سفر در زمان از خیال تا واقعیت

در رمان معادله ی یانوس، جی . اسپرویل نویسنده به یکی از دردناکترین مشکلات سفر در زمان پرداخته است. در این داستان ریاضیدانی برجسته که هدفش راز سفر در زمان است با زنی عجیب و زیبا روبرو می شود، و آنان دل در گرو یکدیگر می سپارند، هر چند که او چیزی درباره ی گذشته آن زن نمی داند. او کنجکاو می شود تا از هویت واقعی آن زن سر در بیاورد. سرانجام وی در می یابد که آن زن زمانی برای تغییر چهره دست به جراحی پلاستیک زده است. در ضمن عمل تغییر جنسیت نیز داشته است. دست آخر او کشف می کند که آن زن مسافر زمانی از آینده است و آن زن عملا خود او است، ولی از آینده. یعنی اینکه وی با خودش همبستر شده است. حال این پرسش پیش می اید که اگر آنان بچه دار می شدند چه پیش می آمد؟ و اگر این بچه به گذشته بر می گشت، تا در بزرگسالی به ریاضیدان ابتدای داستان تبدیل شود، آنگاه آیا امکان دارد که کسی مادر و پدر و پسر و دختر خودش باشد؟
عوض کردن گذشته
زمان یکی از رازهای بزرگ گیتی است. همه ما بر خلاف اراده در رودخانه ی زمان به پیش برده می شویم. در حدود ۴۰۰م، سنت آگوستین به تفصیل دربارهی ماهیت معماگونه زمان نوشت: چگونه گذشته و آینده می توانند باشند، هنگامی که گذشته دیگر نیست، و آینده هنوز نیامده؟ و در مورد اکنون، اگر همواره اکنون می ماند و هیچگاه برای تبدیل شدن به گذشته از جای خود تکان نمی خورد، دیگر نه زمان که جاودانگی می شد. اگر منطق سنت آگوستین را بیش تر دنبال کنیم، می بینیم که زمان ناممکن است زیرا گذشته رفته، اینده نیامده و اکنون تنها برای لحظه ای وجود دارد!
مانند سنت آگوستین، همه ما گاهی از خود درباره ی ماهیت عجیب زمان و نحوه ی تفاوت آن با فضا پرسیده ایم. اگر می توانیم در فضا پس و پیش برویم، چرا در زمان نتوانیم؟ همه ما به این فکر افتاده ایم که آینده برای ما چه در چنته دارد، در زمانی ورای عمر ما. انسانها عمری متناهی دارند، ولی ما شدیدا درابره ی رویدادهایی که مدت ها پس از رخت بر بستن ما رخ خواهند داد کنجکاویم.
اگرچه اشتیاق ما به سفر در زمان احتمالا به اندازه ی خود انسانیت قدمت دارد، ظاهرا خاطرالت سده ی بیستم، که در ۱۷۳۳ توسط سمویل مدن نوشته شد، نخستین داستان نوشته شده درباره ی سفر در زمان است، این داستان درباره ی فرشته ای از سال ۱۹۹۷ است که ۲۵۰ سال به عقب بازگشته تا به سفیری بریتانیایی اسنادی بدهد که دنیای آینده را توصیف می کنند. از این داستان ها خیلی هست. داستان کوتاه: « درشکه ای گمشده: یک ناهنگامی » که ناشناسی آن را در ۱۸۳۸ نوشت، درباره ی شخصی است منتظر درشکه که به ناگاه خود را در هزار سال پیش می یابد. او با راهبی از صومعه ای باستانی روبرو می شود و می کوشد تا برای او توضیح دهد که تاریخ در هزار سال آینده چه مسیری در پی خواهد گرفت. پس از آن ناگهان می بیند که به طرز اسرار آمیزی به اینده بازگشته است ولی خبری از درشکه نیست.
حتی رمان چارلز دیکنز، سرود کریسمس، نوعی داستان سفر در زمان است، زیرا ابنزر اسکروج به گذشته و اینده برده می شود تا شاهد دنیای پیش از اکنون و پس از مرگش باشد.
در ادبیات آمریکا نخستین نمود سفر در زمان به رمان ۱۸۸۹ مارک تواین ، یانکی کانتی کاتی در دربار شاه آرتور، باز می گردد. یک یانکی سده ی نوزدهم در زمان به عقب می رود و سر از دربار شاه آرتور در ۵۲۸ م در می آورد. او به زندان می افتد قرار می شود که سوزانده شود، ولی او با آگاهی از این که در آن روز خورشید گرفتگی رخ می دهد، اظهار می کند که از قدرت تاریک کردن خورشید برخوردار است. وقتی خورشید می گیرد، جماعت به هراس می افتند و موافقت می نمایند که در عوض برگرداندن خورشید او را آزاد کنند و به وی مقامی بدهند.
اما داستان کلاسیک ماشین زمان نوشته ی اچ.جی ولز نخستین تلاش جدی برای بررسی سفر در زمان در حیطه ی داستان است، در اینجا قهرمان داستان به صدها هزار سال آینده فرستاده می شود. در این آینده ی دور، انسان از نظر ژنتیکی به دو نژاد تقسیم شده، موراک های درنده خو که ماشین های خاک الود زیر زمینی را در دست دارند و ایلوی های دست و پا چلفتی و بی آلایش که در جهان بالا در زیر آفتاب سر خوش اند و بی خبر از سرنوشت شوم خود که توسط مورلاک ها خورده می شوند. از آن هنگام سفر در زمان پای ثابت علمی تخیلی شده است. از پیشتازان فضا گرفته تا بازگشت به اینده. در سوپر من وقتی قهرمان داستان می فهمد که لویس لن مرده از فرط درماندگی تصمیم می گیرد که عقربه های زمان را به عقب برگرداند، و با سرعتی بیش از سرعت نور شروع به چرخیدن به دور زمین می کند تا اینکه زمان به عقب بازگردد.حرکت زمین آهسته می شود ، می ایستد و سرانجام در خلاف جهت شروع به چرخش می کند تا اینکه تمام ساعت های روی زمین عقب می روند.
از دیدگاه علم، در گیتی نیوتن سفر در زمان ناممکن بود، زیرا در آن زمان بصورت پیکان نگریسته می شد، هنگامی که تیر از چله کمان در رفت، هرگز نمی توان آن را به عقب برگرداند. یک ثاینه در زمین برابر با یک ثانیه در سرتاسر گیتی بود. این انگاشت توسط اینشتین کنار گذاشته شد او نشان داد زمان بیشتر شبیه به رودخانه ای است پر پیچ و خم در گیتی، که با گذر مارپیچی از کنار ستارگان و کهکشانها سرعتش کم و زیاد می شود. بنابراین یک ثانیه در زمین ، مطلق نیست ، زمان با حرکت ما در اطراف گیتی تغییر پیدا می کند.
بنابر نظریه نسبیت خاص اینشتین، با تندتر رفتن موشک، زمان در درون ان کندتر می شود. نویسندگان علمی تخیلی بر این گمان بوده اند که اگر دیوار نوری را بشکنیم، می توانیم در زمان عقب برویم. اما این ناممکن است، برای رسیدن به سرعت نور باید جرم بی نهایت داشته باشید. سرعت نور، سد نهایی برای هر موشکی است. سفر به آینده ممکن است، و میلیونها بار بطور آزمایشی تایید شده است. سفر قهرمان ماشین زمان به اینده ی دور عملا از نظر فیزیک امکانپذیر است. اگر فضانوردی با سرعتی نزدیک به نور حرکت کند، شاید رسدین به نزدیکترین ستاره برای او مثلا یک دقیقه بیشتر طول نکشد. در روی زمین چهار سال سپری شده ، ولی برای او تنها یک دقیقه گذشته، زیرا در درون فضاپیما زمان کند شده است. پس وی به چهار سال آینده رفته است، به ان صورتی که در زمین تجربه می شود. ( راستش هر بار که فضانوردان ما به فضا می روند، سفری کوتاه به اینده انجام می دهند. چون آنان با سرعت ۲۹۰۰۰ کیلومتر بر ساعت در بالای زمین حرکت می کنند، ساعتهایشان به مقدار خیلی اندکی کندتر از ساعت های روی زمین جلو می رود. بنابراین پس از ماموریتی یک ساله در ایستگاه فضایی بین المللی ، هنگامی که به زمین باز گردند، آنان عملا به اندازه ی کسری از ثانیه به اینده رفته اند. رکود فعلی سفر به اینده در اختیار کیهان نورد روسی سرگی آودیف است که ۷۴۸ روز در مدار بوده و بنابراین ۰.۰۲ ثاینه به اینده سر زده است. )
بنابراین ماشین زمانی که بتواند ما را به اینده ببرد با نظریه ی نسبیت خاص اینشتین سازگاری دارد. اما درباره ی عقب رفتن در زمان چه؟
اگر می توانستیم به گذشته سفر کنیم، نوشتن تاریخ ناممکن می شد. به محض اینکه تاریخ نویسی دست به نگارش تاریخ گذشته می زد، کسی می توانست به گذشته برود و آن را از نو بنویسد. ماشین های زمان نه تنها تاریخ نویسان را بی کار می کرد، بلکه دست بردن دلخواه در روند زمان را برای ما ممکن می ساخت. مثلا اگر به زمان دایناسورها می رفتیم و تصادفا پستانداری را که قرار بود نیای ما شود زیر پا له می کردیم، شاید از سر اتفاق نژاد انسان را از میان بر می داشتیم. تاریخ سر به بی کران می زد، و رویدادهای تاریخی زیر دست و پای توریست هایی از اینده که سعی در پیدا کردن بهترین زاویه ی دوربین داشتند خرد و خاکستر می شد.
سفر در زمان: تفریح گاه فیزیکدانها
شاید کسی که خودش را بیش از همه با انبوه معادلات ریاضی سیاه چاله ها و ماشین های زمان متمایز کرد، استیون هاوکینگ کیهان شناس معروف بریتانیایی باشد. بر خلاف دیگر دانشجویان نسبیت که از سنین پایین با نشان دادن مهارت در فیزیک ریاضی جلوه می کنند، هاوکینگ عملا در جوانی دانشجویی متمایز نبود. اما در سال ۱۹۶۲ پس از اینکه از آکسفورد فارغ التحصیل شد، نقطه ی عطفی در زندگی او پیش آمد، او متوجه نشانه های بیماری ( ALS ) شد. او از اینکه مبتلا به این بیماری لاعلاج عصب حرکتی است که وی را از تمام عملکردهای حرکتی باز می دارد و چه بسا به زودی او را بکشد، شوکه شد. اگر قرار بود به زودی بمیرد داشتن دکترا به چه دردی می خورد؟ به ادامه مطلب بروید
اما پس از اینکه از شوک اولیه در آمد برای نخستین بار در زندگی تمرکز خود را بدست آورد. با درک اینکه مدت زیادی زنده نخواهد ماند، بی رحمانه به یکی از دشوارترین مسئله های نسبیت عام یورش برد. در اوایل دهه ۱۹۷۰ مجموعه مقالاتی تاثیرگذار را منتشر کرد که نشان می داد « تکینگی ها » در نظریه اینشتین ویژگی اساسی نسبیت هستند و نمی شود به سادگی کنارشان گذاشت. در سال ۱۹۷۴ هاوکینگ هم چنین اثبات کرد که سیاه چاله ها کاملا تاریک نیستند، بلکه به آرامی تابش گسیل می کنند، البته نه به نام تابش هاوکینگ، زیرا تابش می تواند از درون میدان گرانش حتی سیاه چاله هم تونل بزند.
این مقاله نخستین کاربرد عمده ی نظریه کوانتوم در نسبیت عام بود و بهترین کار وی بشمار می رود. بنا به پیش بینی بیماری ALS کم کم منجر به از کار افتادن دست ها، پاها و حتی تارهای صوتی او شد، ولی با آهنگی بسیار آهسته تر از آنچه پزشکان پیش بینی کرده بودند. امروزه او تقریبا در صندلی چرخدارش زمین گیر شده است و تنها با تکان دادن چشمانش با دنیای بیرون ارتباط بر قرار می کند. حتی با وجود این ناتوانی فلج کننده، او کماکان به گفتن لطیفه، نوشتن مقالات، ایراد سخنرانی، و شرکت در بحث و جدل می پردازد. او با تکان دادن چشم هایش از گروهی از دانشمندانی که کنترل کامل روی بدن خود دارند، ثمربخش تر است.
در سال ۱۹۹۰ هاوکینگ مقاله ای از همکارانش را خواند که نسخه ی آنها از ماشین زمان را پیشنهاد کرد و او فورا نسبت به آن دچار تردید شد. احساس وی به او گوشزد کرد که سفر در زمان ناممکن است زیرا خبری از هیچ توریستی از آینده نیست. اگر سفر در زمان به سادگی رفتن به پیک نیکی در روز تعطیل بود، آنگاه باید ما از دست مسافران آمده از آینده ، که با دروبین هایشان شروع به گرفتن عکس یادگار ی می کردند، به ستوه می آمدیم.
هاوکینگ هم چنین چالشی پیش روی دنیای فیزیک گذاشت. او اعلام کرد باید قانونی در فیزیک وجود داشته باشد که سفر در زمان را امکانپذیر سازد. او حدس حفاظت از گاه شناختی رابرای دور نگاه داشتن سفر در زمان از قوانین فیزیک مطرح کرد تا تاریخ برای تاریخ نویسان بماند.
با این حال گیج کننده بود که فیزیکدانها هر چه کوشیدند نتوانستند به قانونی برای جلوگیری از سفر در زمان دست یابند. انگار سفر در زمان با قوانین شناخته شده فیزیک سر ناسازگاری ندارد. به تازگی هاوکینگ ناتوان از یافتن قانونی فیزیکی که سفر در زمان را ناممکن سازد، نظرش را عوض کرده است. این گفته ی او به تیتر روزنامه ها در لندن تبدیل شد که « چه بسا سفر در زمان ممکن باشد، ولی عملی نیست.»
سفر در زمان که هنگامی، خیال پردازی علمی در نظر گرفته می شد، به ناگاه تبدیل به تفریگاه فیزیکدانهای نظری شد. دلیل تمام این سردرگمی و هیجان آن است که معادلات اینشتین انواع زیادی از ماشین های زمان را مجاز می شمارند. با این حال هنوز مورد تردید است که آیا آنها از پس چالش های نظریه کوانتوم بر می آیند یا خیر؟ راستش در نظریه ی اینشتین اغلب با چیزی به نام « خم های بسته ی زمان مانند » رو به رو می شویم، که عبارتی است فنی برای مسیرهایی که سفر به گذشته را مجاز می دارند. اگر مسیر یک خم بسته ی زمان مانند را پی بگیریم، سفری را آغاز می کنیم و پیش از رفتنمان بر می گردیم.
نخستین ماشین زمان شامل کرم چاله است. راه حل های متعددی برای معادلات اینشتین وجود دارند که دو نقطه ی دور دست در فضا را به هم وصل می کنند. ولی آنجا که در نظریه اینشتین فضا و زمان کاملا در هم بافته اند، همان کرم چاله می تواند دو نقطه در زمان را نیز به هم وصل کند. با رفتن به کرم چاله، شما می توانید دست کم از نظر ریاضی به گذشته برگردید و با خودتان قبل از رفتن دیدار کنید. مثل فیلم لوپر، نکته اصلی این فیلم سفر در زمان است. در این فیلم، روسای خلافکاری که در سال ۲۰۷۴ زندگی میکنند، دشمنان خود را در زمان به ۳۰ سال قبل میفرستند تا توسط آدمکشهایی موسوم به «چرخه گر(Looper)» کشته شوند. اشتباه فیلم در این است که علم نشان میدهد سفر به گذشته در زمان غیرممکن است، و اگر هم امکانپذیر باشد؛ انرژی مورد نیاز برای انجام آن از تمام انرژی موجود در جهان بیشتر است.
کارگردان فیلم، ریان جانسون، احتمالا قبل از ساخت فیلم این نکته را میدانست؛ و به همین دلیل از یک حقه هوشمندانه برای خشنود کردن مخالفان خشمگین استفاده کرده است.در یک صحنه، شخصیت اصلی فیلم به نام جو (با بازی جوزف گوردون لویت) با شخصیت خودش در آینده (بوروس ویلیس) بر سر میز شام گفتگو میکند. جو جوان از جو سالخورده میپرسد که سفر در زمان چطور امکانپذیر است، و ویلیس برای اینکه به او بفهماند که جزئیات مهم نیستند اما سفر در زمان امکانپذیر است، جواب میدهد: «نمیخوام درباره مزخرفات سفر در زمان حرف بزنم. چون اگر بخوام این کار رو بکم، باید تمام روز رو اینجا باشیم و آخرش هم به اینجا میرسیم که داریم با دستمال سفره و نی نمودار درست میکنیم.» حداقل نکته مثبت اینجاست که کل فیلم از چنان ساختار محکمی برخوردار هست که بتوان این راهحل جناب جانسون را قبول کرد.
ماشین زمان دیگر مبتنی است بر جهان های چرخنده به دور خود. در ۱۹۴۹ کورت گودل ریاضیدان به نخستین راه حل معادلات اینشتین شامل سفر در زمان دست یافت. اگر جهان به دور خود بچرخد، و اگر شمابا سرعت کافی پیرامون جهان حرکت کنید، آنگاه شاید خودتان را در گذشته ببینید و پیش از رفتن برسید. بنابراین سفر به دور جهان، سفری به گذشته نیز خواهد بود. وقتی اخترشناسان از انستیتوی مطالعات پیشرفته دیدار می کردند، گودل غالبا از آنان می پرسید که آیا مدرکی مبنی بر چرخیدن جهان به دور خودش دست یافته اند یا خیر. وقتی به او گفته شد که مدرکی قاطع برای انبساط کیهان در دست هست، ولی اسپین خالص جهان به احتمال زیاد صفر است ، وی دلسرد شد. ( در غیر اینصورت، سفر در زمان پیش پا افتاده می شد، و تاریخ به این صورتی که می بینیم دیگر وجود نداشت. )
سومی، اگر دور استوانه ای دوار و بینهایت بلند راه بروید، شاید پیش از رفتن سر برسید. این راه حل توسط دبیلیو. جی وان استاکم در سال ۱۹۳۶ پیش از راه حل سفر در زمان گودل بدست آمد، ولی گویی استاکم متوجه نبود که راه حلش سفر در زمان را مجاز می دارد.
مثال دیگری برای سفر در زمان در سال ۱۹۹۱ توسط ریچارد گات از پرینستن به دست آمد. راه حل وی مبتنی بود بر یافتن ریسمانهای کیهانی غول آسا که شاید از بیگ بنگ بر جا مانده باشند. او فرض کرد که دو ریسمان کیهانی بزرگ در آستانه برخوردند. اگر به سرعت در اطراف این ریسمانهای کیهانی در حال برخورد حرکت کنید، در زمان به عقب می روید. مزیت این نوع ماشین زمان در آن است که به استوانه های نامتناهی چرخنده، جهانها ی چرخنده ، یا سیاه چاله ها نیاز ندارید. گات می گوید حلقه ی برخورد کننده ای از ریسمان که آنقدر بزرگ باشد که به شما امکان دهد یک بار دورش بگردید و یک سال به عقب بازگردید، باید نیمی از جرم – انرژی تمام کهکشان را داشته باشد
برای حل این پارادوکس سه چاره هست: نخست، به احتمال وقتی در زمان عقب می رویم، تنها تاریخ گذشته را تکرار می کنیم، بنابراین گذشته دست نخورده می ماند. در این مورد آزادی اراده نداریم. شما مجبورید که گذشته را به همان صورت که بوده به پایان برسانید. بدین ترتیب، اگر به گذشته بروید تا راز سفر در زمان را برای خویشتن جوانتان بازگو کنید، آنگاه قرار بوده که همین رخ دهد. راز سفر در زمان از آینده آمد. سرنوشت چنین بوده. ( ولی این به ما نمی گوید که ایده ی اولیه از کجا آمد. )
دوم، آزادی اراده داریم پس می توانیم در گذشته دست ببریم، ولی تا حدی. آزادی اراده مجاز به ایجاد پارادوکسی زمانی نیست. هرگاه بکوشید که پیش از زاده شدن والدین تان را بکشید، نیرویی مرموز مانع از چکاندن ماشه می شود.
سوم، جهان به دو جهان تقسیم می شود. در یک خط زمان افرادی که شما کشته اید درست شبیه والدینتان هستند، ولی آنها تفاوت دارند، زیرا شما اکنون در جهان موازی قرار دارید. این امکان آخر گویی با نظریه ی کوانتوم سازگاری دارد. ( رجوع شود به مطلب جهانهای موازی کوانتومی )
فیلم بازگشت به آینده به امکان سوم می پردازد. دکتر براون برای سفر به گذشته دست به اختراع نوعی خودروی دلریین پلوتونیوم سوز می زند که عملا ماشین زمان است. مایکل جی. فاکس ( مارتی مک فلای ) وارد ماشین می شود، به گذشته می رود و با مادر جوان خود ملاقات می کند و او عاشق مارتی می شود. اگر مادر مارتی مک فلای به پدر آینده ی او روی خوش نشان ندهد، آنگاه آنان هرگز ازدواج نخواهند کرد و کاراکتر جی فاکس هرگز متولد نخواهد شد.
دکتر براون تا حدی این مسئله را روشن می کند. او پای تخته سیاه می رود و خطی افقی می کشد که نمایانگر خط زمان برای جهان ماست. سپس خط دومی می کشد که از اولی منشعب می شود، و نمایانگر جهان موازی است که وقتی گذشته را عوض کنیم سر بر می آورد. بدین ترتیب، هرگاه در رودخانه ی زمان سری به گذشته بزنیم، این رودخانه به دو شاخه تقسیم می شود، و یک خط زمان تبدیل به دو خط زمان می شود، یا آنچه که به چند جهانی معروف است ختم می شود.
بدین ترتیب تمام پاردوکس های سفر در زمان قابل حل اند. اگر شما پیش از متولد شدن والدینتان را بکشید، این تنها به این معناست که شما آدم هایی را کشته اید که از نظر ژنتیکی با والدینتان یکسان اند، با همان خاطرات و شخصیت، ولی آنان والدین واقعی شما نیستند.
ایده ی چند جهانی دست کم یک مشکل عمده ی سفر در زمان را حل می کند. از نظر فیزیکدانان، انتقاد درجه یک نسبت به سفر در زمان عبارت است از آنکه اثرات تابشی آنقدر زیاد خواهد شد تا اینکه یا شما در لحظه ی ورود به ماشین کشته شوید یا کرمچاله بر سرتان برمبد. تجمع اثرات تابشی به این دلیل است که هر تابشی که وارد گذرگاه زمان شود به گذشته فرستاده خواهد شد، و تا رسیدن به زمان حال در جهان پرسه خواهد زد و سپس دوباره به درون کرم چاله می افتد. چون تابش می تواند بی نهایت بار وارد دهانه ی کرم چاله شود، تابش درون کرم چاله به طرز باور نکردنی قوی شود، آنقدر قوی که شما را بکشد. ولی تفسیر چند جهانی این مسئله را حل می کند. اگر تابش به داخل ماشین زمان برود و به گذشته فرستاده شود، وارد یک جهان جدید خواهد شد، سپس هر بار وارد ماشین زمان نمی شود. یعنی، بی نهایت جهان وجود دارد، یکی برای هر چرخه، و در هر چرخه تنها یک فوتون تابش هست، نه مقدار نامتناهی تابش.
به هنگام سفر در زمان، تمام مسائل بالقوه در افق رویداد ( واقع در نزدیکی دهانه ی کرم چاله ) متمرکز می شدند. ولی افق رویداد درست همان جایی است که انتظار داریم نظریه اینشتین ناکام بماند و اثرات کوانتومی چیره شوند. مشکل در این است که هرگاه بخواهیم اثرات تابشی را به هنگام ورود به ماشین زمان محاسبه کنیم، باید نظریه ای را بکار بگیریم که نظریه ی نسبیت عام اینشتین را با نظریه ی کوانتوم تابش ترکیب کند. ولی هرگاه ساده لوحانه تلاش می شود که ترکیبی از این دو نظریه ساخته شود، نظریه ی حاصل بی مفهوم از آب در می آید: تنها یک مشت پاسخ های نامتناهی به دست می آید.
این همان جایی است که نظریه ی همه چیز زمام امور را در دست می گیرد. همه ی مسائل سفر از درون کرم چاله که فیزیکدان ها را آشفته کرده اند ( مانند پایداری کرم چاله، تابشی که شاید شما را بکشد، بسته شدن کرم چاله به محض ورود به آن ) در افق رویداد تمرکز می یابند، درست در همان جایی که نظریه ی اینشتین بی معنی می شود.
بنابراین کلید درک زمان عبارت است از درک فیزیک افق رویداد، و تنها نظریه ی همه چیز می تواند آن را تشریح کند. به همین دلیل است که بشتر فیزیکدانهای امروزی بر این نکته هم عقیده اند که دست یافتن به نظریه ی کاملی از گرانش و فضا- زمان ، یک راه برای حل و فصل قطعی پرسش سفر در زمان است.
منبع : سایت بیگ بنگ