آیا دراویش راز سفر در زمان را می دانستند ؟

رقص کرمچاله

آیا دراویش راز سفر در زمان را می دانستند ؟

darvish

چرخ زنان از دل هیچ ، از میان ستارگان بیرون می آئیم .ستارگان یک حلقه و در میان حلقه ها در رقصیم.

مولانا

تصور کنید کشتی در کناره رود نیل و زیر چتر ستارگان لوکسور، شهر آرام شمال مصر کناره گرفته است . رقصنده ای را تصور کنید که روی عرشه به چرخش در می آید . پاهایش با مهارت در جهت خلاف عقربه های ساعت قدم بر می دارند . در مقابل چشمانتان دامن رنگین رقصنده با مهارت به دور پاهایش می تابد و باز می شود و شکل یک بشقاب پرنده یا مرکابا ( mer-ka-ba  ) را به خود می گیرد .

در مقابل چشمانتان درویش در حال سماع دامن  دومی را می گشاید و می چرخاند . دامن دوم به شکل بشقاب پرنده در می آید . رقصنده ، این دامن را به بالای سرش هدایت می کند . هر دو دامن هم زمان با یک سرعت و ریتم می چرخند .

دو بشقاب در مقابل چشمانتان شما را به یاد کرمچاله می اندازند . ترکیب دو دامن به شکل ستاره ی داوود در می آید نشانه ی دیگری از مرکابا  . اتصال دنیای بالا و دنیای پایین .

d8b1d982d8b5-d8b3d985d8a7d8b9

کرمچاله انسانی

کرمچاله ها در اصل تونلهای زمان و فضا هستند . در تصاویری که در پی می آید صفحه بالا و پایین توسط یک کرمچاله به هم وصل شده اند . دو صفحه ممکن است نمایانگر دو جهان مختلف، یا دو بخش یک جهان باشند که کرمچاله، فاصله بسیار زیاد آنها را از بین برده به هم وصلشان کرده است . وقتی این فکر به ذهنم  رسید با رقصنده ای که هنرنماییش را تماشا کرده بودم صحبت کردم و او به من گفت، رقص او داستان اتصال آسمان به زمین است . این رقصنده عضو گروه القنوزه و نام رقص، رقص درویش است . مهارت ویژه ی این رقصندگان چرخش در خلاف جهت عقربه های ساعت در یک نقطه ثابت است ، بیست تا سی دور در دقیقه و رقصی که می تواند ساعتها ادامه پیدا کند . این چرخ زدنهای درجا بازسازی سمبلیک ریشه گرفتن جهان از یک نقطه است، نقطه ی مرکزی چرخش . و چرخش این رقصندگان نوعی دعا به درگاه الله است ، تلاش برای ورود به سطح آگاهی و هشیاری بالاتر و مصور کردن عشق .

کلمه فارسی درویش به زبان عربی و ترکی نیز راه یافته است . این کلمه برای نامیدن صوفیانی به کار می رود که در آستانه دریافت حقیقت هستند . درویش که بخشی از آن کلمه ی فارسی » در» است فقیری است که تقاضای مرحمت خداوند را دارد . می توان گفت که درویشی دری است وجود خالصی است که جهان مادی و جهان کیهانی را به هم متصل یا با هم متحد میکند . با چرخش خود به جایی می رسد که خودخواهی و خودبینی از بین می رود و روحش با جهان هستی هم نوا می شود . عقیده ی عمومی بر این است که درویش با رها کردن وجود، خود را برای دریافت انرژی خداوند می گشاید . هدف این چرخش آیینی خالی کردن خود از همه افکاری است که تمرکز را از او می گیرد . او سازی می شود که خدا ( الله ، نور) در آن می نوازد . نیرویی که چنین چرخش او را در بر می گیرد و سپس او را ترک می کند مورد پرسش قرار نمی دهد.

به نقل از مقاله رقص چرخشی مسیح و مسلوب کردن او به نقل از سنت جان به قلم مکس پلور چاپ شده در اسرار مکتوب از سالنامه ارانوس مسیح رقص مشابهی را اجرا کرده است.

شاید دلیل اینکه من اولین نفری هستم که رقص دراویش را با کرمچاله مربوط می بینم تماشای رقص گروه القنوره بوده که با رقص سنتی دراویش تفاوتهایی دارد . برای قرنهای متمادی دراویش هنگام رقص ردایی مشکی به نشانه قبر می پوشیده اند. با از تن در آوردن این ردا به صورت سمبلیک خود را از جهان مادی آزاد می کنند .

وقتی درویش هنگام رقص کرمچاله را می بندد روح کودکی از کرمچاله خارج و خلق می شود. این دایره سمبل زنانگیست. کودک به وجود آمده سمبل ارتباط بین درویش چرخان (درگاه ارتباط با خدا, کرمچاله) و مادر مقدس است. به نقل از باربارا واکر صوفی گری سامانه عرفانی عربی در دل اسلام است, فرم غیر اسلامی از پرستش الهه و زن.

هنر مسیحی و بودایی نیز این مفهوم تولد کودک الهی از دروازه را به تصویر میکشند. در تصویر زیر

مریم مسیح را از دهانه ورودی جهان که به شکل بادام است به دنیا می آورد. دهانه کرمچاله نیز مانند بادام است. صوفیان عقیده دارند نیروهای مونث جهان را به هم پیوسته نگاه می دارند. آنها اعتقادات خود را در قالب مجموعه بزرگی از اشکال و سمبلها پنهان کرده اند. سر ریچارد برتون به نقل از باربارا واکر میگوید صوفی گری والد شرقی فراماسونری است.

کلمه صوفی به عقیده برخی, از کلمه عربی صوف به معنی جامه پشمین درست شده و به عقیده برخی دیگر از کلمه یونانی صوفیا به معنی خرد ریشه گرفته است. دو حکایت درباره منشاگرفتن رقص دراویش از ریسیدن پشم توسط دوک نخ ریسی وجود دارد, ریسیدن رشته طلائی به دور دوک.

داستان سوم قدمت این رقص را تا قرن سیزدهم میلادی عقب می برد, زمانی که مولانا جلال الدین رومی که زاده بلخ بود در دوره امپراطوری عثمانی در بازار طلاسازان قونیه (کیمیا گران) با شنیدن صدای چکش طلاسازان به رقص درآمد و این گونه رقص چرخان دراویش متولد شد.

پدر مولانا که معلم دین بود اصرار داشت فرزندش به تعلیم معنویات بپردازد.مولانا در دهه سی مدرس معتبر دین بود. طی کردن این مسیر آماده سازی او برای برخورد با استاد بزرگی به نام شمس تبریز بود.دیدار با شمس بزرگترین اتفاق زندگی مولانا بود.

در سن سی و هفت سالگی مولانا استاد خانه به دوش شمس را ملاقات کرد. این ملاقات مشابه داستان ابراهیم ونردبان ملشیزدک –Melchizedek-  – است که به آسمان ختم میشد. ملشیزدک و شمس به عنوان اساتیدی شناخته شده اند که آگاهی را برای آنان که آماده هستند, آنان که کاملا پر یا کاملا خالی هستند به ارمغان می برند.

محقیقینی مانند زکریا سیچین و لارنس گاردنر به تکرار حرف «ش» در نام شمس و نام افراد یا مکانهای خاصی مانند شمن و شامبالا اشاره کرده اند.  پس از این همسوئی شمنی مولانا به شاعری محبوب تبدیل شد. او در اشعارش موسیقی را ابزار تعالی معنوی و رسیدن به قلمروهای بالاتر و آهنگ درهای بهشت میداند. میعادگاه دراویش, مدارس آموزش موسیقی و رقص هستند.

درویش یک شاگرد است, شاگرد درسی که تا پایان زندگیش او را تامین خواهد کرد, درسی که به عقیده من همان کیمیاگری است. درس دراویش در مدارس خاصی آموزش داده میشود. برخی دروس را می توان به تنهایی آموخت اما درس درویشی باید در رابطه شاگرد و شیخ, مرید و مراد و در حلقه صوفیان آموخته شود.

یکی از معروفترین حلقه های صوفیان مولویه است که در سال ۱۲۷۳ میلادی توسط برخی شاگردان مولانا و فرزندش سلطان ولد تاسیس شد. دروایش مولویه معتقدند وحدت با خدا از طریق رقص سماع (که از نظر لغوی بسیار به «شما» shema  نزدیک است) ممکن است. سماع تصویر گر سفری عرفانی است, عروج معنوی انسان با ذهن و عشق به سمت کمال. با رو کردن به حقیقت, رشد صوفی از طریق عشق, رها کردن نفس, یافتن حقیقت و رسیدن به کمال ممکن می شود. آنان که از این سفر بازمی گردند آماده عشق ورزیدن, خدمت کردن به تمام خلقت و مخلوقات صرف نظر از اعتقاد, نژاد, طبقه اجتماعی و ملیتشان هستند.

 

مرکابا

صوفی گری تنها راه رسیدن به این شیوه زندگی شمنی نیست. اگر در قلمرو معنویات جستجو کنید به آثار و شواهد بسیاری از این رقص چرخشی خارج از قلمرو اسلام برخواهید خورد. در عرفان یهودی روح باید به سمت مرکابا یا تخت عروج کند. لغت مصری مرکابا که غالبا به صورت ارابه ترجمه می شود خودروی نور است که در کتاب مقدس یهودی/مسیحی ازاکیل که حاوی باستانی ترین آموزه های کابالاست از آن نام برده شده است و آن را معادل «شم» آنوناکی میدانند.

مرکابا به صورت نور چرخنده در جهت مدام تغییر کننده توصیف شده که بر روح و بدن همزمان تاثیر می گذارد. مهمترین مطلب این مبحث ستاره داوود یا شش ضلعیی است که هنگام رقص چرخان رقاص را در احاطه اش میبینیم, تصویری از مرکابا. همان تصویردیسک مانندی است که از کهکشانمان داریم یا از سفینه های بشقاب مانند خدایان باستان. وسیله نقلیه ای که میتواند روح و جسم سرنشینش را به ابعاد یا دنیاهای دیگر ببرد. بعضی معتقدند که این وسیله نه تنها خدایان و فرشتگان را جابجا میکرده بلکه وسیله جابجایی پیامبران هم بوده است.

عارفان مرکابا معتقد بودند میتوانند با گذر از مکانهای آسمانی و انجام عروج شمنی به تخت خداوند (احتمالا مرکز راه شیری برسند). در چندین جلد از کتابهایم این مکانهای آسمانی را کرمچاله یا مکانهایی در فضا توصیف کرده ام.

شاید جالبترین ارجاع به مرکابا در کتاب مقدس یهودی/مسیحی مربوط به بخش پادشاهان و داستان الایجا باشد, پیامبری که هرگز نمرد و ممکن است در غالب جان باپتیست که مقدم بر مسیح بود و مسیر را برای او گشود دوباره به زمین برگشته باشد. در این بخش از کتاب مقدس میخوانیم که خداوند الایجا و جانشین و شاگردش الایشا را به مکانی به نام بت-ال فرستاد (بت-ال به معنای خانه خدا) که با نام «لوز» (نور) نیز شناخته می شود و عارفان یهودی آن را یکی از جایگاههای فنا ناپذیران میدانند. همان جایی که یعقوب نردبان آسمان را مشاهده کرد. شامبالا نیز همان طور که میدانیم مکان بی مرگان است.

در بت-ال فرزندان پسر یا برادران هم پیمان یا پیامبران به خوشامد گویی به الایجا آمدند. پنجاه تن از برادران هم پیمان الایجا و الایشا را تا رود اردن همراهی کردند. الایجا و الایشا از رود اردن گذشتند. این رود نام خود را از اریدانوس, رود حیات, یا راه شیری گرفته است.

الایجا قبایش را بالا زد و قصد عبور از آب کرد. آب از میان دو پاره شد و به کنار رفت و دو پیامبر از رود گذشتند. ناگهان مرکابایی آتشین پدیدار شد و الایجا در میان گردباد ناپدید شد.  الایجا از بعد سوم واقعیت ناپدید شد. آیا از راه شیری گذر کرده بود؟

بیشتر شارحین کتاب مقدس این آیات را به صورت زیر شرح میدهند: الایجا تصویری از ارابه اتشین را در خیالات و اوهام خود (گردباد) دید.

اگر گردباد را مرگز انرژی گردنده در جهت مدام تغییر کننده بدانیم یا دهانه یا آستانه درگاه خداوند, آنگاه همه چیز تغییر شگرفی میکند. در این صورت حلقه هایی که از مرکز به هم وصلند نه تنها میتوانند چرخه انرژی باشند بلکه میتوانند دایر های چرخان به دور رقصنده یا دهانه کرمچاله باشند.

پنجاه عضو گروه برادران هم پیمان که بودند؟ عدد رازآمیز ۵۰ قابل تطبیق با ۵۰ آنوناکی است که سوار بر شمس shems  از آسمان به زمین آمدند. همین طور با ۵۰ آرگونات که به همراهی جیسون در دریاها به جستجوی رشته طلائی (صوف, پشم, صوفی) درآمدند. شاید این پنجاه هم پیمان اعضای گروهی سری بودند, مشابه مدارس رازآمیز دراویش در مصر یا ایران. جایی که شاید سفر بین بعدها تدریس میشده است.  اگر چنین باشد شاید الایجا هم رقص کرمچاله را اجرا کرده باشد.

حال که دنیا درگیر تضادها و دشمنی های مسیحیت/یهودیت با اسلام است, شاید رقص دراویش راهی شمنی برای چرخاندن دنیا و ارتقا آن به مدارج بالاتر درک و تفاهم متقابل باشد.

ترجمه آزاد از مقاله رقص کرمچاله به قلم ویلیام هنری

منبع: مجله آتلانتیس ریسینگ           شماره ۴۸

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *