تئودور آدورنو

تئودور آدورنو

ترجمه‌ی مسعود لقمان

آدورنو، یکی از اعضایِ مکتب فرانکفورت* در آلمانِ میانِ دو جنگ جهانی بود. او پیرو عقاید نئورمارکسیست** هایی بود که باور داشتند؛ هنر مدرن، رسانه ها و … به وسیله ی نخبگان حاکم کنترل می شود و به خاطرِ صنعت فرهنگِ فراگیر موجود، هر نوع دیدگاهی که در هنر بیان می شود، مورد پذیرشِ همگانی قرار می گیرد.

۱.

باورهای خاصِ آدورنو:

۱. نیروهای تولید، مانند یک سامانه درهم تنیده اند.

۲. مفهومِ «صنعت فرهنگ» که برآمده از سرمایه داری و دربردارنده ی فرهنگِ توده واری است که غیرمنتقد و کم ارزش است، بیرون از سرمایه داری شکل گرفته است.

۳. آدورنو گمان می کرد که اذهان مردم به گونه ای نظام مند دستکاری می شوند و به طور فزاینده ای، از مردم، توانِ نقدِ شرایط موجود گرفته شده. از دیدِ آدورنو صنعت فرهنگ، مرکزِ همه ی چیزهاست.

۴. از نظرِ آدورنو، تنها افرادی که به نقد آرمان های دوره ی روشنگری، سرمایه داری و صنعت فرهنگ می پردازند، پیشرواند و وجود خارجی دارند.

۵. انتقاد در ذاتِ مکتب فرانکفورت است.

الف) تضادهایی مانند سرمایه داری، به بهترین شکل در برابر مفاهیم، قرار می گیرند.

ب) دیالکتیک منفی*** می گوید: آینده ی واقعیت، نمی تواند بهتر از مفاهیم کنونی باشد.

در دهه ۱۹۴۰ آدورنو و ماکس هورکهایمر، مبانی فکری خود را در کتاب «دیالکتیک روشنگری» به دقت شرح دادند.

۲.

آدورنو درباره ی ملاحظاتِ صنعت فرهنگی و شی وارگی کالاها، بدبین تر از بینامین بود و گرایش بیشتری به نخبگانِ جامعه داشت. رویارویی آدورنو و هورکهایمر از یک سو و بنیامین از سوی دگر، بر سر مفاهیم تاریخی و تجاری کردن هنر توده وار در جامعه ی سرمایه داری بود نه بر سر مفهوم مدرنیزم.

آدورنو (و هورکهایمر) و صنعت فرهنگ:

۱) آدورنو بر این باور است که صنعت فرهنگ، همه هنرها (مانند: موسیقی، مُد و …) را شی واره و استاندارد می کند. سپس با القای یک شبه فردیت، برآن است که به شما بقبولاند آن هنر، هنری اصیل است تا شما آن را (مانند یک کالا) بخرید.

۲) این امر باعثِ دگرگونی در دریافت ما می شود. آدورنو این امر را در موسیقی، “شنیدن قهقرایی” می نامد که از یک سو، سببِ کاهشِ واکنشِ روشنفکران به هنر بورژوایی می شود و از سویی دیگر، ساختار این گونه موسیقی، ما را وادار می کند که بسان یک کودک، فکر کنیم.

۳) ماشین فرهنگ، دست و پای ما را قطع و آگاهی را مدفون می کند و اندیشه ی انتقادی را از ما می گیرد.

۳.

آدورنو و صنعت موسیقی (بخشی از صنعت فرهنگ):

۱) هنر موثق (آن سان که سرمایه داری تعریف می کند) برای بقا در برابر سرمایه داری به مشکل برخورد می کند. در این زمان نیروهای پیشگام در جامعه حل می شوند و این سبک از هنر نیز به کالا بدل می شود و تاثیر خود را از دست می دهد.

۲) سرمایه داری با طبقه بندی موسیقی، به موسیقی کلاسیکِ جدی و موسیقی پاپ، مانع گسترش اندیشه ی گریز از ابتذال می شود.

۳) روشنفکران پیشگام با ایجاد فرمی جدی که غیر قابل فهم است، به مسئله ی گریزناپذیری از مد، پاسخ می گویند.

۴.

انتقادهایی به آدورنو

۱) او روی نخبه گان آموزش دیده تمرکز کرده بود.

۲) عناصری از نوستالژی در نوشته های آدورنو دیده می شود.

۳) آدورنو به غلط، رابطه ای میان فرهنگ عامه و فرهنگ بالا برقرار می کند. زیرا فرهنگ عامه یِ که پیش از دوره ی سرمایه داری وجود داشته (مانند سنتِ شفاهی قصه گویی) طبیعت تکرار شونده ای دارد.

۴) آدورنو روی پرورش احساسات، به ویژه احساسِ بخشی از نخبه گان تحصیل کرده، تمرکز می کند. (مثلاً آیا عاشق شدن بتهوون با مردمِ کوچه و بازار، تفاوتی دارد؟) چنین می نماید که آدورنو این گونه می اندیشد.

۵) فرهنگ سطح بالا واکنش بیشتری در برابر فرهنگ عامه از خود نشان می دهد و این بیش از آن چیزی است که آدورنو می پذیرد.

۶) آدورنو، شانس چندانی برای درهم شکستن تسلط صنعت فرهنگ نمی بیند و دیدگاه نسبتاً بدبینانه ای در این باره دارد. حال اگر چنین تسلطی این همه فراگیر شده است، چگونه است که آدورنو آن را شناخته و خود بیرون از آن، ایستاده است؟

پی نوشت از مترجم:

* مکتب فرانکفورت، نامِ موسسه ای برای پژوهش های اجتماعی است که در سال ۱۹۲۳ در فرانکفورت آلمان پایه گذاری شد. هورکهایمر، آدورنو، لونتال، مارکوزه، بنیامین و هابرماس از اعضای برجسته این مکتب به شمار می آیند. با قدرت گرفتن نازی ها، بیشتر اعضای این مکتب به امریکا مهاجرت کردند. پیروان مکتب فرانکفورت اندیشه ی انتقادی خود را از آرای مارکس استخراج کردند و به شدت به نقد رسانه های توده وار در جامعه ی انبوه پرداختند و آنها را صنایع فرهنگی خواندند. آنها رسانه های دنیای سرمایه داری را ابزارهای تخدیر، مسخ و همچنین ابزارهای مقابله با مقاومت روشنفکری می دانستند.

** نئومارکسیست ها برخلاف «مارکس» که اقتصاد را زیربنا می دانست، فرهنگ را زیربنا قرار دادند و برای فرهنگ نقش زیادی قائل شدند.

*** دیالکتیک منفی بر این تلاش است که برای شناخت مفاهیم، از ضد آن مفاهیم بهره برد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *