کمی با زندگی تیزهوشترین نابغه سده بیستم آشنا شوید
در ۱۸ ماهگی روزنامه میخواند، در ده سالگی به چند زبان حرف میزد، در ۱۲ سالگی برای استادان دانشگاه سخنرانی میکرد؛ در زندگی یک کارمند ساده بود اما امروز روشن شده که یکی از نوابغ تاریخ بوده است. او ۱۲۰ سال پیش به دنیا آمد.
دانشگاه هاروارد حاضر نبود به پسربچه ۸ ساله پذیرش بدهد، اما “بیلی” سرانجام در ۱۱ اکتبر ۱۹۰۹ در ۱۱ سالگی وارد دانشگاه شد و چند ماه بعد با سخنرانی در برابر استادان ریاضیدان همه را به شگفتی وا داشت. موضوع سخنرانی او بُعد چهارم اجسام بود.
او تنها در ریاضیات سرآمد نبود، بلکه در رشتههای گوناگون اندامشناسی، اقتصاد، زبانشناسی، حقوق، تاریخ، سیاست، روانشناسی و ستارهشناسی اطلاعات وسیع داشت.
ضریب هوشی او را میان ۲۵۰ تا ۳۰۰ ارزیابی کرده بودند.
ویلیام (بیلی) در ۱۸ ماهگی کتاب و روزنامه میخواند. در ۴ سالگی متون ادبی را به زبان اصلی مطالعه میکرد. او در ۸ سالگی زبانهای روسی، فرانسوی، آلمانی، عبری، ترکی، ارمنی و یونانی را به روانی صحبت میکرد و چند زبان دیگر را به راحتی میفهمید.
بیلی تحصیلات ابتدایی را در ۷ ماه و دوره دبیرستان را در سه ماه پشت سر گذاشت. او در ۸ سالگی برای آغاز تحصیلات پزشکی از دانشگاه هاروارد تقاضای پذیرش کرد، اما به خاطر سن پایین ناچار شد سه سال در نوبت بماند.
او با هوشی غیرعادی زاده شده بود، اما بیگمان شیوه تربیت والدین نیز در پرورش او مؤثر بود. پدر و مادر او از مهاجران یهودی اوکراین بودند که بیلی پس از مهاجرت آنها به آمریکا در نیویورک به دنیا آمد.
پدر و مادرش که به نظام آموزشی بیاعتماد بودند، بچه را از نوزادی با فراگیری علم و دانش آشنا کردند.
مادرش سارا به دانشگاه بوستون رفت و از دانشکده پزشکی در سال ۱۸۹۷ فارغالتحصیل شد. پدرش بوریس سایدیس در سال ۱۸۸۷ بهآمریکا مهاجرت کرد و برای فرار از اذیت وآزار سیاسی در سال ۱۸۸۹ قتلعام شدند، بوریس یک روانپزشک عالیرتبه از دانشگاه هاروارد بود و کتابهای زیادی منتشر کرده بود. “بوریس سیدیس” در دانشگاه هاروارد به تدریس روانشناسی در زمینه ” حالات غیر طبیعی ” اشتغال داشت. او نویسنده برجستهای بود و بخاطره نگارش چند کتاب دربارهٔ مبحثی که تدریس میکرد – از شهرت زیادی برخوردار گردید بود – و هنوز از او بعنوان یکی از اعضای برجسته دانشگاه هاروارد یاد میکردند، دکتر سیدیس اندکی پیش از آنکه پسرش بدنیا بیاید تصمیم مهم و خطرناکی گرفت. او تصمیم گرفت پارهای از تئوریها و نظرات خود دربارهٔ پدیده “پیشرفت ذهنی” را روی فرزند خویش آزمایش نماید و در حقیقت از فرزندش به عنوان یک خوکچه آزمایشی استفاده کند؛ ولی نمیدانست با این اقدام زندگی فرزند خود رابه تباهی خواهد کشاند. او بر این باور بود که مغز یک موجود زنده را میتوان درست مثل عضلات بدن پرورش داد و اینکار را از نخستین روزهای زندگی فرزندش آغاز کرد.
هنگامی که ” ویلیام ” کوچک قدم به این جهان گذاشت آینده اش در لب تختخواب او قرار گرفت. پدر خودخواه او حروف الفبا را روی میلهای بالای سر او آویزان کرد و روزی چند بار این حروف را به طفل نوزادش نشان میداد و نام آنها را با صدای بلند میخواند و آن بچه کوچک هم عیناً تقلید میکرد اینکار ساعتها و روزهای متوالی ادامه یافت و شگفت اینکه ” ویلیام ” کوچک هنگامی که فقط شش ماه از عمرش میگذشت قادر بود این حروف را تشخیص دهد حاصل کار موفقیتآمیز بود اما بعد مغز کوچک ویلیام به جای قصه و اشعار کودکانه هر روز با متون کتابهای درسی بمباران میشد. بجای قصههای شیرین، وی مجبور بود (جغرافیا – هندسه – فیزیولوژی و زبان یونانی) یاد بگیرد. اجازه نداشت خود را با هیچ گونه بازیچهای سرگرم سازد. دنیای او را بازیهای پدر پر کرده بود هر ماه که میگذشت پیشرفت ذهنی باور نکردنی این طفل بیش از پیش شکوفا میشد، بطوری که موجبات شگفتی همکاران پدرش و بهت و حیرت مادر بیچاره اش را فراهم ساخت؛ ولی با گذشت زمان نقطه کوری در این نبوغ چشمگیر پدیدار گشت. هنگامیکه ” ویلیام ” به سن هشت سالگی رسید، خندههای بیموردی سر میداد و در مواقعی با غامضترین مسائل فکری روبرو میشد واکنشهای عصبی در او بروز میکرد. این نشانه بدبختی و مصیبت بشمار میرفت که پدرش از درک ان عاجز بود این برنامه تغذیه فکری اجباری هنگامی به اوج رسید که ویلیام به سن چهارده سالگی پا گذاشت در آن روز در حضور جمعی از دانشمندان سال ۱۹۱۲ دربارهٔ ” بعد چهارم ” به سخنرانی پرداخت و درست در لحظهای که آنان را سخت تحت تأثیر سخنان خود قرار داده بود ناگهان بیاراده و با حالتی عصبی، زیر خنده زد و از هیچ روی قادر نبود خنده خود را کنترل کند.
بیلی که در ۱۶ سالگی در چند رشته علمی کارشناسی برجسته بود، نتوانست با نظام آموزشی و پژوهشی آن دوران سازگار باشد. در محیط دانشگاهی با دانشجویانی که اغلب از او بزرگتر بودند، دچار مشکل شد.ویلیام تنها کسی بود که توانست نظریه نسبیت عام انیشتین را کاملاً اثبات کند.
از آن پس از کار علمی خودداری کرد، هر نوع مقام علمی را رد کرد و ترجیح داد کارمندی ساده با حقوقی اندک باشد. در روابط اجتماعی دیرجوش و گوشهگیر بود. رابطه او با پدر و مادرش نیز به بحرانی غمانگیز منتهی شد.
پس از آنکه مدتی طولانی در آسایشگاه پورتسموث واقع در نیو همپشایر بستری شد دوباره به دانشگاه هاروارد بازگشت و با موفقیت فارغالتحصیل گردید. او به خبرنگاران گفت: که یگانه آرزویش در زندگی آن است که مانند یک موجود طبیعی زندگی کند. ویلیام سیدیس با خواسته پدرش به مقابله برخاست و کوشید خود را از بند تجربیات بیرحمانه او آزاد سازد. او در آموزشگاه رایس واقع هیوستون به تدریس پرداخت و دریافت که از فوت و فن سازش با مردم کمترین سررشتهای ندارد و مردم چه در داخل مدرسه و چه در خارج از آن میگریختند و از او دوری میکردند برای همین دلش انباشته از تنفر و شورش علیه پدرش و علیه جهانی بود که در آن میزیست، مردم را کوچک و خود را برتر از دیگران میدانست؛ عاقبت به اتهام تحریک و برپاکردن اغتشاش به ۱۸ ماه زندان محکوم شد.
پس از چندین ماه غیبش زد و دیگر کسی از او خبری نداشت تا آنکه روزی یکی از دوستان قدیمی پدرش به او اطلاع داد که فرزند جوانش با نام مستعار دیگری در فروشگاهی به کار مشغول شده و هفتهای ۲۳ دلار دریافت میکند، او از اوج نبوغ، به زیر سقوط کرد. ویلیام سیدیس در برابر اصرار مداوم یک آشنای قدیمی که از او خواسته بود در حضور مردم دربارهٔ امکان زندگی در کره مریخ به سخنرانی بپردازد به مدت یک ساعت همه شنوندگان را مجذوب سخنان خویش ساخت. اما ناگهان، از حرکت اتومبیلها در خیابان به خنده افتاد و همه رشتهها را پنبه کرد.
بیلی مثل بیشتر روشنفکران مترقی آن روزگار به جنبش سوسیالیستی جذب شد، به حزب کمونیست آمریکا پیوست و در یک راهپیمایی به سود صلح دستگیر شد.
در تابستان سال ۱۹۴۴ در گیرو دار جنگ جهانی دوم کمتر کسی به مرگ انسان ژولیدهای که بر اثر بیماری ذات الریه در مسافرخانهای در بروکلین در گذشته بود توجه نشان نمیداد. ارثی که از پدرش به او رسیده بود همچنان دست نخورده باقی ماند. ویلیام سیدیس نابغه حتی در دشوارترین روزهای پایان عمر خویش که دچار مضیقه مالی شدیدی بود حاضر نشد به میراث پدر و مادری که مغز و اندیشه او را به نابودی کشانده بودند دست بزند.
ویلیام جیمز سیدیس در ۱۹۴۴ در ۴۶ سالگی بر اثر سکته مغزی درگذشت. از او مقالات و رسالههای علمی بیشماری به جا مانده که بیشتر آنها منتشر نشدهاند، اما پژوهشگرانی که آنها را میخوانند، هنوز از ذکاوت و هوش بی همتای او در سالهای کودکی و جوانی در بهت و حیرت فرو میروند.