بهرام روشنضمیر- نزدیک به ۲۵۰۰ سال است که غرب، نگاهی کوچکانگارانه به شرق و بزرگبینانه نسبت به خود دارد. بزرگی و شکوه نخستین دولت جهانی یعنی هخامنشی که ۸۵ درصد جهان متمدن را در اختیار داشت و یونان جنوبی _آتن و اسپارت_ را به جزیرهای ایزوله در میان همپیمانان خویش تبدیل کرده بود، باعث ایجاد عقده و کینهای در دل یونانیان شد که از دل آن خودشناسی بیرون آمد و خودشناسی آنان به تولید انگارهای مصنوعی از شرقیان _ایرانیان_ انجامید که ۱۱۰۰ سال در درازای تاریخ باستان شرق، و سپس در دوران میانی و نو تا سده بیستم تقریبا دست نخورده باقی ماند. بر این اساس صفات استورهای و سنتی زنانه به شرق و صفات استورهای و سنتی مردانه به غرب نسبت داده شده است.[۱]
پیش از این درباره کتاب یونانیان و بربرهایامیرمهدی بدیع و کتاب شرقشناسی ادوارد سعید و بیش از همه درباره رشته کارگاههای هخامنشیشناسی دانشگاه خرونینگن هلند(با همکاری یونیورسیتی کالج لندن و دانشگاه میشیگان) سخن گفتهام. پژوهشهایی که در یک سوم پایانی سده بیستم پا گرفته و نه تنها نوینترین یافتهها درباره تاریخ باستان شرق را به رخ سنتگرایان شرقستیز کشیدند، بلکه نوع و زاویه و عدسی نگاه قلم به دستان غربی از هرودوت در سده پنجم پیش از میلاد تا مانوئل کوک در پایان سده بیست را نیز به نقدی بیرحمانه کشیدند.
تاثیرات این پژوهشهای دلاورانه و چالشبرانگیز در سده بیست و یکم دیده شده و میشود. بله، همچنان کتابهای غربمحور در حوزه تاریخ و باستانشناسی میدانداراند و فیلمهایی چون اسکندر و ۳۰۰ ساخته میشوند. آنهم در شرایطی که شرقیان و یکی از مهمترین مردمان آن یعنی ایرانیان یا توان رویارویی را ندارند و یا خواست آنرا. ولی خوشبختانه بیننده دگرگونی در نگاه غربیان هستیم. دو نمونه مورد نظر من، فیلم سینمایی آمریکایی شاهزاده ایران و سریال انگلیسی رم است. در نمونهی نخست محصول سال ۲۰۱۰ وارون نمونههای پیشین هالیوود، ایران نه حاشیه که اصل موضوع است و داستان به شخصیتی تخیلی در دورهای نامشخص از تاریخ باستان ایران برمیگردد که در آن بیننده هیچگونه کوچکداشت و تمسخر و نیش و کنایه نسبت به شرقیان نیستیم.
رم: روایتی سیاه از درخشانترین دوران اروپای باستان
ویژگی سریالهای تلویزیونی ارتباط زود و گسترده با بخشهای بزرگی از مردمانی است که در خانه به تماشای هنر هفتم مینشینند. ویژگی دیگر این رسانه، تاثیرگذاری فراوان آن است. تماشاگر یک فیلم سینمایی آن را، یک شب در سینما و گاه در خانه میبیند و در بهترین حالت تا مدتی به یاد آن میماند. ولی یک سریال جذاب و گیرا _به ویژه در تلویزیونهای غرب، که چند سال به درازا میکشد_ بخشی از عمر انسانها را میسازد. سیما فیلم و تلویزیون ایران در این سه دهه، به خوبی این نکته را درک کرده است و بدین ترتیب بیننده انبوهی از سریالهای تاریخی بودیم که نقش بزرگی در آگاهیرسانی به مردم داشتهاند. ولی بدبختانه سال به سال از پرداختن به تاریخ ایران کاسته شده و به تاریخ ادیان بیش از پیش پرداخته میشود. به گونهای که اگر در دهه ۶۰ به تاریخ ایران پس از اسلام و گهگاه معاصر پرداخته میشد، اکنون سنگینترین پروژهها و بزرگترین بودجهها صرف داستانهای مذهبی میشود. به گونهای که واپسین نمونهی آن یعنی سریال مختارنامه دارای بودجهای ۲۰ میلیارد تومانی بوده است که این رقم برابر با بودجه سریالهای بزرگ تلویزیونهای غربی است.
تا پیش از رم، هرگز هیچ تلویزیون غربی سرشناسی به شکل جدی به تاریخ رم باستان نپرداخته بود. در سال ۲۰۰۵ استودیوی BBC انگلیس با همکاری تلویزیون rai ایتالیا و به سفارش شبکه HBO به ساخت نخستین فصل از سریال رم پرداختند. سریالی که موضوع آن فروپاشی جمهوری رم و برپایی امپراتوری رم است.
در میانه سده یکم پیش از میلاد، جمهوری رم که اکنون با فتوحات سرداران بزرگ خود پومپه، جولیوس سزار و کراسوس بسیار بزرگ و ثروتمند شده است با مشکلات درونی روبروست. سنای رم که برای مدت چهار سده قانونا دست بالا را در اداره امور کشور داشته، به پیشنهاد کاتو، هر سه سردار بزرگ را از مقام خود برکنار میکند. ولی سه سردار با یکدیگر همپیمان شده و زیر بار فرمان سنا نمیروند تا نخستین ضربه بر پیکر بوروکراسی قانونی رم فرود آید. مدتی بعد کراسوس (که افتخارش سرکوبی جنبش رهایی بخشی بردگان به رهبری اسپارتاکوس بود) در نبردی سرشناس با ایرانیان اشکانی در کاره نخستین شکست رم در تاریخ را ثبت میکند و کشته میشود و سردارش کاسیوس با تحمل زخمهای فراوان به رم برمیگردد. ولی جولیوس سزار در گل (فرانسه) پیروز شده و به قهرمان مردم فرودست کشور تبدیل میشود.[۲] اشراف رم برای نجات جمهوری دست به دامان پومپه میشوند. داستان سریال از محکومیت سزار در جمهوری و سپس قیام سزار و یارانش برای سرنگونی جمهوری و سرکار آوردن نظامی به سبک ایرانیان، آغاز میشود. فصل نخست با کشتار ناجوانمردانهی پومپه و تاجگذاری سزار (سال ۴۹ پیش از میلاد) و سپس قتل فجیع و تراژیک سزار با ۲۳ ضربه کارد به دست جمهوریخواهان (۱۵ مارس ۴۴ پ.م Ides of March) به پایان میرسد.[۳]
درحالیکه گمان میرود جمهوری دوباره احیا شده است، بهرهبرداری یاران سزار از نام و یاد نیک او و جهتدهی احساسات عوام عاشق سزار و متنفر از جمهوری اشراف در مراسم تشییع جنازهاش، قدرت را به سوی دشمنان جمهوری برمیگرداند. فصل دوم سریال روایتگر جنگاوری جمهوریخواهان (بروتوس و کاسیوس) و نهایتا شکست آنان از سلطنتطلبان (مارک آنتونی و اکتاویان) است. این فصل با تاجگذاری اکتاویان که خود را آگوستوس سزار، امپراتور رم نامیده و جمهوری را به مدت ۱۸۰۰ سال به بایگانی تاریخ سپرد، به پایان میرسد.[۴]
شگفتا که سرمایهگذاران (BBC و Rai) از ساختن دیگر فصلها از تاریخ رم منصرف شدند. دلیلش نیز یکی واکنش منفی بینندگان به ویژه در ایتالیا _به دلیل پخش چهرهای تاریک و سیاه از دورهای که ظاهرا باید درخشانترین دوره اروپای باستان باشد_ اعلام شد و دیگری انصراف شبکههای سازنده سریال.
توجه کنیم که چه از نظر گستردگی قلمرو و چه وجود شخصیتهای محبوب تاریخی چون سزار، مارک آنتونی، کلئوپاترا، اکتاویان و … این سریال جای کار بیشتری داشت و فهرست جوایزی که دریافت داشت نشان میدهد که میتوانست بیشتر ساخته شود. ولی به هر رو با شتابی شگفتآور، سر و ته آن را جمع کردند. جالب آنکه به دکور استثنایی آن هم رحم نشد و هنگامی که فصل دوم سریال به پایان رسید، در اثر آتش سوزی که در آن روی داد، دکور نابود شد تا اساسا امکان ساختن فصلهای دیگرش هم نباشد.
دشمنیها با این اثر به هنگام پخش هم خود را نشان دادند. BBC که پس از پخش این کار از HBO میبایست آنرا به روی آنتن میبرد، به ویرایش مجدد و نتیجتا کوتاه کردن آن پرداخت. BBC در مورد علت این اقدام خویش ادعا کرد که بیشتر مخاطبان بریتانیایی این سریال نسبت به همتایان آمریکایی خود آشنایی بیشتری با تاریخچه رم باستان دارند و از این جهت بخشهای بسیاری از این تاریخچه غیرضروری به نظر میرسد![۵] این کار مورد انتقاد شدید سازندگان اصلی قرار گرفت. پخش این سریال در تلویزیونهای ایتالیایی نیز، با چالشها و اختلاف نظراتی همراه بود. زبان قوی و تأثیرگذار سریال، در فرآیند دوبله ایتالیایی حذف شده بود تا صحنههای استاندارد و خنثی جایگزین صحنههای ویژه و خشن سریال بشوند.
بر طبق گزارش سیستم رأیگیری و نظرسنجی “نیلسن” Nielsen، قسمت نخست از سوی ۳٫۸ میلیون تماشاگر مشاهده شد. که این رقم بعدا به ۸٫۹ میلیون خانه در آمریکا (که برای یک شبکه خصوصی یعنی HBO حیرتآور است) رسید و امتیاز ۹٫۱ [از ۱۰ امتیاز] را کسب کرد .[۶]
این وضعیت در بریتانیا واژگونه بود. با آنکه اپیزود نخست با ۶.۶ میلیون خانه در صدر جدول محبوبترین سریالهای جزیره ایستاد، ولی در پایان به رقم ناامید کننده سه میلیون خانه رسید. این توذوقخوردگی تماشاگر بریتانیایی و بدتر از آن تماشاگر ایتالیایی (که تنها ۱۰ درصدشان این سریال را دیدند) -به نسبت تماشاگر آمریکایی- نشانگر زبان تند و صریح سریال در نشان دادن واقعیات تلخ اروپای باستان است. روزنامه ایتالیایی “کوریره دلاسرا”، سریال رم را “یک نمونه بارز از تحریف تاریخ” نامید! و از بازی هنرپیشه نقش جولیوس سزار به عنوان یک دروغ و مسخرهبازی و لودگی یاد کرد. این روزنامه همچنین ارتباط میان “اتیای جولی” (مادر اکتاویان) و “مارک آنتونی” را مضحک دانست و آن را تخریب تاریخ ایتالیا از سوی آنگلوساکسونها (اشاره به بازیگران انگلیسی) دانستند. جالب اینکه سری دوم سریال اصلا در تلویزیونهای آنالوگ ایتالیا (شبکههای سراسری) پخش نشد و تنها شبکه دیجیتال (ماهوارهای) rãi Quattro آن را البته بدون سانسور پخش کرد. نتیجه این بود که رئیس هیئت مدیره HPO این سریال را “یک رسوایی بزرگ “خواند که “به دلیل کنارکشیدن BBC، امکان پشتیبانی از این پروژه بدنام و پرهزینه وجود ندارد.” نویسنده و تهیه کننده برونو هلر اعلام کرد که به زودی فیلم سینمایی آن ساخته میشود. ولی با گذشت چهار سال هیچ خبری از آن هم نشد.
این در شرایطی است که فصل نخست سریال با برندهشدن چهار جایزه EMI (جشنواره تلویزیونی) از هشت نامزدی این جایزه تاج موفقیت را بر سر گذاشت. سریال همچنین برنده جایزه هنری هییت مدیره انجمن صنفی (ADG) به خاطر “طراحی و تولید برجسته سریال” و همچنین برای “بهترین فیلمبرداری تلویزیونی” گردید. کارگردان مایکل آپتد هم در “گلدن گلوب”، نامزد دریافت جایزه شده بود. و “پولی واکر” نیز برای به تصویر کشیدن “اتیای جولی” نامزد دریافت جایزه “بازیگر نقش مکمل زن” گردید. علاوه بر اینها انجمن صنفی نویسندگان امریکا (WGA) سریال را نامزد دریافت جایزه “بهترین نگارش در سریالهای جدید تلویزیونی” کرد. سریال همچنین برای چهار جایزه “آکادمی بریتانیایی جوایز تلویزیونی” (BAFTA) کاندید شد و این تنها بخشی از کارنامه سریال است.
باور کردنی نیست که در غرب، با آن همه ادعا درباره اصالت هنر، تنها به جهت مضمون تلخ یک اثر هنری خوب، در حق آن ستم کنند.
حتی اگر بدون آگاهی از ماجرای تلخی که برای این سریال خوب _که به گمانم الگویی برای ساختن سریال تاریخی است_ آن را به تماشا بنشینید هم با خود خواهید گفت که چگونه حتی همین دو فصل از این سریال ساخته و پخش شده است؟ البته که در غرب ممیزی و سانسور و دیدگاههای ایدئولوژیک بر آثار هنری تحمیل نمیشود. ولی در آنجا مشکل بزرگ، نبود سرمایهگذاری برای آثار وزین و غیرکلیشهای و نوآورانه است؛ چراکه ساخت یک سریال نیاز به حمایتکنندگان مالی دارد. آنهم یک سریال تاریخی که به جهت عناصری چون دکور و لباس و گریم بسیار گرانتر از ژانرهای دیگر است. حمایتکننده مالی هم در بهترین حالت توجه مردم را مد نظر قرار میدهد و از اثری حمایت میکند که بازخوردی مثبت داشته باشد. (بماند که گاه مسائل سیاسی و فرهنگی چربش داشته و مصلحت ایجاب میکند که از اثری پشتیبانی شود.)
اما به راستی چرا؟
سریال رم از همان نخستین بخش از نخستین فصلش، توی ذوق یک بیننده غربی میزند. البته که غربیان نیز همچون ما همه تاریخدان و آشنا با فرهنگ باستان نیستند. ولی کتابهای درسی و جریان رایج چند سده اخیر برای آنان جا انداخته است که اروپا، به ویژه یونان و سپس رم باستان دورانی زرین داشتهاند و مظهر دانش و هنر و همه خصلتهای نیک انسانی همچون آزادی و آزادگی و جوانمردی بودند و مردمان آن دوران به نسبت دیگر مردمان جهان و به نسبت قرون وسطی در وضع رفاهی و امنیتی خوبی قرار داشتند.
مضمون داستان سریال رم از آغاز تا پایان چیزی وارون این دید را روایت میکند. رم کاملا منطبق بر اسناد کهن تاریخی، ویژگیهای تیره و منفی شخصیتهای بزرگ تاریخ رم را نمایان میکند. هیچ شخصیتی از تیغ انتقاد نویسنده که خود ایتالیایی است، مصون نمانده است. داستان، بزرگان رم را در نهایت قصاوت و بیرحمی و ناجوانمردی نمایش میدهد و این آن چیزی است که غربیان در درازای تاریخ خود به شخصیتهای شرقی نسبت داده و آنرا خصلتهای شرقی نام نهادهاند. سریال رم به درستی نشان میدهد که جمهوری رم که این همه در دوران نوزایی و عصر روشنگری اروپا و تا امروز، نماد و مظهر نیکی تصور شده دستاوردی جز بدبختی اکثریت قریب به اتفاق ساکنان کشورش نداشته است.
تیرهروزی تنها برای دشمنان نگونبخت رم نبود. فرانسویان بخت برگشته (که سزار هشت سال به غارت سرزمینشان پرداخت و یک میلیون نفر را به بردگی گرفت) یا مصریان بیچاره (که سزار و سپس آنتونی به غارت و ویرانیاش پرداختند و برای همیشه نام و یاد و فرهنگش را بر باد دادند) یا یونانیان بیگناه (که همچون گوسفند در عزا و عروسی سرشان را میبریدند و در یک جمله رمیها هر زمان با هم به اختلاف برمیخوردند، به یونان لشکر کشیده و آنجا به جنگ و ویرانی و کشتار میپرداختند). سخن سریال درباره تیرهروزی این بداقبالان تاریخ نیست. اتفاقا سریال کمترین نماها را به خارجیان اختصاص میدهد. و بیشتر بیننده مردمان مفلوک خود شهر رم هستیم. مردمانی که اسیر یک مشت جماعت اشرافی خودپرست همچون کاتو و بروسیوس و دیگر سناتورهای فاسد و روحانیون کاسبکار، دروغزن و همچنین خرافههایی شگفتانگیز (که غربیان اصرار دارند آنها را برآمده از شرق بدانند) بودند و به همین جهت به سزار امید بستند تا بساط فرمانروایی ننگین ۴۵۰ سالهی اشرافزادگان فاسد را برچیند.
نیات درونی سزار بر ما روشن نیست و هیچکس نمیتواند بگوید که آیا سزار به راستی برای مردم دل میسوزاند و یا نخستین پوپولیست (عوامفریب) تاریخ بود؟ ولی هرچه بود دگرگونی بزرگ در رم ایجاد کرد. حق شهروندی که ویژه گروهی کمشمار از رمیها بود را در کل امپراتوری گسترش داد و نمایندگان ایالات را به سنا راه داد و در زمینه بهداشت و آموزش و رفاه افتصادی گامهایی برداشت. جالب آنکه او و پسرخوانده و جانشینش اکتاویان به جنگ با هماورد شرقی خود ایران اشکانی نیز نپرداختند و جهان، دورانی از صلح میان دو ابرقدرت شرق و غرب را تجربه کرد. به گونهای که فرهاد شاهنشاه ایران، زنی از دربار رم به نام موزا را به همسری گرفت و ولیعهدش را برای زندگی به رم فرستاد.
داستان مردان بزرگ تاریخ رم، با تلخی بسیار در این سریال نقل میشود. البته که ماجرای مرگ تراژیک سزار در همه درازنای تاریخ غرب بسیار نقل شده است و همگان انجامدهندگان این کشتار را نکوهش کردهاند. ولی داستان رم به سزار ختم نمیشود. تقریبا در هر اپیزود با یک تراژدی روبروییم. مسلخ پومپهای که رم نیمهی شرقی امپراتوری خود را مدیون شخص اوست، آنتونی که دست راست جولیوس سزار بود، کاسیوس سردار وفادار به جمهوری و بروتوس که از شریفترین مردان رم و مورد احترام همه بود به فجیعترین شکل ممکن به تصویر کشیده میشود تا حکایت ناسپاسی تاریخ در قبال قهرمانانش را آواز کند.
ویژگی دیگر مثبت و منحصر به فرد سریال رم آنکه خود را منحصر به تاریخ سیاسی نمیکند و گامهایی بلند در زمینه نمایش تاریخ اجتماعیبرمیدارد. دو شخصیت اصلی سریال رم، نه مارک آنتونی و اکتاویان (که از نخستین تا واپسین بخش حضور دارند) که دو سرباز رمی تخیلی به نامهای لوسیوس ورینوس و تایتس پولو هستند. بنابراین در روند داستانی، همه چیز را از زاویه دید دو عضو طبقات پایین جامعه میبینیم. شخصیتهایی که در عین انجام وظیفه به بهترین شکل، همواره روی خط فقر حرکت میکنند و با کوچکترین تحولات آسیب میپذیرند. سازندگان سریال به زیباترین شکل ممکن هر جا که فرصت و مجال یافتهاند ابعاد غیرانسانی زندگی بردگان رم (این بزرگترین سامانهی مبتنی بر رسم ضدانسانی بردهداری در تاریخ بشریت) را به تصویر کشیدهاند. دوربین سازنده آنگاه که بر چهره معصوم پسرک بردهای که پدر و مادر خود را در قفس بردهفروش از دست میدهد، مینشیند، گویی به ما میگوید که هدف سازنده بیش از روایت بالا و پایینهای سیاسی، روایت زندگی غمبار میلیونها برده در دوران باستان است که خوشبختترین آنان در خانههای اشراف رمی یک عمر جان کندند و پوسیدند و به مرگ طبیعی مردند. ولی عمدهیشان زیر فشار ستمها یا گاه از گرسنگی و بیماری جان کندند. در جایجای سریال صحنههایی از کتکخوردن، مورد تجاوز قرارگرفتن و حتی کشتهشدن بردگان به دست صاحبانشان را میبینیم.[۷]
لازم به تذکر است که سریال به جهت سرشار بودن از خشونت بیش از اندازه، صحنههای جنسی و همچنین زبان تلخ و گزنده از شبکههای سراسری آمریکا پخش نشده است و بیگمان دیدن آن برای بخش بزرگی از مردم دلچسب نیست.
به امید روزی که بیننده سریالهایی منصفانه، موشکافانه و اجتماعمحور درباره تاریخ باستان ایران هم باشیم.
بنمایهها
[۱] برای آگاهی بیشتر در اینباره به جستار تاریخچه ایرانشناسی از همین قلم بنگرید.
[۲] http://en.wikipedia.org/wiki/Commentarii_de_Bello_Gallico
[۳] http://en.wikipedia.org/wiki/Julius_Caesar
[۴] وارون آنچه به نظر میرسد، جمهوری کهنتر و بدویتر و پادشاهی نوینتر است. بشر در آغاز به گونه جمهوری دموکراتیک روزگار میگذراند و به محض کسب تمدن از جمهوری به پادشاهی گذار کرد. هرچند پادشاهی ایرانی با سلطنت در دیگر تمدنها از نظر ماهیتی دچار تفاوت و تناقضی شدید بوده است. یگانه استثنا در این روند، آتن دوران هخامنشی و سپس رم بودند که آنها نیز هرچند دیر، این گذار را طی کردند. جولیوس سزار و پسرخواندهاش آگوستوس سزار سامانهای همچون رقیب شرقی خویش، ایران بنا کردند. به گونهای که همچنانکه در ایران به احترام ارشک، بنیانگذار شاهنشاهی اشکانی، همه شاهان این دودمان را اشک مینامیدند، در رم نیز از آن تاریخ به مدت بیش از ۴۰۰ سال و سپس یک هزاره در بیزانس شاه را سزار میخواندند. بدین ترتیب جمهوری تا سال ۱۷۷۹ که در فرانسه احیا شد، نامی مربوط به کتابخانه تاریخ بود. شگفتا که جمهوری فرانسه نیز مو به مو سرنوشت جمهوری رم را یافت و ناپلئون بناپارت چه رسما و چه اسما، جا پای جولیوس سزار گذارد.
[۵] http://en.wikipedia.org/wiki/Rome_%28TV_series%29
[۶] http://en.wikipedia.org/wiki/Rome_%28TV_series%29
[۷] بر کسی پوشیده نیست که ایران در هیچ دورهای از تاریخ باستان و میانهی خود بردهداری، به آن معنایی که در تمدنهای دیگر چون بابل، مصر، یونان و رم شناسایی شده، را تجربه نکرده است. در این میان برخی پژوهشگران غربی با دگرگونی در معنای برده، گاه بیان میکنند که در سامانهی ایران باستان، هر انسانی جز شاه اساسا بردهی شاه بوده! یا گاه طبقات فرودست نظام کاستی ایران باستان را برده مینامند! حال آنکه برده عبارت است از انسانی که با او همچون یک حیوان چارپا برخورد میشود (در یونان باستان به برده حیوان دوپا میگفتند و ارستو آنان را در شمار انسانها نمیآورد). برده از خود حق و حقوقی نداشته و مایملک مولای خود بود و تردیدی نیست که در هیچ دورهای از ایران باستان، ما طبقه بیحقوق نداشتیم. افسوس که پس از اسلام نه تنها این رسم زشت از اعراب به ایران صادر شد، بلکه از اساس خود ایرانیان برده یا چیزی نزدیک به آن شدند (موالی). با این همه در ایران پس از اسلام هم زیر تاثیر فرهنگ ایران، بردهداری زودتر از دیگر نقاط جهان برانداخته شد. حال آنکه در آمریکا تا ۲۴۰ سال پیش و در عربستان تا یک سده پیش بازار بردهفروشان برپا بود.