سوگیریهای شناختی: راه حل دمِ دست
راه حل دم دست (Availability heuristic) نوعی سوگیری شناختی است که طی آن فرد احتمال وقوع یا تکرار هر رویداد را بر اساس تعداد دفعاتی که میتواند آن احتمال را به یاد آورد میسنجد. به همین دلیل راه حل دم دست میتواند باعث خطا در قضاوت شود.
اگر از افراد بپرسیم کدام شغل خطرناکتر است: پلیس یا چوببُر، از آنجایی که ممکن است مثالهای آمادهای از اخبار شلیک به ماموران پلیس در ذهن داشته باشیم، شاید نتیجه بگیریم پلیس بودن خطرناکتر است، در حالی که آمار نشان میدهد که چوببُرها آسیب بیشتری در حین کار میبینند تا ماموران پلیس.
راه حل دم دست یک میانبر ذهنی است که در ارزیابی مفاهیم یا تصمیمها بر آن چه که سریعا به خاطر آورده میشود تکیه میکند. راه حل دم دست یعنی اگر مثالی به یاد آورده میشود پس حتماً مهم بوده یا حداقل مهمتر از نمونههایی بوده که به راحتی به خاطر نمیآیند. تحت تاثیر راه حل دم دست، افراد تمایل دارند اطلاعات تازهتر را اساس قضاوت قرار دهند و در نتیجه ذهن به سمت آنها سوگیری میکند.
مثلاً اگر از افراد بپرسیم که آیا در زبان فارسی واژگانی که با حرف ب آغاز میشود تعداشان بیشتر است یا واژگانی که حرف سومشان ب است؟ در این حالت افراد راحتتر واژگانی را که با حرف ب آغاز میشود به خاطر میآورند و در نتیجه احتمال اینکه نتیجه بگیرند واژگانی که با حرف ب آغاز میشود بیشترند در حالی که چنین نیست.
عبارت راه حل دم دست را برای نخستین بار در سال ۱۹۷۳ دو دانشمند برجسته علوم شناختی، آموس تورسکی و دنیل کانمن به کار بردند. یکی از آشکارترین مثالهای راه حل دم دست، تاثیری است که نمونههای حی و حاضر بر ذهن دارد. مثلاً پس از دیدن یک فیلم قوی با موضوع فاجعه هستهای فرد ممکن است متقاعد شود که احتمال وقوع یک جنگ یا حادثه هستهای خیلی بالاست. نمونه دیگرش رانندگی است. اگر فرد شاهد واژگون شدن یک ماشین در جاده باشد، تصور میکند احتمال اینکه خودش درگیر تصادف شود بالاست. هر چقدر ذهنش بیشتر درگیر آن فیلم یا تصادف باشد، صحنههای آن فیلم یا تصادف در ذهنش تکرار میشود و در نتیجه باور به نتیجهگیریهایش قویتر میشود.
همانگونه که پیشتر اشاره شد، تکیه بر اخبار و اطلاعاتی که دردسترس هستند به جای توجه به آمار و حقایق احتمال چنین سوگیری شناختی را بالا میبرد. مثلاً فردی که پیگیر اخبار است ممکن است گمان کند که تروریسم بزرگترین تهدید برای جان افراد در جهان است. دلیل چنین برداشتی واضح است، چون مدام درباره تروریسم و قربانیان آن اخبار دریافت میکند. با تحلیل آمار علل مرگ و میر به این نتیجه میرسیم که عواملی همچون اضافه وزن و تصادف صدها برابر بیشتر جان انسانها را میگیرد تا تروریسم.
روانشناسان دانشگاه کالیفرنیا در لسآنجلس اخیرا آزمایشی را ترتیب دادند و از شرکتکنندگان خواستند که لوگوی شرکت اَپِل را از حفظ روی کاغذ بکشند. از میان هشتاد و پنج دانشجوی دوره لیسانس فقط یک نفر لوگو و زوایایش را به درستی طراحی کرد. در مرحله بعد به شرکتکنندگان تعدادی لوگوی مشابه نشان داده شد و از آنان خواسته شد بگویند کدام لوگوی واقعی اپل است. بیش از نیمی پاسخ غلط دادند. جالب این که پنجاه و دو نفر از شرکتکنندگان حداقل از یکی از محصولات اپل استفاده میکردند اما نتایج تفاوت معناداری بین کاربران محصولات اپل و دیگران نشان نمیداد. چطور این اتفاق میافتد در حالی که قرار است لوگو طوری طراحی شود که همیشه در خاطر بماند؟ آن هم لوگوی شرکتی که جزو شناختهشدهترینهاست؟ دلیل آن راه حل دم دست است. لوگو همیشه پیش چشم ماست اما لزوما جزو مثالهای همیشه حی و حاضر در ذهن ما نیست.
راه حل دم دست احتمال وقوع هر رویداد را بر اساس در دسترس بودن اطلاعات مربوط به آن واقعه در حافظه حدس میزند. اگر نمونههایی از یک رخداد به علت اینکه اخیرا دربارهشان اطلاعات کسب کردیم، سریع به ذهن متبادر شود، ذهن ممکن است به اشتباه برداشت کند که آن رخداد امری معمول است. تحقیقات نشان میدهند که هر بار اخبار مربوط به سقوط هواپیما از رسانهها پخش میشوند، برخی افراد ممکن است تا مدتی گمان کنند سقوط هواپیما امری معمول است و از سفر با هواپیما خودداری کنند.
افراد به اطلاعاتی که در دسترس است بیش از حد اعتماد میکنند. مشکل زمانی است که این بیشاعتمادی به تصمیم و رفتار جدید منجر میشود. مثلاً وقتی شخص اخباری درباره رکود اقتصادی و اخراج گسترده کارمندان در ادارات و شرکتها میخواند، احتمال بیشتری وجود دارد تصور کند شغلش در معرض خطر است، چه بسا بسیار هم نگران و مضطرب شود.
نمونه دیگرش برمیگردد به زمانی که فجایع طبیعی رخ میدهد. تحقیقات مختلف نشان میدهند که افراد پس از یک فاجعه طبیعی بیشتر به خرید بیمههای منزل و دارایی رو میآورند.
البته راه حل دم دست همیشه بد نیست و بسیاری اوقات باعث میشود با یادآوری لغزشهای گذشته از تکرارشان جلوگیری کنیم. مشکل زمانی است که راه حل دم دست میشود تنها منبع تصمیمگیری و قضاوت. اگر پدیدهای در ذهن پرُرنگتر است، دلیل نمیشود که آن پدیده متداولتر یا مهمتر باشد. بهتر است هر گاه زمان انتخاب و تصمیمگیری فرا رسید، ابزارها و منابع مختلفی را به کار گیریم.