بررسی احساسات خودجوش

هر کس باید چالش ها و مسائل سخت زندگی خود را مدیریت کند. هر فردی بسته به تجارب، انتظارات و دیدگاه شخصی اش واکنش متفاوتی نسبت به مسائل نشان می دهد. طرز فکر شما درباره ی مسائل دشوار می تواند به توانایی شما کمک کند یا مانع آن در مدیریت مسائل شود.

تصور کنید سه نفر مطلع می شوند که باید در محل کار خود سخنرانی کنند:

جان با خود فکر می کند: عالی است این یک فرصت است تا نشان دهم که در کار خود با تجربه هستم. این واکنش به او کمک می کند که احساس اعتماد به نفس کند و توانایی اش را در آسوده بودن با مخاطبانش افزایش می دهد.
جین با خود فکر می کند: کمک کنید، من از سخنرانی متنفرم و همیشه فراموش می کنم چه باید بگویم. این فکر او را مضطرب می کند اضطراب او منجر به تنش می شود و تفکر، لحن صدا و حافظه ی او را ضعیف می کند او سخنرانی خوبی نخواهد داشت.
جودی با خود فکر می کند: سخنرانی برای من یک چالش است ولی باید تمرکز خود را روی آرام بودن و انجام دادن نهایت تلاشم معطوف کنم. این برخورد سختی مسئله را تایید می کند ولی اندیشه ای ایجاد می کند که به او کمک می کند تا بر جنبه ی مثبت تمرکز کند.
شرایط برای هر یک از این افراد یکسان است ولی طرز فکر هر یک در مورد آن موضوع، تعیین کننده ی نوع واکنش احساسی است و در نتیجه فکر کردن، تاثیر به سزایی بر احساسات دارد.

بررسی احساسات خودجوش:

آشفتن خود توسط افکار، به طرز تعجب آوری آسان است. ممکن است در خانه تنها و ایمن باشید اما ذهن شما می تواند در حال کار کردن باشد و آرامش شما را مختل کند. گاهی اوقات احساس می کنید که انگار شخص دیگری در سرتان نشسته و در مورد شما قضاوت می کند از شما انتقاد می کند و اعتماد به نفس شما را ضعیف می سازد.

افکارتان وجود شما را تعیین نمی کنند و حتی ممکن است که حقیقت نداشته باشند آنها فقط فکر هستند. شاید باید آنها را با مهربانی سر جای خود بنشانید.

در صورتی که کمال گرا باشید زمانی که شما یا دیگران مطابق با استانداردهای خود زندگی نمی کنید احساسات تان آشفته می شود که منجر به انتقاد از خود و ناامیدی می گردد. زندگی کردن با عقاید کمال گرایانه می تواند خسته کننده باشد. کلماتی نظیر باید، قطعا و بایستی حاکی از آن هستند که شما قواعدی برای رفتار وضع کرده اید:

من باید همه ی کارها را درست و مرتب کنم.
دیگران باید همیشه مرا تایید کنند.
من بایستی در یک رابطه باشم.
من باید قطعا در آن گفتگو برنده می شدم خیلی بد است که اوضاع آن طور که من می خواهم پیش نمی رود.
این افکار خشک و فاقد انعطاف هستند و شما را درمانده می کنند. آنها هم چنین موجب می شوند که به خود شک کنید و اعتماد به نفستان را کاهش می دهند. کمال گرایی پدیده ای ذهنی است و می تواند غیر منطقی باشد: یک معادله ی ریاضی می تواند جوابی کامل داشته باشد اما هیچ پاسخ عالی و کاملی و یا پدر، شوهر و همسری عالی وجود ندارد. به دنبال برتری بودن به جای در پی کمال بودن منطقی و دست یافتنی است و به شما اجازه می دهد قبول کنید در زندگی چیزی مطمئن نیست و هر کس اشتباه می کند. شما فقط می توانید نهایت تلاش خود را بکنید.

زمانی که در زندگی مطابق ایده آل های شما پیش نمی رود با خود و دیگران مهربان باشید. آرمان ها به ندرت ریشه در سنگ دارند و غالبا بر پایه ی فرهنگ یا انتظارات والدین قرار دارند. افکاری را که بر ضد خود و شامل قضاوت درباره ی خودتان است به افکاری تبدیل کنید که پذیرش این حققت را ترغیب می کنند حتی زمانی ه نهایت تلاش خود را می کنید گاهی ممکن است اشتباه کنید. و این امر اشکالی ندارد زیر شما انسان هستید. به عنوان مثال به جای این که در مورد خود قضاوت کنید که چون خشمگین شده اید پس آدم خوبی نیستید می توانید این طرز فکر همه یا هیچ را زیر سوال برده و آن را با این فکر عوض کنید: من خودم را با وجود این که گاهی خشمگین می شوم می پذیرم.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *