ماجراهای من و این پلاستیک لعنتی
این یک رسم قدیمی و متعارف بین مردمانی است که سال رسمی و کاریشان میلادی است؛ اینکه یک برنامه و دورنما برای سال پیش رو تعیین کنند و در پایان سال میزان دوری و نزدیکیشان را به هدف تعیین شده ارزیابی کنند. من هم سال ۲۰۱۷ میلادی را با این سوال شروع کردم که چه هدفی برای سال پیش رو تعیین کنم؟
شاید عجیب به نظر برسد اما از ماهها و سالها قبل، یکی از دغدغههای من این بوده که چطور از شر پلاستیکهای موجود در اطرافم خلاص شوم. بنابراین امسال را سال بدون پلاستیک نامگذاری کردم و در همین ماههای اول سال چند قدم به جلو برداشتم.
راستش یکی از آزاردهندهترین مناظر برای من دیدن یک قطعه پلاستیک در طبیعت است: یک دهنکجی آشکار به زیبایی و طراوت طبیعت که هرکاریاش کنی محو نمیشود؛ یک لکه پاک نشدنی که باد و باران و گذر ایام (دست کم زمان کوتاه) از بینش نمیبرد. دیدن هر قطعه پلاستیک در طبیعت، سالهاست که مثل خوره ذهنم را میخورد و خودم را به خاطرش مقصر احساس میکنم: این میتواند یکی از آن پلاستیکهای اضافهای باشد که من به آشغالهای جهان اضافه کردهام.
وقتی مهاجرت کردم، خوشحالکنندهترین خبر برایم این بود که توی سوپرمارکتهای کشور محل زندگیام خبری از پلاستیک مجانی نیست
پلاستیک یک جلوه روشن فرهنگ مصرفی هم هست: تولید بیشتر برای مصرف بیشتر کالای ارزانی که میتواند جهان را در خود خفه کند و راه تنفس زمین و ساکنانش را ببندد. چرخهای بیپایان از بازکردن قوطیهای پلاستیکی، پر کردن کیسههای پلاستیکی، دورانداختن لیوانهای پلاستیکی و قاشقها و ظرفها و اسباببازیهایی که عمر مفیدشان کوتاهتر از چند ساعت و پایداریشان در محیط بیشتر از عمر چند نسل ماست.
راستش به خاطر همین است که مدتهاست لمس پلاستیک و دیدنش برایم عذاب آور شده: این است که سعی میکنم از آن دوری کنم. وقتی مهاجرت کردم، خوشحالکنندهترین خبر برایم این بود که توی سوپرمارکتهای کشور محل زندگیام خبری از پلاستیک مجانی نیست و همین آدمها را وادار میکند به خاطر جیب خودشان هم که شده، کمتر پلاستیک مصرف کنند. با اینکه مردمی را میدیدم که چند تا چند تا کیسه میخریدند، وجود آدمهای فراوانی که خریدها را توی سبد مخصوص خرید، توی سبد دوچرخه یا کالسکه یا در کیسههای پارچهای میگذاشتند برایم دلگرمکننده بود. یاد کودکیام میافتادم؛ دورانی که پلاستیک این طور به زندگی آدمها حمله نکرده بود، دورانی که مردم برای خرید سبدهای مخصوص داشتند، نان را در سفره میپیچیدند و میوهها را در پاکت کاغذی میگذاشتند. روزگاری که میشد شیر را در شیشه بخری، یا بسته سبزی خوردن را با نخی که دور آن پیچیده شده حمل کنی.
در اولین خریدم در کشور جدید، چند کیسه غیرپلاستیکی گرفتم و به مرور خرید پلاستیک برای مصارف دیگر را هم کمتر کردم. از کیسههایی که به خاطر خریدهای غیرسوپرمارکتی میدادند برای جمع آوری آشغالهایی که مجبور بودم در کیسه بریزم استفاده کردم و از مزایای سیستم بازیافت کشور محل زندگیام نهایت استفاده را بکنم. با جدا کردن آشغالهای خشک و تر از هم و ریختن زبالههای باقیمانده از موارد خوراکی در پاکتهای کاغذی قابل بازیافت، واقعا از حجم مصرف پلاستیک در خانه ما کم شده است.
فارغ از اینکه فردی چقدر تحصیل کرده یا مشهور است، رفتار آدمها با زبالهها تعیین کننده بینش و جهانبینیشان هم هست
فکر کردن به این موضوع که از فرط وضوح اصلا به چشم نمیآید، برای من یک چالش ذهنی است. دیدن اینکه کسی پلاستیکهای مصرف شده را لای تفاله چایی و پوست پیاز و میوه به سطل میاندازد، در قضاوتم درباره آن آدم اثر میگذارد. میتوانم تصور کنم که چنین آدمی، در شرایطی که امکان جدا کردن زبالهها برایش فراهم است، دچار نوعی بیمسوولیتی فرهنگی است. فارغ از اینکه فردی چقدر تحصیل کرده یا مشهور است، رفتار آدمها با زبالهها تعیین کننده بینش و جهانبینیشان هم هست. گاهی بیمبالات نبودن به یک تصمیم کوچک بستگی دارد و به توانایی به زبان آوردن یک «نه» ساده. مثلا سالهاست که یاد گرفتهام کیسههای تعارفی فروشندهها را پس بدهم و خریدهای کوچک را در کیفم بگذارم. واقعا چرا باید به خاطر خرید یک بسته قرص یا یک شامپو، یک کیسه مصرف کرد؟
اما این همه داستان نیست. تا همین امسال، هربار بستهبندی مواد غذایی برایم یک عملیات کاهنده و یک آزار ذهنی بود: چند روز بعد، باید این کیسهها را دور ریخت و هیچ کار دیگری هم نمیشود کرد. برای کم کردن کیسههای نگهداری از موارد غذایی در فریزر چه باید میکردم؟
مدتی به این فکر افتادم که موارد غذایی را طوری در کیسههای فریزر بگذارم که مجبور نباشم برای تقسیم مواد غذایی به مقدار کوچکتر از کیسههای جداگانهای استفاده کنم. به این ترتیب مثلا در یک کیسه فریزر، چند قطعه مرغ را طوری میچیدم که هربار بشود یک قطعه را راحت برداشت و بقیه را همچنان در همان کیسه نگه داشت. این کار مصرف کیسههای فریزرم را به نصف رساند اما تا پایان سال ۲۰۱۶ هنوز مصرف کیسههای فریزر در خانه ما ادامه داشت.
با آغاز سال جدید، از راهحل مادرم استفاده کردم. مادرم سالهاست که دیگر از کیسه فریزر استفاده نمیکند. در عوض ظرفهای مخصوصی خریده که همه چیز را در آنها میگذارد: گوشت، مرغ، سبزی قورمه، کرفس و لوبیا. ظرفهای مادرم به اندازه مصرف هر وعدهاند: ظرفهای باریک و در دار، مناسب برای هر چیزی که فکر کنی. در واقع این مادرم بود که تصمیمم را عملی کرد: توی مغازه وادارم کرد بالاخره آن ظرفها را که به طرز عجیبی مناسب و اندازه بودند بخرم. در خانه وقتی گوشتها را قطعه قطعه کردم و توی ظرفها گذاشتم، از فکر اینکه دیگر مجبور نیستم پلاستیک آلوده گوشت مصرف شده را در سطل بیندازم ذوق زده شدم. حالا توی فریزرم فقط چند تا کیسه قدیمی مانده متعلق به زمانی که هنوز تصمیم سال ۲۰۱۷ را عملی نکرده بودم. شستن چند تکه ظرف اضافه زحمت دارد اما وقتی فکر میکنم با این کار چند تا پلاستیک کمتر مصرف میشود، حاضرم زحمتش را به جان بخرم.
هنوز هم دارم فکر میکنم که باید راههایی برای کمتر کردن مصرف پلاستیک پیدا کنم. شما چه راهحلهایی دارید؟