ربوده شدن توسط بیگانه Alien Abduction

حتماً مطالبی در مورد ربوده شدن انسان ها توسط موجودات بیگانه شنیده و یا خوانده اید. شاید بعد از خواندن این مطالب با خود گفته باشید اینها حتماً خیالات و توهمات افرادی است که ادعای ربوده شدن میکنند و یا این افراد انسان های شیادی هستند که با این ادعا ها قصد معروف شدن را دارند. البته مسلماً چنین افرادی هم در میان کسانی که ادعای ربوده شدن میکنند، وجود دارند ولی تعدادی از موارد ربوده شدن وجود دارند که به راحتی نمیتوان از کنار آنها رد شد. مانند مواردی که فرد ربوده شده در حالت عادی قادر به یادآوری ربوده شدن خود نبوده و تنها در حالت هیپنوتیزم جزئیات ربوده شدن و انجام آزمایشات بر روی خود را به خاطر می آورد، چون همانطور که میدانید در حالت هیپنوتیزم شخص قادر به دروغ گویی نیست.

alien-abduction2-759x500

شاید تصور کنید که ربوده شدن توسط موجودات بیگانه چیز جدیدی بوده و سوغات قرن بیستم است ولی در بسیاری از متون قدیمی و افسانه ها و اساطیر باستانی هم مطالبی در مورد ربوده شدن انسانها توسط موجودات اهریمنی که شاید اشاره ای به موجودات عجیب یا همان موجودات غیر زمینی باشد، وجود دارد. همچنین در مراسم مذهبی بومیان استرالیا ، نوعی رقص افسانه ای وجود دارد که مراحل آن دقیقاً شبیه ربوده شدن های مدرن است. در کتاب افسانه گیل گمش هم داستانی در مورد پرواز انکیدو به آسمان وجود دارد که از دو نظر جالب توجه است. اول اینکه شرح پرواز انکیدو بسیار واقعی است به گونه ای که بعید است که نویسنده بدون داشتن تجربه پرواز واقعی منظره زمین را در ارتفاعات مختلف به این دقت شرح دهد و دوم اینکه این داستان هم شبیه ماجراهای ربوده شدن مدرن است. خلاصه اینکه مبحثی با عنوان ربوده شدن توسط موجودات بیگانه چیز جدیدی نیست و از هزاران سال قبل وجود داشته است. در این بخش به چند نمونه از ماجراهای ربوده شدن معتبر اشاره خواهم کرد.

ربوده شدن (بتی)Betty  و(بارنی هیل) Barny Hill در سال ۱۹۶۱

استان (بتی) و (بارنی هیل) در سپتامبر ۱۹۶۱در منطقه (نیو همپشایر) شروع شد .( بارنی) که اخیراً دچار سرطان شده بود با همسرش( بتی) تصمیم میگیرند که یک سفر کوتاه به کانادا داشته باشند. این زوج از آبشار (نیاگارا) و (مونترئال) دیدن میکنند و در نوزدهم ماه آنها شروع به بازگشت به خانه خود در( پورت اسموث) Portsmouth میکنند. شب بود و در آسمان صاف، ماه هلالی شکل روی منظره پوشیده از درختان می تابید . حدود یک ربع ساعت از ده شب گذشته،در سه مایلی جنوب شهر( لنکستر) Lancaster  بارنی متوجه چیزی شبیه یک ستاره درخشان یا سیّاره ای با حرکت نامنظم شد . (بارنی) جسم را به (بتی) نشان دادو هر دو به سمت آن حرکت کردند.آن دو احساس کردند که دارند یک هواپیما را می بینند که ظاهر شده و دوباره ناپدید میشود. بطوری که باد ایجاد شده از موتور آن باعث حرکت درختان شده و جلوی دیده شدن آن را میگیرد. همانطور که آن دو به مسیر ادامه دادند، درست در شمال( ووداستوک) Woodstock شیی  به طور عجیبی حرکت کرد . (بارنی) اتومبیل را متوقف کرد تا با دوربین دوچشمی به شیی پرنده نگاه کند. او نورهای چند رنگ و ردیفهایی از پنجره را روی یک جسم مسطح دید که به نظر میرسید به طرف او حرکت میکند. وقتی که جسم به سی متری او رسید، (بارنی) سرنشینان سفینه  را دید و از ترس  به طرف ماشین فرار کرد. آنها سوار ماشین شده و به سرعت دور شدند. بعد از اینکه به راه افتادند، آنها دیگر نتوانستند آن جسم عجیب را ببینند تا اینکه ناگهان یک صدای بیپ مانند عجیب شنیدند. وقتی که آنها دوباره صدای بیپ را شنیدند  متوجه شدند که سی و پنج مایل دورتر از جایی که دو دقیقه پیش بودند ، قرار دارند . سکوت در اتومبیل برقرار بود تا وقتی که به خانه رسیدند. بتی، دخترش (ژانت) Janet را صدا کرد و اتفاقی را که افتاده بود،  برای او تعریف کرد. (ژانت) به او گفت که به مقّر نیروی هوایی  در نزدیکی آنجا مراجعه کرده و چیزی را که دیده اند گزارش کنند. بالاخره (بتی) قبول کرد و  به پایگاه هوایی مراجعه کرد. او با ژنرال (پائول دبلیو هندرسون)  Paul W. Henderson  صحبت کرد که به (بتی) گفت (یوفو) در رادار آنها هم دیده شده است. بعد از این واقعه (بتی) کابوسهایی میدید در مورد اینکه او و شوهرش بر خلاف میلشان به یک سفینه عجیب برده شده اند. دو هفته بعد دو خبرنگار داستان آنها را شنیدند و بعد از ملاقات با (بتی) و (بارنی ) و ثبت دقیق اتفاقات آن شب، متوجه شدند که دو ساعت زمان در داستان (بتی) و (بارنی) به حساب نیامده است. بعد از رفتن گزارشگران و برخی بررسی های روانپزشکی ، (بتی) و(بارنی) تصمیم گرفتند با روانپزشک و متخصّص اعصاب مشهور (بوستون)  دکتر (بنیامین سیمون)  Benjamin Simon  که یکی از معروف ترین پزشکان در تخصّص خود بود،  ملاقات کنند. بعد از یک سری معاینات اولیه تشخیص اولیه دکتر (سیمون) اظطراب وابسته به حادثه شب نوزدهم سپتامبر ۱۹۶۱ بود. مرحله بعد پیدا کردن چه بودن آن اتفاقات بود.دکتر (سیمون) شروع به انجام هیپنوتیزم عمیق روی (بارنی) و (بتی) کرد ولی سرعت پیشرفت کار کم بود. اما بعد از شش ماه تلاش، نظر حرفه ای دکتر  (سیمون) این بود که (بتی) و (بارنی) ربوده شده و برای آزمایش  به سفینه ای ناشناخته برده شده بودند. با هیپنوتیزم، آن دو بخاطر آوردند که ماشین آنها متوقف شده و سفینه بیگانه در جاده جلوی ماشین آنها فرود آمده بود. آن موجودات از سفینه بیرون آمده و آن دو را با خود به سفینه برده بودند و بر روی آنها یک سری آزمایشات پزشکی انجام داده بودند و قبل از آزاد کردن، با هیپنوتیزم به آنها دستور داده شده بود که راجع به این اتفاق چیزی بازگو نکنند. موجوداتی که بوسیله آن دو شرح داده میشد،  موجوداتی بیگانه با سر کچل بودند که حدود صد و پنجاه سانتیمتر قد داشتند و پوستشان مایل به خاکستری بود. آنها سر گلابی شکل و چشمان مورب شبیه چشم گربه داشتند . این از اولین اشاره ها در فرهنگ عمومی (یوفو) به موجوداتی است که بعدها به نژاد خاکستری مشهور شدند. بتی و بارنی هر کدام در خلال آزمایشات به یک اتاق جداگانه برده شده بودند و هم آزمایش پزشکی و هم آزمایش روانی روی آنها انجام شده بود. در قسمتی از این آزمایشها از پوست، مو و ناخن آنها نمونه برداری شده بود. در یک آزمایش دیگر یک سوزن دراز داخل ناف بتی شده بود و به او گفته شده بود که آزمایش بارداری است. بارنی توضیح داده بود که از او  به زور نمونه اسپرم گرفته شده بود. بتی شرح داد که به او یک کتاب به عنوان یادبود این ملاقات داده شده بود ولی بعداً پس گرفته شد. یک واقعیت عجیب دیگر این بود که بیگانه ها ظاهراً تصوری از زمان و رنگ ها نداشتند. در جایی هم آنها از اینکه دندان های بارنی میتوانست بیرون آورده شود تعجب کرده بودند.(۱) بتی از یکی از موجودات بیگانه  پرسیده بود که از کجا آمده اند و در جواب او یک نقشه از ستارگان به وی نشان داده شده بود.او تحت شرایط هیپنوتیزم شکل نقشه را به خاطر آورد و این نقشه توسط یک معلم مدرسه به نام (مارگوری فیش) Marjorie Fish مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفت. خانم (فیش) همه ستاره های شناخته شده تا فاصله ۵۵ سال نوری از منظومه شمسی را بررسی کرد و شباهتی بین نقشه (بتی هیل) و سیستم ستاره ای (زتا) که ۳۷ سال نوری با ما فاصله دارد، مشاهده کرد.(۲)

shutterstock_213109381

ربوده شدن (کالوین پارکر)   Calvin Parkerو( چارلز هیکسون) Charles Hickson در سال ۱۹۷۳( پاسکاگولا ، می سی سی پی) Pascagoula, Mississippi

درست یک روز قبل از ماجرای مشهور (کالوین پارکر) ۱۹ ساله و (چارلز هیکسون) ۴۲ ساله در دهم اکتبر ۱۹۷۳ پانزده نفر از جمله دو افسر پلیس، مشاهده یک یوفوی نقره ای رنگ بزرگ که به آهستگی از روی یک مجتمع مسکونی در خیابان( تامانی پریش) Tammany Parish در (نیو اورلئان) New Orleans عبور میکرد را گزارش داده بودند . کمتراز ۲۴ ساعت بعد (هیکسون) و (پارکر) ترس بزرگ زندگی شان را تجربه کردند. رویارویی ترسناک با یک بشقاب پرنده وحشت انگیز. این دو مرد هر دو ساکن شهر (گائوتیر) Gautier بودند و حدود ساعت نه شب در حال ماهیگیری در رودخانه ( پاسکاگولا ) بودند. آنها ناگهان صدایی شبیه وز وز  از پشت سرشان شنیدند. هر دو اطراف را جستجو کردند تا منبع صدا را پیدا کنند. در کمال ناباوری، آن دو یک سفینه تخم مرغی شکل درخشان با نور آبی در قسمت جلو آن دیدند که تنها چند متر بالای سطح زمین بی حرکت ایستاده بود و حدود نه متر از ساحل رود خانه فاصله داشت. در حالیکه (پارکر) و (هیکسون) از تعجب خشکشان زده بود، یک در باز شد و سه موجود عجیب در آب شناور شده و شروع به عبور از عرض رودخانه نمودند و مستقیم به طرف آنها آمدند. با اینکه آن موجودات پا داشتند از آنها استفاده نمیکردند و به سادگی به حالت شناور از عرض رودخانه عبور کردند. آنها حدود ۱۵۰ سانتی متر قد داشتند و سرهای گلوله ای شکل بدون گردن و یک شیار بجای دهان داشتند و جایی که دماغ و گوش باید باشد آنها چیزهای خیلی باریک مخروطی شکل و برجسته مثل هویج برای سر آدم برفی داشتند. (هیکسون) که از ترس و ناباوری میخکوب شده بود، بوسیله دو تا از آن موجودات ربوده شد  و سومی( پارکر) را که از ترس بیهوش شده بود گرفت.( هیکسون) بعداً شرح داد که وقتی یکی از موجودات بازوهایش را زیر بدن او قرار داد، تمام بدنش بی حس شد. او سپس داخل یک اتاق درخشان در داخل سفینه شناور شد. در این اتاق او روی یک وسیله چشم مانند که همه بدن او را آزمایش میکرد، شناور بود. بعد از آزمایش او از حالت شناوری خارج شد و موجودات احتمالاً برای انجام آزمایش بر روی (پارکر)، اتاق را ترک کردند و حدود بیست دقیقه بعد آن دو به بیرون از سفینه عجیب منتقل شدند. (پارکر) در حالیکه روی زمین افتاده بود دعا میخواند و گریه میکرد. یک یا دو دقیقه بعد سفینه مستقیم به سمت بالا رفت و نا پدید شد. وقتی که آن دو مجدداً آرامش خود را به دست آوردند آنها نمی دانستند چه کاری باید بکنند. آنها میترسیدند که این واقعه را برای کسی تعریف کنند چون فکر میکردند با ناباوری و استهزا مردم مواجه شوند.بالاخره آنها به پایگاه هوایی (کسلر) Kessler در (بیلوکسی) Biloxi تلفن زدند. بعد از چند روز ستاد تحقیقات حوادث هوایی پروفسور دانشگاه کالیفورنیا( جیمز هاردر) James Harder  را برای تحقیق فرستاد . و دکتر (جی. الن هاینک) J. Allen Hynek   نماینده نیروی هوایی امریکا هم در این بازجویی و تحقیق حضور داشت .  (هاردر) ،( هیکسون) را هیپنوتیزم کرد ولی بخاطر ترس زیاد او، این مرحله ناتمام ماند. دو فرد ربوده شده تشویق به انجام  آزمایش دروغ سنجی شدند که جواب این آزمایش برای هر دو نفر منفی بود. بعد از انجام آزمایشات مختلف ( هاردر) و( هاینک) که هردو در کار خود بسیار مورد احترام و حرفه ای بودند، داستان دو مرد را باور کردند و اعلام کردند: .به طور قطع در این مورد چیزی وجود دارد که غیر زمینی است.(۳)و(۴) این دو مورد از معتبر ترین موارد ربوده شدن توسط موجودات بیگانه هستند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *