ربوده شدن بتی وبارنی هیل در سال ۱۹۶۱

بتی و بارنی هلیز

بارنی هیلز شی پرنده ناشناس را کشیده و توضیح می دهد، در کنارش بتی هیلز همسرش نشسته است

داستان بتی وبارنی هیل در سپتامبر ۱۹۶۱، در منطقه نیو همپشایر  شروع شد. بارنی که اخیرا دچار سرطان شده بود با همسرش بتی تصمیم می گیرند که یک سفر کوتاه به کانادا داشته باشند.این زوج از آبشار نیاگارا و مونترئال دیدن می کنند ونوزدهم ماه آنها شروع به بازگشت به خانه خود در پورت اسموث می کنند.

شب بود وآسمان صاف ، ماه هلالی شکل روی منظره پوشیده از درختان می تابید . حدود یک ربع ساعت از ده شب گذشته ، در سه مایلی جنوب شهر لنکستر،بارنی متوجه چیزی شبیه یک ستاره درخشان یا سیاره ای با حرکت نامنظم شد .بارنی جسم را به بتی نشان داد وهردو به سمت آن حرکت کردند . آن دو احساس کردند که یک هواپیما را می بینند که لحظه ای ظاهر شده ودوباره ناپدید می شود. به طوری که باد ایجاد شده از موتور آن باعث حرکت درختان می شد وجلوی دیده شدن آن را می گرفت .

همانطور که آن دو به مسیر ادامه دادند ، درست در شمال ووداستوک ، شی به طور عجیب حرکت کرد.بارنی اتومبیل را متوقف کرد تا با دوربین دوچشمی به شی پرنده نگاه کند.او نورهای چند رنگ وردیف هایی از پنجره را روی آن دید. که به نظر می رسید به طرف او حرکت میکند .وقتی که جسم به سی متری او رسید بارنی سرنشینان سفینه را دید واز ترس به طرف ماشین فرار کرد. آنها سوار ماشین شدند وبه سرعت دور شدند.

بعد از اینکه به راه افتادند آنها دیگر نتوانستند آن جسم عجیب را ببینند تا اینکه ناگهان..

یک صدای بیپ مانند عجیب شنیدند. وقتی که آنها دوباره صدای بیپ را شنیدند متوجه شدند که سی وپنج مایل دورتر از جایی که دو دقیقه پیش بودند قرار دارند. سپس آنها به خانه باز گشتند .بتی دخترش ژانت را صدا کرد واتفاقی  راکه افتاده بود برایش گفت.ژانت به او گفت به مقر نیروی هوایی در نزدیکی آنجا مراجعه کنند وچیزی را که دیده اند گزارش کنند . بالاخره بتی قبول کرد وبه پایگاه هوایی مراجعه کرد. او با ژنرال پائول دبلیو هندرسون (Paul W.Henderson)  صحبت کرد ، به بتی گفت ،  یوفو در رادار آنها هم دیده شده است.

بعد از این واقعه بتی کابوس هایی می دید در مورد اینکه او وشوهرش برخلاف  میلشان به یک موجوداتی بیگانه عجیب  برده شده اند .دو هفته بعد دوخبرنگار داستان آنها را شنیدند وبعد از ملاقات با بتی وبارنی وثبت دقیق اتفاقات آن شب متوجه شدند که دو ساعت زمان در داستان بتی وبارنی به حساب نیامده است.

آنها تصمیم گرفتند با روانپزشک ومتخصص اعصاب مشهور بوستون دکتر بنیامین سیمون (Benjamin Simon) که یکی از معروف ترین پزشکان در تخصص خود بود ملاقات کنند. بعد از یک سری معاینات اولیه ، تشخیص اولیه دکتر سیمون اظطراب وابسته به حادثه شب نوزدهم سپتامبر ۱۹۶۱ بود.

مرحله بعد پیدا کردن چگونگی آن اتفاقات بود.دکتر سیمون شروع شروع به انجام هیپنوتیزم عمیق روی بارنی وبتی کرد. ولی سرعت پیشرفت کار کم بود.اما بعد از شش ماه تلاش نظر حرفه ای دکتر سیمون این بود که بتی وبارنی ربوده شده وبرای آزمایش به سفینه ای ناشناخته برده شده بودند.

از طریقه هیپنوتیزم ، آن دو به خاطر آوردند که ماشین آنها متوقف شده وسفینه بیگانه در جاده جلوی ماشین آنها فرود آمده بود. آن موجودات از سفینه خود بیرون آمده وآن دو را با خود به سفینه برده وبروی آنها زنجیره ای از آزمایش های پزشکی انجام داده بودند ، وقبل از آزاد کردن با هیپنوتیزم  به آنها دستور داده شده بود که راجع این اتفاق چیزی بازگو نکنند.

موجوداتی که به وسیله آن دو شرح داده می شد ، موجوداتی بیگانه با سر کچل بودند.که حدود ۱۵۰سانتی متر قد داشتند وپوستشان مایل به خاکستری بود .آنها سر گلابی شکل وچشمان مورب شبیه چشم گربه داشتند .«این از اولین اشاره ها در فرهنگ عمومی یوفو به موجوداتی است که بعد ها به نژاد خاکستری مشهور شدند.»

بتی وبارنی هرکدام در خلال آزمایش ها ، به یک اتاق جداگانه برده شده بودند وهم آزمایش پزشکی وهم آزمایش روانی روی آنها انجام شده بود. درقسمتی از این آزمایش ها از پوست ، مو و ناخن آنها نمونه برداری شده بود.در یک آزمایش دیگر یک سوزن دراز داخل ناف بتی شده بود وبه او گفته شده بود که آزمیش بارداری است .

بارنی توضیح داده بود که از او به زور نمونه اسپرم گرفته شده بود. بتی شرح داد که به او یک کتاب به عنوان یاد بود این ملاقات داده شده بود ولی بعدا پس گرفته شد.

یک واقعیت عجیب دیگر این بود که بیگانه ها ظاهرا تصوری از زمان ورنگ ها نداشتند . در جایی هم آنها از اینکه دندان های بارنی میتوانست بیرون آورده شود تععجب کرده بودند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *