بدیع الزمان فروزانفر استاد بی بدیل روزگار ما

اى فرّ زمانه‌اى فروزانفر / اى تارک علم و فرّ به تو مشحون

گلگون به تو بود روضه دانش / رضوان به تو باد خرّم و گلگون ۱

نگاهى گذرا به تاریخچه استادان حوزه ادبیات و فرهنگ ایران‌زمین در روزگار معاصر در دو عرصه دانشگاه و بیرون از آن، نامهاى درخشان و جاویدانى چون: استاد دکتر زریاب خویى، استاد محمد فرزان، استاد قاضى طباطبایى، استاد ترجانى زاده، استاد دکتر مرتضوى، استاد دکتر سرکاراتى و. . .  را پیش دیدگان جلوه‏گر مى‏سازد و نه تنها بر فروغ چشم سر که روشنایى دیده دل را نیز مى‏افزاید، اما هزاران هزار افسوس و دریغ و درد و اندوه که بسیار از دانشجویان زبان و ادب پارسى و متأسفانه حتى استادان، نام ایشان را نمى‏دانند و اگر از بخت نیک آنها را بشناسند، بر گستردگى و ژرفناى دانش این بزرگان و فضل و فضیلت کم‌نظیر و بعضا و بعضا بى‌همانند آنها، چنانکه باید و سزد آگاهى ندارند. برخى از مهم‏ترین دلایل این ناآگاهى به گمان نگارنده عبارت است از: فاصله زمانى درگذشت آنها تا روزگار ما، حجاب معاصرت، کمى آثار، کم‌یابى تألیفات و تصحیحات یا ناشناخته‌ماندن آنها، شهرستان‌نشینى، گوشه‌گزینى و تجرد و افزون بر این علل و دلایل همانند آن و حتى مهم‏تر از آنها، سستى و عدم رویکرد جدى و شایسته آگاهان و شاگردان این بزرگان به شناساندن و سپاس و تجدید یاد ایشان که مصداق «از ماست که بر ماست» را به عینه نمایان مى‏کند.

شادروان استاد علامه بدیع‌الزمان فروزانفر به عنوان رأس‏ هرم استادان ادبیات دانشگاههاى ایران، نامدارترین شخصیت از گروه دانشوران یادشده است که نسل جدید دانشجویان و استادان، از ایشان شناختى که سزاوار مقام آن نادره عصر در رشته خویش باشد، ندارند. چنانکه دکتر ریاحى نوشته‏اند: «در میان استادان و دانشمندان بزرگ قرن اخیر که نامشان به عنوان پایه‌گذاران تحقیقات جدید علمى در زبان ادب و تاریخ و فرهنگ ایران جاویدان خواهد ماند، بدیع‌الزمان فروزانفر کمتر از آنچه حق اوست براى نورسیدگان و عامه مردم چهره‏اى آشنا دارد.» ۲ و «مقام فروزانفر در جامعه ایران چنانکه باید شناخته نشده است.» ۲

و گویا این جمله مرحوم استاد دکتر زرینکوب هم فقط درباره هم‌نسلان ایشان صادق است که: «حتى بعد از یک ربع قرن که از افول او مى‏گذرد، خاطره‏اش براى نسل ما فروزان، بدیع و فرمند جلوه مى‏نماید و زمان را هم مغلوب مى‏کند.» ۳

شاید اصلى‏ترین یا یکى از مهم‏ترین علل این موضوع تأسف‌آمیز، یکى گذشت بیش از سه دهه از زمان وفات این استاد بزرگ است و دیگر اینکه علامه فروزانفر به بیان دکتر رزینکوب: «در شمار آن‌گونه دانشمندان بود که آنچه از آنها به عنوان آثار علمى باقى مى‏ماند نسبت به دانش وسیع و پرمایه آنها اصلا قابل ملاحظه نیست.» ۴

و به نوشته دکتر احمد مهدوى دامغانى: «تجلى و تشعشع علمى و ادبى او بیشتر در سخن و تدریس و نحوه تکلم و شیرین بیانى و موشکافى محققانه‏اش در مباحث ادبى و عرفانى بود و شاید بتوان‏ گفت که فروزانفر کلامش از نوشته‏اش دلنشین‏تر و جذاب‏تر و در مجموع «خوشتر»بود.» ۵

بر همین بنیاد شاگردان مستقیم استاد یا همان نسل دوم استادان و ادیبان که خوشه‌چین خرمن افاضات شفاهى ایشان بودند، بیش از همه از معلومات و محفوظات استاد، ستایش و اظهار شگفتى کرده‏اند. نگارنده همواره بدین اصل معتقد بوده است که مطالعه و شناخت سرگذشت بزرگان ادب معاصر بر جوانان دانش‌پژوه امروز ایران، به ویژه طالب علمان زبان و ادب پارسى همان اندازه دربایست و سودمند است که بهره‏گیرى از آثار علمى ایشان، چراکه این ادب درس مى‏آموزد و آن ادب نفس و آیین آموختن درس و این هر دو بى‌گمان لازم و ملزوم یکدیگرند. از این روى به عنوان کمترین و کوچک‏ترین علاقه‏مند زبان و ادب و فرهنگ ایران‌زمین، وظیفه خویش دانست که در سى و دومین سالگرد رحلت استادى که زیر نامه دعوت به استخدام جوان دانشمندان آن روز و استاد بى‌همال ادب پارسى امروز نوشت: «احترامى است به فضیلت» ۶ عرض احترامى کند به روان فروزان این بدیع زمان در عرصه فضل و فضیلت‌پروى. جز از این احساس وظیفه برخاسته از ارادت به استاد و ملاحظه کم‌آگاهى و به دنبال آن قدرناشناسى همتایان نگارنده، این چند جمله مرحوم دکتر زرینکوب نیز در تنظیم یادداشت نادرخور حاضر، پر تأثیر و برانگیزاننده بوده است: «تأخیر در اظهار سپاس‌داشت از برکات وجود او [استاد فروزانفر] غفلت از یک وظیفه اخلاقى نسبت به مقام علم و مقام معلم در واقعى‏ترین و والاترین مفهوم کلمه است.» و «دوست ندارم تصور کنم که نسل جوان‏تر ما ترجیح مى‏دهد دینى را که به نسل بلافاصله پیرتر دارد با التزام خاموشى یا تظاهر به فراموشى ادا کند.» ۷

با این حال نگارنده درباره این یادداشت به دو نکته کاملا آشکار، آگاه و معترف است، نخست اینکه: این مختصر نوشته‏اى است در اندازه و توان صاحب آن و نه شایسته پایگاه برین استاد فروزانفر، دو دیگر: این یادنگاشت چیزى نیست غیر از گزینش و گردآورى سخنان و نوشته‏هاى بزرگان دیگر درباره علامه بدیع‌الزمان، ولى با این وصف اگر بتواند نسبت به این دو منظور جلب توجه کند، مؤلف یادداشت به هدف خود رسیده است:

۱. در این زمانه عسرت دانشکده‏هاى ادبیات و به تعبیر یکى از اندیشه‌ورزان «ضعف حیرت‌انگیز علوم انسانى» ۸ با پاسداشت نام بزرگ‏ترین استاد ادب تاریخ دانشگاههاى ایران و ذکر ویژگیها و کوششهاى ایشان از باب: «و ذکر فانّ الذکّرى تنفع المؤمنین» روح و انگیزه مطالعه و پژوهش را در کالبد با توان جوانان دانشجو بار دیگر زنده کند.

۲. در ادامه آیین ستوده چاپ یادنامه‏ها و جشن نامه‏ها براى استادان درگذشته و در قید حیات، مقدمه و انگیزه‏اى باشد جهت تدوین بزرگداشت‌نامه‏اى گران‌سنگ و مناسب شأن، براى استادى که بى‌گمان در سنجش با دیگرانى که براى آنها ارج‌نامه تنظیم شده، نخستین و برترین است اما افسوس که: «از اینکه در حقّ چنان مردى تاکنون از سپاسداشت شایسته‏اى فروگذارى شده است، احساس تحقیر و تأسف دست مى‏دهد. و «هنگام آن است که از یک عالم راستین بى‌همانند عصر اخیر فرهنگ ما، به سزا قدردانى شایسته‏اى به جا آید.» ۹

بر این پایه در دو بخش، به کوتاهى قلم را در تجدید یاد علامه فروزانفر مى‏گردانیم و به مناسبت، لختى نیز بر خویش مى‏گریانیم و صد البته که به سخن سعدى:

بضاعت من و بازار علم و حکمت او / مثال قطره و دجله است و دجله و عمّان

الف) مختصرى از زندگى نامه استاد:

استاد فروزانفر در ناحیه بشرویه از اطراف طبس در خاندانى که «همه عالمان دین بودند» دیده بر جهان گشودند، چنان‌که پدرشان آقا شیخ على احمدى بشرویه از واعظان منطقه به شمار مى‏رفت.  ۱۰

سال تولد استاد همان‌گونه که دکتر شفیعى کدکنى نیز اشاره کرده‏اند: «ضبطهاى مختلف دارد، بنابراین تعیین سالشمار عمر او همیشه با چند سال اختلاف در محاسبه روبه‏روست.» ۱۱

نگارنده از بررسى منابع گوناگون، سالهاى: ۱۲۷۶، ۱۲۸۰، ۱۲۸۲ و ۱۲۸۳ و ۱۲۸۳ شمسى و ۱۳۱۸، ۱۳۲۲ و ۱۳۳۲ قمرى را به دست آورده است، ۱۲ اما در این بین سال (۱۲۷۶ ش) باتوجه به ثبت در شناسنامه استاد پذیرفته‏تر است و اساس بازنشستگى ایشان نیز همان تاریخ بوده است. نام استاد در آغاز محمد حسن و سپس جلیل (عبد الجلیل) بود و از سال (۱۲۹۹ ش) که احمد قوام‌السلطنه، حاکم خراسان، به نوشته خود استاد، از سر شگفتى ایشان را «بدیع‌الزمان» خواند، ۱۳ این لقب جاى اسم را گرفت و آقا محمدحسن خراسانى و سپس‏تر شیخ عبدالجلیل متخلص به ضیاء، به بدیع‌الزمان بشرویه و خراسانى و پس از ورود به تهران به «بدیع‌الزمان فروزانفر» نامبردار شد. ایشان در سالهاى کودکى و نوجوانى قرآن و عربى و به طور کلى مقدمات فراگیرى علوم را در زادگاه خویش، بشرویه، آموختند و در ۱۶ سالگى براى ادامه تحصیل به مشهد آمدند و چند سالى نزد روانشاد ادیب نیشابورى و بعضى دیگر از دانشمندان مشهد به یادگیرى ادبیات پارسى و عربى و علوم اسلامى پرداختند. در سالهاى ۱۳۰۰ و ۱۳۰۱ ش. به تهران آمده، در مدرسه سپهسالار حجره‏اى گرفتند و به تکمیل دانسته‏هاى خویش در زمینه‏هاى گوناگون مشغول شدند. استادانى که علامه فروزانفر از محضر آنها بهره‏یاب شده‏اند، عبارت‏اند از: ملا محمد حسین در بشرویه (مقدمات علوم قدیم و تحصیلات اولیه)، ادیب نیشابورى در مشهد (علوم ادبى و منطق)، حاج میرزا حسین میرزا حسین سبزوارى، حاج شیخ مرتضى آشتیانى (اصول و بعضى مباحثه فقه)، حاج شیخ مهدى خالصى (مقدارى از مباحث فقه)، میرزا طاهر تنکابنى در تهران (شرح اشارات و شفا و کلیات قانون و نجات و تمهید القواعد)، آقا حسین نجم آبادى (فقه و اصول و قسمتى از قواعد علامه به سیره قدما)، آقا میرزا مهدى آشتیانى ۱۴ (قسمت الهیات از کتاب اسفار و تحریر اقلیدس و شادروان استاد پیشاوردى (شرح چغمینى) که مؤثرترین و مورد احترام‏ترین استاد علامه فروزانفر بوده است.  ۱۵

سوابق تدریس استاد فروزانفر به ترتیب زمانى چنین است: آموزش در مدرسه سپهسالار در آغاز جوانى، سمت معلمى دار الفنون (۱۶/۱۲/۱۳۰۵)، تدریس ادبیات مدرسه عالى حقوق از تاریخ (۱۹/۳/۱۳۱۴) به مناسبت تألیف رساله «تحقیق احوال و زندگانى مولانا جلال‏الدین محمد» گواهى‏اى برابر دکترى ادبیات به ایشان داده شد و پس از آن با درجه ۹ استادى به مقام استادى دانشسراى عالى، دانشکده تهران در (۱۹/۷/۱۳۴۶) استاد را پس از سالها دانش‌آموزى و دانش‌پرورى بازنشسته کرد، اما ایشان همچنان در دوره‏هاى فوق لیسانس و دکترى ادبیات به افاضه خویش ادامه دادند، دکتر ریاحى در این باره مى‏نویسند:  «در سال ۴۶ دانشگاه تهران استاد را که در اوج فیض‌رسانى بود به بهانه کهولت یا براى اینکه جا براى جوان‏ترها باز شود، بازنشسته کرد. برکنارى استاد از درس و بحث و محرومى دانشجویان از محضر استاد موجب دلتنگى و دل‌شکستگى او شد.» ۱۶

گروه زبان و ادبیات پارسى دانشکده ادبیات به تاریخ (۲۹/۷/۱۳۴۶) درخواست استادى ممتاز براى ایشان کردند که در یکصد و دوازدهمین جلسه هیأت ممیزه دانشگاه تهران مورخ (۲/۸/۱۳۴۶) با این پیشنهاد موافقت و عنوان یادشده طى مراسم ویژه‏اى به استاد اعطا شد. مرحوم فروزانفر جز از تدریس، سمتهاى دیگرى را نیز عهده‏دار بوده‏اند که مهم‌ترین آنها بدین قرار است: معاون دانشکده معقول و منقول (الهیات و معارف اسلامى) در سال ۱۳۱۳، ریاست همان دانشکده به سال ۱۳۲۳، رئیس مؤسسه وعظ و خطابه، نماینده مجلس مؤسسان و سپس نماینده مجلس سنا از سال ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۱، از اعضاى پیوسته فرهنگستان ایران، عضو شوراى سطنتى فرهنگى، شوراى دانشگاه، شوراى مرکزى دانشگاهها و شوراى عالى وزارت فرهنگ سابق و ریاست کتابخانه سلطنتى که پس از بازنشستگى تا پایان عمر در این منصب باقى ماندند.

استاد در طول زندگانى بر بهره خویش براى سخنرانى، حضور در کنگره‏ها و یا دیدار از مؤسسات علمى-فرهنگى در داخل کشور به تبریز و مشهد و از خارج به لبنان، پاکستان، سوریه، اردن، ترکیه، هند، افغانستان، عربستان، انگلستان و آمریکا مسافرت کردند. سرانجام پس از نزدیک ۷۰ سال آموزش و پژوهش و پرورش شاگردان بسیار برجسته، استاد بدیع‌الزمان فروزانفر ساعت ۱۰ صبح روز چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۹ دچار حمله قلبى شدند و ساعت یک بعد از ظهر همان روز، برابر ۲۹ صفر ۱۳۹۰ ه. ق، روان فروزان ایشان به جایگاه جاویدان برکشید.  ۱۷

مى‏گویند مرحوم علامه همایى در مراسم سوگ ایشان با لحنى گریه‏آلود فرمودند: «بر فروزانفر بنه، بر حال ادب باید گریست‏.» ۱۸

و چه بجا و صادق است این بیت استاد در باب خودشان که:

پس از مرگ قزوینى نامدار / ادب روى بنهفت در چادرا ۱۹

مرحوم استاد را در شاه عبدالعظیم رى به خاک سپردند -دقیق‏تر آن است که بگوییم: خورشى را به گل اندودند- امروز مزار او در سینه‏هاى مردم ادب‌دوست و نام جاویدانش در یاد دانشیان، شکوهمندانه بر دوام است و بى‌هیچ گمانى پدر فلک اگر تا رستاخیز نیز صبر کند، مادر گیتى فرزندى چون فروزانفر را در پهنه ادب پارسى نخواهد زاد:

هیهات ان یلد الزمان نظیرک / انّ الزمان بمثلک لعقیم

ب) ویژگیهاى نظرگیر و درس‌آموز استاد:

با رویکرد به دین که مراد از مطالعه زندگى بزرگان آشنایى با ویژگیهاى برجسته و شیوه سلوک یا به بیانى دیگر «سیره علمى» آنهاست، نگارنده پس از بررسى منابع و خاطرات -مکتوب و زبانى- مربوط به علامه فروزانفر خصوصیات شایان عنایت و گاهى منحصر به فرد ویژه استاد را -به پندار و برداشت خویش- به در کشید تا هم گواه روشنى باشد بر اینکه: فروزانفر همواره صدرنشین بى‌همتاى استادان ادبیات تاریخ دانشگاههاى ایران‌زمین است و هم درسهایى آموختنى و نیز افسوسهایى باشد بر ما دانشجویان و استادان زبان و ادب پارسى، هر چند که این نکات از مقوله «هم به قدر تشنگى باید چشید» است و نه همه آنچه که از فروزانفر مى‏توان گفت و آموخت.

۱. براى شناخت جایگاه علمى استاد فروزانفر و استوارى این سخن که ایشان در میان استادان ادب پارسى بى‌ظیر هستند و خواهند بود، هیچ دلیلى آشکارتر از نظر دانشجویان و همکاران مستقیم استاد نمى‏تواند باشد. بر همین بنیاد دیدگاهها و گفته‏هاى چند تن از آن بزرگان که قول برخى از آنها در حوزه زبان و ادب پارسى، حجت مسلم و برهان قاطع شمرده مى‏شود و به اصطلاح «مجتهد ادبیات» هستند، بازآورده مى‏شود تا دانشجویان و نسل جوان‏تر که بخت‌یارى دیدار علامه را نداشته‏اند، بدانند که: فروزانفر که بوده است و سزاوار چه احترامى است. استاد دکتر منوچهر مرتضوى در مجلس سوگ مرحوم فروزانفر در دانشکده ادبیات تبریز (۲۶ خرداد ۱۳۴۹) فرموده‏اند: «بدیع‌الزمان فروزانفر را در نیم قرن اخیر بى‌تردید باید یکى از پنج شش تن دانشمندان بسیار برجسته‏اى بدانیم که ارکان ادب و فرهنگ ایران به شمار بودند و مسلما بین آنان در زمینه‏اى چند، برجسته‏ترین پایگاه را استاد بدیع‌الزمان داشت.» ۲۰

استاد دکتر شفیعى کدکنى درباره ایشان چنین اظهار نظرهاى کرده‏اند: «فروزانفر در معنى دقیق کلمه یکى از راهیان و نوابغ روزگار بود.» ۲۱ «بردن نام او در کنار نام بعضى از استادان و ادیبان دیگر که فقط جبر همکارى و هم‌شغل‌بودن، آنها را در کنار او قرار مى‏داد واقعا ظلمى است که تاریخ در حق او و حق نبوغ او کرده است.» ۲۲ «فروزانفر در پایگاهى قرار داشت که در عرض او نام‌بردن از هر کس دیگرى ظلم به حقیقت است، یک جلسه درس او به یک سال درس دیگران مى‏ارزید. بى‌هیچ اغراقى او تجسم ادبیات فارسى و فرهنگ ایرانى دوره اسلامى بود، در قلمرو مطالعات عرفانى نظیر نداشت.» ۲۳ و در جایى دیگر استاد را: «نکته‌سنج‏ترین ادبیات‌شناس تاریخ سرزمین ما» خوانده‏اند.  ۲۴

به یقین خوانندگان نکته‌سنج پس از بازخوانى این جملات و توجه به مقام، اعتبار و وسواس علمى گوینده آنها نیازى به شواهد دیگر نخواهند داشت و نادیده، مضمون این بیت شادروان دکتر مهدى حمیدى را که به هنگام حیات استاد خطاب به ایشان سروده‏اند، سرخواهند داد که:

مثل سنجش تو با دیگران / مثل ذره است و کوه گران ۲۵

اما به منظور جامعیت و استناد بیشتر باز نمونه‏هایى بیان مى‏شود. دکتر اسلامى ندوشن نوشته‏اند: «بى تردید فروزانفر نافذترین استاد ادبیات در تاریخ دانشگاه ایران بوده است.» ۲۶

به گفته دکتر مهدوى دامغانى روانشاد استاد دکتر زریاب خوبى در پاسخ پرسش ایشان درباره اولویت و اولیت فروزانفر فرمودند: «سید جان مگر مى‏شود عنوان «استاد» را جز به فروزانفر اطلاق کرد.» ۲۷

بر اساس این فرموده دکتر زریاب، بیشتر کسانى که امروز با برنام «استاد» خوانده مى‏شوند، مصداق این مصراع مولوى خواهند بود: چون زیاد از نرد، او اسم است صرف. خود دکتر مهدوى دامغانى نىز پس از اینکه استاد را «دایره‌المعارف کلیه معارف اسلامى» و «استاد بى‌نظیرى که هنوز آسمان دانشگاه طهران بر سر چنویى سایه نگسترده است.» نامیده‏اند، مى‏نویسد که: درباره برترى علمى فروزانفر و آثار ایشان در مقایسه با دیگر بزرگان ادب از حضرات استادان: دکتر رعدى آذرخشى، دکتر زرینکوب، دکتر شهیدى، دکتر شفیعى کدکنى، دکتر جلال متینى و پروفسور فضل‌الله رضا پرسیدم: «و این شش نفر بى‌هیچ تأمل و تردیدى فروزانفر را معین فرمودند.» ۲۸

دریغا که با رفتن فروزانفرها و اوضاع کنونى دانشکده‏هاى ادبیات که اصولا باید دانشجویانش، جانشین بزرگان درگذشته و بازنشسته باشند، این بیت مرحوم استاد بهار را -دیگر بار با تأسف- باید بخوانیم که:

واى بر جنگلى که هر کهنش / شاخه‏اى تازه در کنار نداشت

۲. حافظه علامه بدیع‌الزمان به تعبیر استاد ایرج افشار: «تالى نداشت و شنونده‏اش را بهت زده مى‏کرد.» ۲۹ و نیازى به گفتن ندارد که داشتن حافظه تیز و توانا با ماهیت ادبیات و علوم انسانى سرشته است و استادان و دانشجویان این حوزه خواه ناخواه باید قدرت حافظه خویش را بپروند و به تشحید آن اهمیت بدهند. از این نظریه نقل خاطرات و مطالبى از بزرگان درباره این ویژگى استاد مى‏پردازیم تا یکى دیگر از خصوصیات به راستى معجزه آسا و عواملى که سبب برترى بلامنازع فروزانفر شده است، آشکار شود. دکتر رشید عیوضى نقل کرده‏اند که: «مى‏گویند سى هزار بیت از ابیات برگزیده فارسى و عربى حفظ داشته است.» ۳۰

دکتر ریاحى از خاطرات کلاس تاریخ ادبیات فارسى استاد در سال دوم تحصیل خود آورده‏اند که، یکى از دانشجویان به اشاره مرحوم فروزانفر نامها را برخواند و استاد چند لحظه به چهره هر کس نگریست، پس از آن تا پایان سال بدون دفتر حضور و غیاب، استاد تنها با نگاه به حاضران، غایبان را نام مى‏برد و در جلسه بعد پیش از شروع درس، مهربانانه از آنها علت نبودشان را جویا مى‏شد و: «اگر حضور و غیابى در کار نبود ولى حافظه نیرومند استاد کار خودش را مى‏کرد.» ۳۱

این چند خاطره نیز از استاد شفیعى کدکنى است: «گاه به اندک مناسبتى قصیده‏اى طولانى از شعر جاهلى را -که یادگار شعرآموزى روزگار جوانى او بود- بى‌هیچ کم و کاستى از حفظ مى‏خواند و در کنارش شعر گویندگان پارسى زبان را و اقوال مشایخ و روایات نبوى را با ذکر سند و محل روایت مى‏خواند و به تحلیل آنها مى‏پرداخت.» ۳۲

«هر سؤالى که از او مى‏پرسیدى فى المجلس بهترین پاسخى را که در تمام دنیا ممکن بود به آن سؤال داده شود به پرسنده عرضه مى‏کرد.» ۳۳

و «در زمانى که استاد فروزانفر به تألیف شرح مثنوى اشتغال داشتند، روزى براى دیدنشان به منزلش رفتم، فروزانفر مشغول نوشتن بود، مى‏دیدم که استاد عبارات طولانى کتابهایى مانند: احیا در تفسیر امام فخر و… را عینا از حافظه نقل مى‏کنند. مثلا بدون رجوع به اصل کتاب مى‏نوشت که در جلد فالن احیا، صفحه فلان، چاپ فلان چنین آمده است و بعد تمام آن مطلب را از روى حافظه خویش نقل مى‏کرد.» ۳۴

مرحوم دکتر خطیبى نیز نوشته‏اند: هنگام تدریس هیچ‌گاه نیازى به مراجعه به یادداشت نداشت، نه تنها شواهد مکرر و مفصل شعرى فارسى و عربى، بلکه پاره‏اى از متون نثرى را نیز از لوح حافظه برمى‏خواند. همواره مى‏گفت که یک استاد ادبیات باید آن اندازه شعر و حتى پاره‏اى از متون برگزیده نثر را به خاطر داشته باشد که در جلسات درس ناگزیر به از روخوانى نشود.» ۳۵

۳. درباره مهم‏ترین دلیل فروزانفرى فروزانفر، یعنى گسترده معلومات ایشان به دو نقل قول سخت معتبر بسنده مى‏شود، نخست از خود استاد که گویا فرموده‏اند: «از ادب بعد از اسلام ایران چیزى نیست که ندانم و از پیش از اسلام چیزى نیست که بدانم.» ۳۶

و دو دیگر از دکتر مهدوى دامغانى، استاد دانشمند ادبیات تازى، درباره عربى‌دانى مرحوم علامه: «بنده با کمال صراحت و جرئت‏ [ادعا] مى‏کنم که حتى در عربیت هم او همتا نداشت و به مراتب از مرحوم علامه قزوینى (قده) در آن علم یا فن ماهرتر بود.» ۳۷

۴. سختى‌کشى در راه دانش‌اندوزى یا تحقق مفهوم «به رنج اندر است اى خردمند گنج»؛ استاد در مقدمه کلیات شمس مصحح خویش آورده‏اند که در جوانى براى آنکه بتوانند نسخه کلیات شمس را بخرند لباس بافته مادرشان (آغازى) را که براى زمستان نزد فرزند فرستاده بودند، مى‏فروشند. باز در همانجا نوشته‏اند که: «در سال ۱۳۳۶ با وجود سالم‌بودن اعضا بر اثر افراط و مداومت در تفکر و مطالعه و تجنّب از راحت‌گذاشتن تن و اعصاب سکته کردند.» ۳۸

دکتر خطیبى نیز مى‏نویسند: «بعدها مکرر از وى شنیدم که مى‏گفت در ایام جوانى با همه تنگدستى در امرار معاش اگر کتابى را از آثار گذشتگان مى‏یافتم به هر بهایى که بود مى‏خریدم و از اندک مایه‏اى که براى گذران زندگى داشتم مى‏کاستم و به بهاى کتاب مى‏دادم.» ۳۹

در این روزگار فقر کتابخوانى که کتاب در پایان فهرست خرید بیشتر مردم قرار دارد -و یا اصلا وجود ندارد- این شیوه عملى استاد بهترین آموزنده علمى، دست کم براى دانشجویان و استادان ادبیات است که کتاب و مطالعه یگانه ابراز مهم آنها به شمار مى‏رود.

۵. نبود عصمت و تقدس در دانش یا به تعبیرى دیگر «تابو و بت علمى» ۴۰

در نقد یکى از بهترین و مهم‏ترین درسهایى است که مى‏توان از گفتار و آثار استاد گرفت، استادى که اگر بنابر معرفى یک بت علمى در عرصه زبان و ادبیات پارسى باشد. خود ایشان است. به نمونه‏هاى توجه فرمایید، استاد در سال (۱۰-۱۳۰۹) در مجله آرمان نقدى بر حواشى قزوینى بر چهار مقاله نظامى عروضى نوشتند که مایه ناخرسندى ارادتمندان علامه شد، ولى همین اقدام فروزانفر در آن زمان آن هم نسبت به علامه‏اى چون مرحوم قزوینى و سپس‏تر جمله‏اى که در پاسخ نوشتند که: «لیکن باید دید که انتقاد، ناسپاسى و کافرنعمتى است یا آنکه شکرانه استفاده ما از کتب فضلا آن است که به رفع نواقص آن هم بندیم و در حد ادب انتقاد کنیم.» ۴۱

یا نکته بسیار مهمى که در مقدمه سخن و سخنوران بیان فرموده‏اند: «… و استادان فنون اگر چه بزرگ و راهنماى حقیقى انسان و به پرستش سزاوارند، لیکن این مقدار واجب نکند که پرده عصمت بر گفتار و رفتار ایشان کشند و عقل سلیم و فکر صحیح و برهان متین را که مایه بزرگى و عظمت ایشان است خوار دارند و اقوال آنان را کورکورانه و به تقلید فراگیرند و اگر غلطى ببینند و نادرستى، آن را از راه حجت بشناسند و صواب شمارند و درست انگارند و از مراعات حق دست بردارند که گذشتگان اگر چه بزرگ‌اند ولى حقیقت از همه چیز بزرگتر است.» ۴۲

شاهد گویایى است بر آنچه گفته شد. نگارنده این خاطره را نیز به صورت زبانى از دکتر تجلیل شنیده است که: ایشان زمانى که‏ دانشجوى دکتر بودند، ۱۵ نکته از شرح مثنوى شریف استاد را که به نظرشان رسیده بود، تقدیم حضور استاد مى‏کنند ۴۳ و مرحوم فروزانفر پس از تأمل در آن یادداشتها، نزدیک به این مضمون مى‏فرمایند: «۴۰ سال است مثنوى تدریس مى‏کنم هنوز چیزى نفهمیده‏ام.» ۴۴

اما امروز پس از گذشت ۷۰ سال از نقد فروزانفر بر حواشى قزوینی و سى و دو سال از وفات استاد، هنوز فرهنگ تابوشکنى در نقد و پیشنهادنویسى به دور از افراط و تفریط در جامعه ادبى و دانشگاهى ایران، جاى خود را نیافته است.

۶. اگر در تاریخ «مولوى‌شناسى» جهان در پى یافتن دو نام درخشان و همیشه ماندگار باشیم، بى‌تردید یکى از آنها استاد فروزانفر خواهد بود، متخصصى که هلموت ریتر درباره‏اش گفت: «پژوهشگر نستوه آثار مولانا» ۴۵ خود استاد درباره پیشینه پژوهشهاى خویش در این زمینه نوشته‏اند: «نزدیک به ۴۰ سال است که به توفیق خداى بزرگ و کشش باطن پرفروغ حضرت مولانا -عظم الله اسراره- که معدن حقایق و سرچشمه فیاض معرفت است، به مطالعه و تأمل در مثنوى شریف اشتغال دارم.» ۴۶ و در مقدمه دیوان شمس آورده‏اند که: «در جوانى گاه از ساعت ۷ بامداد تا ۵ ساعت بعد از ظهر، همراه شیخ عبدالله حائرى مازندرانى خلوت مى‏ساختیم و بر سماع شعر مولانا وجد و حال مى‏کردیم.» ۴۷

نکته‏اى که از این میان استفاده مى‏شود، این است که گر چه علامه فروزانفر به بیان دکتر شفیعى کدکنى: «تجسم ادبیات فارسى و فرهگ ایرانى دوره اسلامى بود» و بر پایه گفته خود ایشان از ادبیات پس از اسلام ایران چیزى نبود که ندانند، ولى با این همه راز «تخصص در ادبیات» و اهمیت و بهره پژوهشهاى گرایشى بر ایشان هویدا شده بود و مولوى‌پژوهى و به دنبال آن «ادبیات عرفانى» بنیادى‏ترین و گسترده‏ترین عرصه مطالعات و تحقیقات ایشان به شمار مى‏رفت و بر همین بنیاد شاهکارهاى همیشه مرجع آثار استاد نیز در این حوزه است. نتیجه مطالعه و پژوهش تخصص مرحوم فروزانفر را از سخن دو تن از بزرگ‏ترین استادان ادبیات مى‏خوانیم؛ شادروان دکتر زرینکوب مى‏نویسند: «از وقتى فروزانفر در بین ما نیست روح تحقیق و معنویت در بین ما غریب شده است، اینجا دیگر از که مى‏توان توقع بحثهاى دقیق عرفانى داشت و با که مى‏توان از معنویات ادب فارسى صحبت کرد.» ۴۸

این نظریات نیز از دکتر شفعیى کدکنى است: «فروزانفر در حوزه تحقیقات ادبى و عرفانى نه مقدم داشت و نه تالى دارد.» ۴۹

کلاس مثنوى استاد در دوره دکترى «دایره المعارفى بود از فرهنگ ایرانى و اسلامى در همه شعبه‏هاى آن با تمام گسترشى که دارد.» ۵۰ «من پنج سال درس مثنوى او را حاضر شدم و یک نکته مکرر نشنیدم.» ۵۱ و «… بودند کسانى که بیش از ۱۵ سال در کلاس درس مثنوى او حضور به هم رسانیده بودند.» ۵۱

نگارنده با تأکید تمام بر این باور است که بى‌مانندبودن فروزانفر در زمینه پژوهشهاى عرفانى و دایره‌المعارف‌شدن درس مثنوى ایشان که هر چه گفته مى‏شد، سخن نو بود و برتر از اینها، یگانگى شرح مثنوى شریف استاد در میان گزارشهاى مثنوى -و به جرئت عالم شرح‌نویسى متون ادب پارسى- جملگى نتیجه کار و مطالعه تخصصى علامه فروزانفر است و نسل امروزین استادان و دانشجویان ادبیات شایسته است بر این مهم، آگاه و عامل باشند که روزگار به تعبیر دکتر باستانى پاریزى «دایناسورشدن» سرآمده است و اکنون باید به پیورى از فروزانفرها به «اهمیت تخصص در ادبیات» ۵۲ پى برد و بدان پرداخت.

۷. استاد فروزانفر در تدریس و امتحان، شیوه ویژه‏اى داشتند. دکتر ریاحى مى‏نویسند: «با جزوه‌گفتن و امتحان‌کردن طبق برنامه کارى نداشت.» ۵۳ «در دانشگاه معنى‌کردن لغات یک متن یا شرح زندگى فلان شاعر و سال تولد و وفات او از روى کتابى معین به طرزى که در دبیرستان معمول است، فایده‏اى ندارد. اینها را دانشجو در لغت‌نامه‏ها و دایره‌المعارفها مى‏یابد. کارى که استاد باید انجام دهد ایجاد و تقویت روح علمى و برانگیختن ذوق تحقیق در دانشجویان و تعلیم روشهاى صحیح علمى و تشخیص منابع معتبر از نامعتبر است و این همه از درس فروزانفر حاصل مى‏شد.» ۵۳

دکتر شفعیى کدکنى هم نوشته‏اند: «هیچ جاى اغراق نیست اگر بگویم دکترى ادبیات فارسى یعنى درس فروزانفر.» ۵۴

دربرابر این تدریس پر مایه، استاد براى پرورش روحیه سختکوشى علمى و تربیت دانشجویانى آزموده و ورزیده، در امتحان دروس و پایان‌نامه دکترى وسواس و سختگیرى بیشترى در سنجش با دیگر استادان هم روزگار داشته‏اند: «اساس درس فروزانفر بود: دولت پیر مغان باد که باقى سهل است. دانشجو مى‏بایست درسهاى فروزانفر را بگذراند تا بتواند تحقیق پایان‌نامه خود را آغاز کند… اگر راهنمایى‏ [رساله‏] با فروزانفر بود کار به درازا مى‏کشید و حاصلش این بود که رساله ارزش علمى ممتازى مى‏یافت.» ۵۵

دکتر مرتضوى گفته‏اند: «هیچ شاگردى در هر حد علمى که بود با اطمینان خاطر نمى‏توانست در امتحان مثنوى استاد در دوره دکترى زبانزد کسانى است که این دوره را با ایشان گذرانده‏اند. به گفته همین استادان در خاطرات خود، گاهى آزمون مثنوى استاد فروزانفر سه سال متوالى زمان مى‏برد و ایشان اگر در دانشجو مایه و دانش مورد نظر را نمى‏یافتند، مى‏فرمودند: هنوز خامى، برو و سال بعد بیا.  ۵۷

نتیجه چنان شیوه‏اى تربیت دانشجویانى چون: زرینکوب، مرتضوى، شفیعى کدکنى، یوسفى، صفا، مهدوى دامغانى و… است و حاصل ۱۸ و ۱۹دادنهاى پیوسته و آسان به پایان‏نامه‏هاى کارشناسى ارشد و دکترى ادبیات در سالهاى فقر روش و کوشش در پژوهش، مدرک به دستان پرشمارى که دکتر شفیعى کدکنى درباره بیشتر آنها نوشته‏اند: «از میان صدها دکتر و فوق لیسانس یک نفر صاحب‌نظر و متخصص تربیت نمى‏شود و اگر ضرورتى پیش آید در همین زمینه‏ها هم باید از متخصص خارجى یارى طلبید.» ۵۸ مرحوم فروزانفر در کنار چنان سختگیریهایى به نکته‌سنجى و ژرف‌نگرى دانشجو در امتحان یا همان «آن چیز دیگر» فرموده دکتر مرتضوى بسیار ارج مى‏نهادند. دکتر ریاحى نقل مى‏کند که: پس از ۶ سال حضور در درسهاى دوره دکترى استاد -در اصل ۲ سال بود- روزى با اشاره تلویحى ایشان براى آزمون به منزل استاد مى‏روند و به دستور ایشان صفحه‏اى از تاریخ بیهقى را مى‏گشایند تا بخوانند، ولى در همان عبارت نخستین، نادرستى متن چاپى و صورت صحیح آن را بیان مى‏کنند و: «[استاد] شکفته شد و گفت کافى است، فردا نمره‏هایت را به دفتر دانشکده مى‏دهم.» ۵۹

این یعنى اینکه ۱۰ صفحه ورقه‌نوشتن و بازگویى طوطى‌صفتانه محفوظات -به هر نحو- دلیل پختگى علمى دانشجو و سنجه معتبر پذیرش او در یک مقطع و رهیابى او به دوره بالاتر نیست، بلکه میزان دقیق علمى در نظر فروزانفر، نکته‏یابى و دقت نظر پژوهشى دانشجو یا وجود روح تحقیق و تدقیق در دانش‌پژوه است، اما افسوس که امروز معیار نمره و ورقه امتحان، تفاوت علمى میان دانشجوى علاقه‏مند و پژوهنده را با آن دیگرى که برگه خویش را به لطایف الحیل نوشته و تقدیم استاد داشته، از بین برده است و البته جایى که فروزانفر نباشد: شب پره بازیگر میدان شود. استاد مکرر به شاگردانشان مى‏فرمودند: «توقف مرگ است.» و خود تا بود دمی از کار وکوش بازنایستاد. ۶۰ پس ما نیز از استاد بیاموزیم: کوشش براى پرورش دانشجویان پرمعلومات، پژوهنده و نوآور و بى‌اعتبارى ظواهرى بسان مدرک و امتحان و نمره در برابر اصل مهمى به نام «سواد و داشن و تحقیق» را.  ۶۱

۸. استاد بدیع‌الزمان به همراه تعلیم فضل به جنبه فضیلتى دانشجویان نیز عنایت داشتند، دکتر رزینکوب نوشته‏اند: «درس او تنها تعلیم نبود، هم تهذیب و هم در عین حال تفریح.» ۶۲

دکتر مرتضوى هم فرموده‏اند: «وجود و شخصیت استاد بدیع‌الزمان همیشه منشأ الهام و منبع تربیت روحانى و معنوى براى شاگردانش بود.» ۶۳

و دکتر شفیعى کدکنى نیز: «تنها و تنها فروزانفر بود (و شاید پس از او چند تن از شاگردانش) که هم محقق بى‌همتایى بود و هم معلم بى مانندى.» ۶۴

درسى که از این ویژگى علامه فروزانفر مى‏گیریم این است که استاد -به ویژه استاد ادبیات- باید آموزگار فضل و فضیلت توأمان باشد و دانشجو نیز در کنار استوارى بنیانهاى دانش یا ادب درس به همان اندازه جانب معنویت یا ادب نفس خویش را هم بپرورد که این هر دو در هم تنیده و مکمل یکدیگرند.

۹. اگر ایرانیان باستان به دو گونه «فر» باورمند بوده‏اند، نگارنده به نوعى دیگر از آن به نام «فر استادى» معتقد است و آن را شکوه و هیبت علمى ویژه استادان بزرگ و برجسته مى‏داند که هر کسى در برخورد حضورى با این دانشمندان، آن را ناخواسته در اندرون خویش احساس مى‏کند. بر همین پایه نادیده مى‏توان وقار و فرّ استادى علامه فروزانفر را تصور کرد و پس از ۳۲ سال از درگذشت استاد، لرزشى جاذب و شوق‌آمیز در دل یافت، چنانکه دکتر مرتضوى گفته‏اند: «هر گاه در محضر استاد حاضر مى‏شدیم هم مجذوب و هم مرعوب بودیم. به راستى محضر ایشان رعب انگیز بود… ولى این رعب‌انگیزى چون دیگر ترسها و رعبها باعث بر هزیمت و یأس و رکود نبود، بلکه مایه حرکت و جرئت و عامل متحرک به شمار مى‏رفت و این از شگفتیهاى وجود بدیع‌الزمان بود.» ۶۵

و نگارنده این قهر و لطف عشق‌انگیز را در استادان عصر حاضر در شخصیت کم‌نظیر استاد دکتر سرکاراتى از بن جان دیده و در یافته است.

۱۰. مرحوم فروزانفر در میان استادان ادبیات از نظر راهنمایى بیشترین پایان‌نامه دکترى، برتر از همگنان‌اند. از ۴۰ پایان نامه دکترى زیر نظر ایشان، ۶۶ رساله بزرگانى همچون: دکتر صفا، دکتر زرینکوب، دکتر مرتضوى، دکتر یزدگردى، دکتر یوسفى و دکتر متینى به راهنمایى استاد بوده است. همچنین یک رساله دکترى ادبیات عرب نیز با نظارت ایشان به انجام رسیده که گواه استوار دیگرى است بر میزان تسلط استاد بر زبان و ادب عربى.

۱۱. استاد در مقدمه شرح مثنوى شریف پس از برشمردن کوششهاى ۴۰ ساله خویش براى شناخت مثنوى و سرچشمه‏هاى اندیشه مولانا مى‏نویسد: «… با کمال صراحت و از روى صدق و صفا، منصفانه اعتراف مى‏کنم که هنوز در اول قدم فرو مانده و به سرسرى از اسرار کلام مولانا نرسیده‏ام و در این مکتب، آن نوآموز را مى‏مانم که در شناخت حروف الفبا بازمانده و گامى فراتر ننهاده است.» ۶۷

اینجاست که باید به بانگ بلند و از میان جان گفت:

فروتنى است دلیل رسیدگان کمال / سوار چون که به منزل رسد پیاده شود

و بیهوده نیست که خامان ره‌نرفته و تهى‌مایه در ادعاهاى خویش در آسمان هفتم بر منشى ره مى‏سپرند و فروانفر را به استادى نمى‏پذیرند:  ۶۸

نالیدن بلبل ز نو آموزى عشق است / هرگز نشنیدم ز پروانه صدایى

اما چه نیکوست ما که نمى‏توانیم و نخواهیم توانست حتى به دامنه ستیغ دانش فروزانفر برشویم، دست کم ادب نفس را از آن استاد بى‌نظیر بیاموزیم.

۱۲. ویژگى آموزنده دیگر استاد این است که ایشان در اوج درخشش و فروزانفرى خویش، همواره احترام استادان خود و دانشمندان هم‌روزگار را به جاى مى‏آوردند و این گونه نبود که حق شاگردى را به فراموشى سپرده، تنها خود را در میانه ببینند، هر چند که هیچ کس در یگانگى و شهسوارى ایشان در میدان ادب کمترین گمانى نداشت و ندارد. دکتر مهدوى دامغانى مى‏گویند: فروزانفر در بین ادبا و دانشمندان معاصر به مرحوم علامه قزوینى و ادیب پیشاورى بیش از همه معتقد بود و آن دو را بیشتر از همه مى‏ستود.» ۶۹

۱۳. دکتر مهدوى دامغانى در خاطرات خود مى‏نویسند: «همه آنان که با فروزانفر حشر و نشرى داشته‏اند و عدّه بى‌شمار دانشجویانى که در طول ۵۰ سال معلمى او از محضر او کسب فیض کردند و معرفت آموختند و در دوران تحصیل خود در نزد او سرمایه ادبى براى خود اندوختند، به حسن اعتقاد و تمسّک او به ذیل عنایت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و اخلاص او به شاه‌مردان مرتضى على و عترت طاهره سلام الله علیهم اجمعین یقین دارند… خدا شاهدست مکرر در مکرر این بنده حقیر در ایام عاشورا او را در مجلس عزادارى حضرت سید الشهدا صلوات الله علیه… در حال گریه مى‏دیدم که قطرات اشک از زیر عینکش بر رخسار و محاسنش جارى بود.» ۷۰

شکى نیست که خطاب به سکانى که دانشمندى و پایبندى به دین و باورهاى مذهبى را در دو مقوله ناساز مى‏پندارند و اگر بهره‏اى از دانش برده باشند، تظاهر به بى‏اعتقادى به امور دینى و مذهبى را زیور آن و مایه تشخّص بیشتر خویش مى‏دانند، باید گفت: این ره که تو مى‏روى به ترکستان است. به ویژه برخى جوانان دانش‌پژوهى که این اندیشه -به دلایل مختلف- در وجود آنها به نیروتر است، باید با آگاهى از سیره فرهیختگان بى‌مثالى چون فروزانفر، و فروزانفرها در رشته‏ها و حوزه‏هاى دیگر به نادرستى این گمان، یقین پیدا کنند.

۱۴. شهید بلخى بیش از هزار سال پیش گفته است:

دانش و خواسته است نرگس و گل / که به یک جاى نشکفند به هم

درباره مصداق عملى این سخن در حقّ علامه فروزانفر به نقل قولى از دکتر مهدوى دامغانى، چونان یکى از نزدیک‏ترین و برترین دانشجویان استاد، بسنده مى‏شود: «فروزانفر به مال و منال دنیوى اعتنایى نداشت و مانند همه آزادگان تهیدست بود و البته که با علوّه طبع و همت بلند خاص خودش و به قول خودش از«قلّت ذات الید» شکوه و خجالتى نداشت، اما از بس آبرومند و بلندنظر بود، همواره صورتش را با سیلى سرخ مى‏داشت.» ۷۱

۱۵. چنانکه پیش‏تر نیز گفته شد، آثار استاد فروزانفر به هیچ روى با سطح، دانسته‏هاى ایشان تناسب ندارد، شاید یکى از اصلى‏ترین علل این امر، وسواس علمى استاد و رعایت اصل مهم کمیت اندک و کیفیت برتر از جانب ایشان است، همان که دکتر ریاحى گفته‏اند: «فروزانفر ارزش خود را مى‏دانست و تا مطلب تازه‏اى نداشت، قلم روى کاغذ نمى‏نهاد. نتیجه اینکه همه آنچه از او مانده عالى و ممتاز است و کار متوسطى در میان آنها نمى‏توان یافت.» ۷۲

گویا مجموعه آثار استاد ۲۱ جلد کتاب و ۴۹ مقاله، سخنرانى، مقدمه کتاب، اشعار و نوشته‏هاى دیگر است ۷۳ که در بین آنها تحقیقات مولوى‌شناختى ایشان، جایگاه ویژه‏اى دارد. در این زمینه جز از شرح مثنوى بى‌نظیر ایشان -که نه پیشرو داشت و نه مقلد و تالى خواهد داشت- ۷۴ و فشرده‏ ۴۰ سال مثنوى‌پژوهى است که دریغا و افسوس چون خود مثنوى به پایان نرسید، مراجعى بسان: «آیات و احادیث مثنوى، مآخذ قصص و تمثیلات مثنوى و رساله زندگانى مولانا جلال الدین نیز از یادگارهاى استاد است که مرحوم دکتر زرینکوب درباره اثر سومین چنین داورى کرده‏اند: «حق آن است که بعد از ۶۰سال که از تصنیف آن مى‏گذرد هنوز چنان رساله‏اى با آن اندازه عمق لطف و دقت در دانشگاه به عنوان رساله دکترى به وجود نیامده است.» ۷۵

از تألیفات مشهور و پربهره دیگر ایشان کتاب سخن و سخنوران است که در اهمیت آن، دیدگاه سخن‌سنجى چون دکتر شفعیى کدکنى کافى است: «سخن و سخنوران او هنوز هم بزرگ‏ترین تاریخ انتقادى شعر فارسى است که معاصران ما از نوشتن یک فصل مانند آن (مثلا فصل مربوط به خاقانى) هنوز عاجزند» ۷۶

یک نکته گفتنى و بسیار قابل توجه درباره آثار علامه فروزانفر این است که مرحوم استاد ترجمه کاملى از قرآن مجید نیز به خط خوىش انجام داده‏اند که به نوشته دکتر شفیعى کدکنى تا سال (۱۳۵۲ش) در بایگانى وزرات فرهنگ و هنر بود، ایشان از راه قیاس ترجمه ‏بعضى از آیات در میان آثار استاد نوشته‏اند: «بى‌هیچ گمان ترجمه فروزانفر از قرآن کریم، درست‏ترین و در عین حال دقیق‏ترین و روان‏ترین ترجمه‏اى خواهد بود که تاکنون به زبان فارسى انجام شده است.» ۷۷

تردیدى نیست که همه علاقه‏مندان فرهنگ و ادب ایران، خواستار و آرزومند چاپ و نشر این ترجمه به تعبیر دکتر شفیعى: «مجاز یا نزدیک به رسمى از قرآن به زبان فارسى» هستند.  ۷۸

در پیوند با نوشته‏هاى استاد باید از نثر توانا و پخته ایشان نیز یاد کرد، به نظر دکتر شفیعى کدکنى: «نثر او در قملرو نثر معاصر از سخته‏ترنى و استوارترین نثرهاى قرن اخیر است. » ۷۹

حال آنکه اکنون بیشتر دانشجویان، فارغ‌التحصیلان (حتى دوره دکترى) و شمارى از استادان ادبیات، بى‌کمترین بزرگنمایى از نوشتن چند صفحه یادداشت علمى-تحقیقى منسجم، اصولى و بدون هرگونه کاستى ناتوان‌اند و به گمان نگارنده این ضعف بزرگ یکى از چند دلیل کم‌کارى متعلقان این حوزه و کیفیت پایین آثار آنان است.

از آنجایى که هدف کلى این یادداشت و نوشته‏هاى همانند، یادکرد دیگر بار از بزرگان ادب و جلب توجه به بزرگداشت آنهاست، نام استاد «بدیع‌الزمان» عنوان یکى دیگر از بى‌همالان عرصه ادب را در ذهن نگارنده تداعى مى‏کند که بدون اشاره کوتاه بدیشان یادداشت حاضر ناتمام خواهد بود: شادروان استاد عبدالحمید «بدیع‌الزمانى» کردستانى، از نوادر ادبیات عرب و برجسته‏ترین دانشمندان ایرانی کرد، استادى که دکتر مهدى محقق درباره ایشان گفته‏اند: از مسلط‌ترین کسان به متون نظم و نثر عربى بود که من در عمرم دیده بودم…  مشکلاتى را در ادب عربى براى ما [دکتر محقق و دکتر مهدوى دامغانى‏]ح ل کرد که بزرگترین استادان ادب عرب کشورهاى عربى از حل آن عاجز بودند.» ۸۰

آقاى خرّمشاهى هم مى‏نویسند: استاد بدیع‌الزمانى در مقام علمى و حافظه و محفوظات شگفت‏آور دست کمى از استاد بدیع‌الزمان فروزانفر نداشت…  ۸۱

شاید یک صد هزار بیت عربى از قصده و قطعه و غزل در حفظ داشت… اگر بگویم احاطه علمى و وسعت معلومات او و نظر نقاد و نکته‌یاب او یادآور ائمه ادب قرون سوم و چهارم هجرى بود، مبالغه نکردم.» ۸۲

پر شگفتى و اندوه آور است که با این مقام و توان، بسیارى از استادان حتى نام ایشان را هم نمى‏دانند و نشنیده‏اند!

کوتاه سخن اینکه: امروز که فروزانفر در میان ما حضور جسمانى ندارد و بیش از سه دهه است که بر سر دفتر دانشکده‌هاى ادبیات، مهر «پایان عصر فروزانفرى» خورده است، بر یکایک استادان، دانشجویان، پژوهندگان و وابستگان زبان و ادب و فرهنگ ایران است که در کنار شناخت و بزرگداشت آن بزرگ استاد بى‌همتا، ارج و قدر بزرگان کم‌نظیرى چون: استاد دکتر منوچهر مرتضوى و استاد دکتر شفیعى کدکنى -که دیر زیند و جان گرامى به جانشان پیوند- را که بوى نفس فروزانفر را تنها از آنها مى‏توان یافت، بدانند و از مکتب پر فیض علمى و معنوى آنها بهره‏یاب گردند که:

چون که گل رفت و گلستان شد خراب / بوى گل را از که جوییم از گلاب

به هر حال، این چند بیت زبان حال و بیان گویایى است از حوال امثال نگارنده خطاب به دانشمندانى بسان: فروزانفر، مرتضوى، شفیعى کدکنى، سر کاراتى و… که:

تو را اگر نشناسیم قدر، خرده مگیر / که عذرخواه بود نقص ما کمال تو را

تو شب چراغ فروزنده‏اى ولى ابله / چه قیمتى بدهد دولت وصال تو را

تو آن فصیح مقالى که پیر دانش و هوش / گشوده گوش ادب حکمت و مقال تو را ۸۳

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *