کودکان سبز وول پیت
در طول تاریخ اتفاق عجیب بسیاری رخ داده است که تعدادی از آنها تنها به شکل متنی موجود است و تعدادی نیز توسط هزاران نفر نقل شده است و همین مسئله احتمال دروغ بودن آنها را در بعضی موارد بسیار کاهش میدهد، یکی از جالب ترین پرونده ها درمورد احتمال برخورد با انسان هایی از ابعاد و یا دنیایی دیگر است که مربوط به دهکده ای در انگلستان به نام وول پیت است، این حادثه بیش از ۱۵ مرتبه در کتب معتبر تاریخی ارجاع شده است و تصاویر نقاشی شده از مردم و خود دهکده نشان میدهند چنین اتفاقی واقعا پیش آمده است.
در میانه ی قرن دوازدهم میلادی در دهکده ی وول پیت و در استان سوفولک انگلستان دو کودک با سنی نزدیک به ۵ سال پیدا شدند، این دو کودک پوستی به رنگ سبز داشتند و به زبانی کاملا نا شناخته صحبت میکردند و تنها میتوانستند حبوبات را به عنوان غذل مصرف کنند.
یکی دختر و دیگری پسر بود و از نظر شکل ظاهری و چهره دقیقا مانند انسان عادی بودند با این تفاوت که رنگ پوستشان بسیار سبز بود و مطلقا نمیتوانستند انگلیسی صحبت کنند، در ابتدا مردم دهکده بسیار وحشت کردند اما پس از گذشت مدتی و دیدن گرسنگی کودکان سعی کردند به آنها کمک کنند اما متوجه شدند که آنها تنها میتوانند حبوبات را و آن هم به شکل خام مصرف کنند.
بر اساس مدارک موجود بیش از یک ماه طول کشید تا این کودکان بتوانند برای اولین بار گوشت مصرف کنند اما به شکل ناگهانی پسر مریض شد و با وجود تمام تلاش ها در نهایت او فوت کرد، همین مسئله باعث شد که مردم فکر کنند که شاید خوردن گوشت باعث مرگ او شده است و به همین دلیل سعی کردند به دخترک گوشت ندهند اما او به شکلی انتخابی خودش به غذاهای دیگر علاقه نشان داد و بر خلاف برادرش مشکلی پیدا نکرد.
نزدیک به ۴ ماه پس از مرگ پسر دخترک توانست به مرور انگلیسی را بیاموزد، به گفته این دختر او و برادرش از مکانی در نزدیکی جزیره مارتین آمده اند که مردم در دنیایی زیرزمین زندگی میکنند و همگی پوستی سبز دارند.
در سال ۱۹۴۳ “هربرت رید” در کتابی به بررسی این اتفاق پرداخت، او پس بررسی مدارک موجود عنوان میکند که این اتفاق واقعا افتاده است و دختر بازمانده تا سال ها بعد نیز در این دهکده زندگی و حتی ازدواج کرده است.
این حادثه در زمان پادشاهایی استفان پیش آمده است (۱۱۳۵-۱۱۵۴)، خود دهکده در شرقی ترین نقطه ی انگلستان قرار دارد و به نظر میرسد این دختر برای مدتی به عنوان خدمتکار در یکی از کافه های دهکده کار میکرده است.
آنگونه که پیداست این دختر که نام انسانیش مِری بوده هرگز اینکه چگونه به آن منطقه وارد شده و اینکه چرا از خانواده اش جدا شده بود را به خاطر نیاورد اما خاطراتی بسیار ضعیف از محل زندکی قبلی خود به یاد داشت، زبانی که او صحبت میکرده شباهت زیادی به ادبیات سیریلیک داشته با این تفاوت که از نظر جملات و لغوی کاملا متفاوت بوده است، متاسفانه به علت اینکه تحقیقی درمورد این زبان در همان برهه صورت نگرفت اثری از آن باقی نمانده است.
بنا بر گفته های خود مردم دهکده این کودکان در لانه ی گرگ پیدا شدند، حتی به عقیده ی بسیاری این گرگها برای مدتی از این دو کودک مراقبت میکرده اند.
امروزه این داستان در میان مردم این شهر کوچک تبدیل به افسانه ای قدیمی شده است، اما بسیاری از افراد همچنان معتقدند این کودکان از جهانی دیگر آمده بوند.
چرا در می روید مادر بزرگ بنده تعریف میکرد هنگام قحطی ساختگی بزرگ اینقدر مردم سبزیجات بیابانها را خورده بودند که همه پوستشان سبز شده بود علم هم ثابت کرده که صورت آینه معده است هرچه بخوریم درصورتمان مشخص می شود یا به تعبیری رنگ همان میوه یا غذا در صورتمان هویدا میگردد
مادر بزذگ توضیحی درباره زبانی که مردم در دوره قحطی صحبتمی کردند، نگفت؟