دوستانش تصریح کردهاند، یک «تمثال» و نمادی از آزادی، استقلال و هویت نوین ملی بود. در روابط نمادین، رهبران بر خود ادراکی پیروان تأثیر گذاشته و انگیزه آنها را برای خود ابرازی برمیانگیزانند. از آنجا که مکانها، مردم، موضوعات و موجودات خاص، مضامین عاطفی گویایی دارند، رهبران خاص هم ممکن است مقاصدی روشن در ارتباط با هویت پیروان خود داشته باشند. بنابراین آنها ابزاری روانی برای ارتقای ارزش پیروان خود هستند. این حقیقت که پیروان، خود را به رهبری خاص پیوند میدهند، آنها را به بخشی از جوهره رهبر تبدیل میکند. افزون بر این، چون ارزشها و هویت، پایهای اجتماعی دارند، رهبری که الگوی این ارزشهاست، در واقع نقش اتصالدهنده بین ادراکهای فردی پیروان و ارزشها و هویت مشترک اجتماع بزرگتر را برعهده دارد. مسینتیر در ۱۹۸۱ نظر جالبی در همین مورد ارائه کرد. از نظر او، رهبر قصد و حکایتی را بیان میکند و هنگامی که مردم خودشان را به رهبر پیوند میدهند، در حقیقت خود را به داستانی پیوند میدهند که همگی بهطور مشترک خویشتن را در آن میبینند.
در کل، عنصر عاطفی در روابط نمادین، از طریق طبیعت ایدئولوژیک چشماندازی که رهبر ارائه میکند و نیز تأکید رهبر بر هویت اجتماعی، شکل میگیرد. مثلاً از طریق ارتباط با تاریخ مشترک جمعی و نمادهای مشترک که آن را از دیگر مجموعهها متمایز میسازد.
۳٫ روابط توسعهای:
تبیینهای انعکاسی و نمادین در روابط رهبر و پیرو، بیشتر در مورد رهبران سیاسی و اجتماعی رخ میدهد و معمولاً در وضعیتهایی فعال است که با تغییرات زیاد همراهند. مطلب مهم این است که کاریزما به ویژگی عادی تبدیل میشود که فقط مربوط به رهبران سیاسی و اجتماعی نیست بلکه مربوط به سطوح یکنواخت رهبران در سازمانها، مربیها، مسئولان شهری، رهبران تیمهای ورزشی و به بیانی دیگر، هر کسی که بر روی احساسات دیگران تأثیر میگذارد نیز باشد. رابطه توسعهای، این گونه توصیف میشود: «تأثیری عاطفی که باعث میشود افراد روابط خود را با رهبر افزایش داده، رفتار افراد اخلاقیتر شده و کارهایی انجام دهند که این کارها، ماورای هنجارهای پذیرفته شده در محیط هستند، مثل اختراعات و ابداعات». رهبرانی که احساس امنیت را برای پیروان فراهم میکنند، باعث میشوند مجموعهای از انرژیهای بالقوه محسوس رها شود که این انرژیها به کارکردهای توسعهای بشری منجر میشود، مثل پیشرفتهای شخصی و پاسخ به درخواستهای عقلانی جامعه.
ویژگیها و مؤلفههای رهبر کاریزماتیک
پیروان، رهبران کاریزماتیک را براساس کنشهای متقابل میشناسند و به آنها هویت میدهند. به کاریزما باید به عنوان صف و ویژگی ساخته شده توسط پیروان، یعنی کسانی که مجموعهای از رفتارهای معینی را در وضعیتها و شرایط سازمانی، از رهبر مشاهده میکنند نگاه کرد. رفتار مشاهده شده رهبر در سازمان را میتوان با بیان ویژگیهای کاریزماتیک پیروان او تفسیر کرد و چنین صفات غیر وضعیتی، از رفتارهای مطالعه شده رهبری نتیجه گرفته شده است. کاریزما بودن، صفتی فردی که حاصل جایگاه فرد در سازمان باشد، نیست بلکه ویژگی خاصی است که از رفتارهای رهبر منتج میشود. شاید بتوان گفت که در این زمینه یکی از عمیقترین تحقیقات، دستهبندی کانگر و کانانگو است. این دو محقق، اشاره دارند که اگر خصلت کاریزما به رفتارهای مشاهده شده از افراد بستگی دارد، پس یکسری مولفههای رفتاری وجود دارد که مسئول این صفات هستند. آنها، به بررسی این مؤلفهها پرداخته و ویژگیها و صفات رهبری را در قالب این دستهبندی ارائه کردند. جدول صفحات بعد، فهرستی از مؤلفههای رفتاری قابل تمیز از رهبری کاریزماتیک را به نمایش گذاشته است. این مؤلفهها به هم پیوسته بوده و وجود یا عدم و نیز شدت آنها در رهبران، متفاوت است. نتایج مؤلفههای رفتاری تحقیقات نشان میدهند که:
– مؤلفههای رفتاری رهبری کاریزماتیک با یکدیگر رابطه داشته و یک گروه را با یکدیگر تشکیل میدهند.
– رهبران، وقتی کاریزماتیک هستند که چشماندازهای آنان بسیار متضاد با وضعیت کنونی باشد، ولی در عین حال باید برای پیروان آزادی عمل وجود داشته باشد که آن را بپذیرند یا نه.
– رهبران کاریزماتیک، ممکن است ریسکهای شخصی بالا را بپذیرند و هزینههای بالایی را متحمل شوند و از خود گذشتگی کنند تا به اهداف مشترک برسند.
– رهبران کاریزماتیک، مهارت خود را در فراتر رفتن از نظام موجود از طریق به کار بردن ابزارهای نامتعارف و استثنایی به اثبات میرسانند.
– رهبران کاریزماتیک، رفتارهایی را که بدیع و غیر عادیاند به کار میبرند و ریسکهای شخصیای را انجام میدهند که به احتمال زیاد به منافع شخصی آنها ضرر میزند.
– رهبران کاریزماتیک، ارزیابی دقیقی از منابع محیطی خود دارند و درک میکنند که محدودیتها در تعیین یا فهم آنها از چشماندازها تأثیر میگذارند. وقتی محدودیتها و فشار منابع محیطی برای رهبران کاریزماتیک مثبت است، آنها راهبردهای ابتکاری خود را به کار میگیرند.
– رهبر کاریزماتیک، وضعیت حاضر را به عنوان وضعیتی منفی و طاقتفرسا و اهداف آینده را به عنوان جایگزینی جذابتر و قابل حصول توصیف میکند.
– رهبران کاریزماتیک، انگیزههای خود را به روشنی بیان میکنند تا بتوانند از طریق رفتار جسورانه و اظهار اعتماد به نفس، تخصص، نامتعارف بودن و نگرانی در مورد نیازهای پیروان، رهبری کنند.
مؤلفههای رهبری کاریزماتیک
نتیجهگیری
با توجه به مطالبی که ارائه شد، میتوان نتیجهگیری کرد که رهبری کاریزماتیک، خصوصیتی نیست که به صورت ذاتی در تمامی افراد وجود داشته باشد و یا به بیانی دیگر، تمامی انسانها واجد این قابلیت باشند. خصوصیت کاریزماتیک، همیشه همراه فرد نیست و همگان نمیتوانند فردی را به عنوان رهبر کاریزماتیک بپذیرند. در مرحله اول، عواملی وجود دارند که باعث ایجاد و ظهور کاریزما میشوند. در مرحله بعد، عواملی وجود دارند که در ثبات، شدت و ضعف صفت کاریزما در رهبر مؤثر هستند. نکته مهم این است که کاریزماتیک بودن، خصوصیتی است که در واقع از سوی پیروان به رهبران اعطا میشود. کاریزما بودن خصیصهای است که به رفتارهای مشاهده شده از رهبر بستگی دارد. مجموعهای از مؤلفههای رفتاری در رهبر وجود دارد که علت ظهور صفات کاریزماتیک در وی میشوند. با توجه به این نتیجهگیری، میتوان این صفات را شناسایی کرده و حتی آنها را در افرادی دیگر که از قابلیتی ذاتی برخوردارند، پرورش داد.
منابع:
۱٫ رابینز، استیفن پی (۱۳۸۳)، رفتار سازمانی، ترجمه علی پارسائیان و سید محمد اعرابی، دفتر پژوهشهای فرهنگی
۲٫ رضائیان، علی (۱۳۸۲)، مبانی مدیریت رفتار سازمانی، تهران: سمت
۳٫ Conger, Jay.A & Kanungo, Rabindra.N; Toward a Behavioral Theory of Chrismatic Leadership in Organizational Settings; Academy of Management Review Vol. 12, No. 4 (1987), PP. 637-647.
۴٫ Dulewizcz.V & Higgs, M, J (2003). Design of a New Instrument to Assessleadership Dimensions and Styles. Henley Working Paper Series HWP 0311. Henley- ON- Thames, UK: Henley Management College.