هر کاری دلم بخواهد می‌کنم!

ذهن

مدیریت

مسئله بسیار مشمئز کننده و داستان مدیریت در کشور ما به هیچ کشوری دیگری شباهت ندارد متاسفانه.
تقریباً اگر دقیق شویم می بینیم مدل مان هفته بیجاری است!!!! از همه جا الگوبرداری کرده‌ایم و دست آخر هم بهانه ی خوبی داریم که مثلاً مدیریت خودمان را به اسلام گره زده‌ایم و آش شعله قلمکار نتیجه این روش‌ها و تفکرات تلفیقی نادرست شده است که بیش از همه خودمان از آن می‌رنجیم و در عذاب هستیم و دیگران و خصوصا زیر دستانمان را به مرگ تدریجی ثوق میدهیم…!!!

چند نکته جالب دراینجا آورده شده است، لطفابا دقت مطالعه کنید:

۱ _ من مدیرعاملم پس حق دارم هر کسی را دلم خواست استخدام یا اخراج کنم و ضرورتی برای هماهنگی با خود فرد یا مسئول بخش مربوطه نمی‌بینم. یعنی شما می فرمایید در شرکت خودم هم اختیار ندارم…؟

۲ _ من مدیرمسئولم پس هر موقع دلم بخواهد صفحه نشریه را تغییر می‌دهم هیچ دلیلی هم ندارد که با دبیر سرویس یا خبرنگار هماهنگ کنم.
یعنی میفرمایید اختیار نشریه خودم را هم نباید داشته باشم؟

۳ _ من مدیر تولیدم و هرچی میگم باید انجام بشه ودلم خواست روش تولید را امروز تغییر بدهم به اپراتورهای خط هم هیچ ربطی ندارد.
یعنی من به اندازه ۱خط تولید هم اختیار ندارم؟

۴ _ من مدیر فروشم و امروز دلم خواست به فلان مشتری این‌قدر تخفیف بدهم هیچ‌کس هم حق اعتراض ندارد.

یعنی باید برای تخفیف دادن هم جواب پس بدهم؟

۵ _ من مدیر بیمارستانم دلم خواست پارتی بازی کنم وبه فلان بیمار اتاق اختصاصی و فلان امکانات را بدهم به سوپروایزر بخش هم هیچ ربطی ندارد.

عجب زمونه ای شده! یعنی من اختیار بیمارستان خودم را هم ندارم؟

۶ _ من مدیر سازمان هستم و دلم خواست کار فلان ارباب رجوع را زودتر و فلان ارباب رجوع را دیرتر انجام دهم و هیچ دلیلی برای توضیح و هماهنگی با کسی نمی‌بینم.
یعنی بااینهنه سابقه و نفوذ اختیار سازمان تحت مدیریت خودم رو هم ندارم؟

۷ _ من مدیر یک کانال تلگرامی هستم دلم خواست فلان مطلب را در کانال بگذارم یا حذف کنم و هیچ دلیلی هم ندارد که با ادمین یا دبیر کانال هماهنگ کنم و چون خوشم اومد، مهم نیست اصلا راست یا دروغ و یا شایعه بود. یعنی عزیزم من اختیار کانال خودم رو هم ندارم که هرچی دلم خواست داخلش بزارم؟

۸ _ من یک پدرم دلم خواست درباره فلان موضوع با فرزندن مخالفت کنم و مانع شوم؛ فرزندم هم باید حرف من را بپذیرد همین.
مگه من همه کاره نیستم، یعنی اختیار خانواده خودم رو هم ندارم؟

۹ _ من یک مسئول خانواده‌ام دلم خواست اجازه ندهم همسرم سرکار برود؛ همسرم هم باید فقط حرف من را بپذیرد.
یعنی من اختیار زن و بچه ی خودم رو ندارم؟

۱۰ _ من کلی درس خوندم و چندتا مدرک و… دارم و همه چیز رو می فهمم و تحلیل گرم و خودم عقل کلّ هستم و هر نظری بدهم درست است.
یعنی شما میفرمایید اینهمه کتاب و… خوندم به اندازه شما نمی فهمم؟!!!!!

می‌دانید شنیدن این جملات چه زمانی بیشتر آزار دهنده می‌شوند؟!
آن زمان که شخص گوینده مدعی تحصیلات در رشته مدیریت تا سطح فوق‌لیسانس و دکترا باشد یا تجربه سفر به کشورهای مختلف اروپایی و آمریکا و حضور در کنفرانس‌های علمی را در کارنامه اش مشاهده کنید.

اگرخدای ناکرده چهره ماندگار یا کارآفرین یا صادرکننده نمونه ی کشوری هم که شده باشد دیگر هیچ !!!
باید عزای عمومی اعلام کرد…!!!!

واقعا چرا تا این اندازه مفهوم مدیریت نزد ما ایرانی‌ها ناشناخته مانده است که آن را با عقده‌های دوران کودکی و سرخوردگی های کل زندگی خود گره زده‌ایم و مدیر بودن را برابر اختیار تام داشتن و هر کاری دلمان خواست انجام دادن می‌دانیم.

یک مدیر در کنار برخورداری از اختیار اگر قادر به ایفای نقش هماهنگی، جلوگیری از ایجاد تعارض و پایبندی به ضوابط نباشد و در عمل نیروی انسانی را سرمایه واقعی خود به شمار نیاورد با وجود رشد در تمام زمینه‌های طراحی، تولید، فروش، صادرات و … هرگز سازمانی توسعه یافته را در اختیار نخواهد داشت.

توسعه سازمانی یعنی بهبود کیفیت زندگی کاری کارکنان و بهبود روش‌ها و سیستم‌ها نه فقط افزایش سودآوری در صورت مالی.

در پایان مطلبی را عرض می کنم و روی سخنم فقط و صرفاً با کسانیست که اینگونه می اندیشند و عمل می کنند… میخواهم صادقانه عرض کنم خدمت شمایی که اینگونه تَوَهُم می زنید و خودتان را بسیار متفکر و عقل کل میدانید که احیاناً یک موقع فریب تحصیلات، تجارب، سفرهای خارجی، کروات وعطر و ادکلنی که می‌زنید و یا خودروی هایکلاسی که سوار میشوید و یا در بالای شهر زندگی می کنید را نخورید. مدیریت موضوعی بسیار دقیق، حیاتی وعمیق‌تر، پیچیده‌تر و البته دوست داشتنی است مشروط بر آنکه واقعاً هدف مدیریت باشد نه فقط پاسخ دادن به عقده‌های دوران کودکی و ایفای نقش من ارباب هستم و بقیه رعیت و هرچه من می گویم وحی مُنزَل بوده و اگر انجام نگردد گویی قرآن خدا غلط شده است …!

لطفا مجدداً برگردید و راهی را که تاکنون آمده اید را با دقت تحت نظر و بررسی قرار دهید، البته با همان مدرک تخصصی و آکادمیک دانشگاهی تان که بهتر بتوانید خودتان را شُخم اساسی زده و با متر قضاوت و خود برتر بینی متر نکنید و از نو با نگاه انسانی بنگرید و ادامه مدیریت را با اصول انسانی طی کنید تا ان شاالله به مدراج صحیح انسانی نائل گردید…

در ضمن یادآور شوم که این داستان فقط برای مدیران و مسئولین و بالا دستی ها نیست و گاها از افراد عادی و زیر دست هم بسیار مشاهده شده که عقده های تحمیل شده شان را متاسفانه بر سر افراد ضعیف تر و کوچکتر ازخودشان و حتی کودکان و یا حیوانات بی آزار خالی می کنند…!!!

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *