پروژه ی سِیرِیز
آنچه قرار است سیاره ی زمین طی چند سال آینده بر خود ببیند کاملاً غیرمنتظره و پیش بینی نشده است. رویدادی است که هرگز پیش از این رخ نداده است، اتفاقی که زمین را دگرگون خواهد کرد. چیزی که از مدتی قبل شروع شده، تا سال ۲۰۱۵ پیش رفته و طی سال های آینده نیز ادامه خواهد یافت. این رویداد در آغاز، پیوندهای همترازی بسیار مهم سیاره ای و منظومه شمسی را در برداشت که در غیر این صورت برای زمین مخرب می بود.
اکنون در پشت نمایش مرتب و منظم روی سیاره ی زمین، اتفاقات بسیار زیادی خارج از زمین در حال وقوع است تا بستری کاملاً امن برای افشاگری تمام و کمال (نه افشارگری دروغین برنامه ریزی شده) درباره ی کل موضوع فرازمینی ها برای تمامی مردم جهان فراهم شود.
من از تماس های شخصی ای که سال ها با تُرلیان (Torellian) و تعداد زیادی انسان های بسیار تکامل یافته ی دیگر، استادان و سایر فرازمینیان خیرخواه داشتم، چیزهای زیادی آموختم. یک چیز، قطعی است. لازمه ی افشاگری حقیقی، حذف خیرخواهانه اما دائمی این نظام طبقه بندی شده و فریبکار است. این امر لازم است چون نظام حکومتی کنونی، در حال حاضر اما موقتاً، تحت نفوذ کنترل کننده و مستقیم یک نژاد فرازمینی مستبد اداره می شود.
.
“ تُرِلیون (Torellian) از نژاد سِیرِیز – کاری از Vesna Perkovic با راهنمایی اسکات لمریل”
.
این نژاد مستبد، کنترل یک گروه حکومتی برگزیده ی ثانویه که محرمانه و مخفی نگه داشته شده اند را بدست آوردند. این گروه مخفی پس از جنگ جهانی دوم رسماً در دوران ریاست جمهوری هری ترومن و بعد دوایت آیزنهاور شکل گرفت. آنها با نیتی درست این دولت درونی را ایجاد کردند تا اگر زمانی مقامات بالای حکومتی در جنگی اتمی با شوروی سابق از بین رفتند، این گروه بتواند کشور را اداره کند. اما قدرت طلبی های این گروه از محدوده ی قانونی فراتر رفت و آنها به سرعت کنترل صنعت نظامی را بدست گرفتند. مدت کوتاهی بعد، پس از قرارداد محرمانه ای که آنها با یک نژاد فرازمینی فریبکار و ظالم به نام تِریلوتو امضا کردند، نفوذ قدرتمندی بر مقامات بالای حکومتی آمریکا و رهبران بسیاری از ملت های قدرتمند دیگر را به دست آوردند. این نژاد در ازای دریافت اجازه ی انجام آزمایشات دی.ان.ای به ظاهر بی ضرر بر روی انسان های زمینی، تکنولوژی و تسلیحات پیشرفته ی فضایی را به آنها وعده دادند. پس از اینکه گروه کوچکی از مردان تشنه ی قدرت قدم در این راه گذاشتند، این نژاد بیگانه شروع به تحت کنترل گرفتن ذهن آنها کردند بدون آنکه آنها متوجه شوند. آنها با استفاده از یک تکنولوژی بسیار پیشرفته برای کنترل ناخودآگاه این کار را انجام می دهند.
طی سال های گذشته، ۶ میلیون از شهروندان زمین توسط تِریلوتو دزدیده شدند. بسیاری از آنها هرگز بازگردانده نشدند. تِریلوتو بعضی از آنها را برگردانده و بسیاری دیگر را کشتند.
این نژاد مستبد پیمانی ۵۰۰٫۰۰۰ ساله را نقض کرده اند که بعد از پایان آخرین جنگ بزرگ کهکشانی به وجود آمده بود. آنها در این جنگ شکست خوردند. در حقیقت از آن زمان به بعد، این پیمان چندین بار زیر پا گذاشته شده، هر بار مدت کوتاهی قبل از شروع جنگ کهکشانی دیگر.
چیزی که اکنون در حال وقوع و اوج گرفتن است، آرماگدونی که پیشگویی شده بود یا سرنوشت ویرانگر سیاره ی ما نیست، چرا که خوشبختانه آن سرنوشت، کمی بیش از هشت سال زمینی پیش (سال ۲۰۱۱) برای همیشه برای همه ی ماهایی که روی سیاره زمین زندگی می کنیم تغییر یافته است. چیزی که اکنون در حال وقوع است، آغاز اجرای یک دگرگونی تعالی بخش اخیراً وضع شده و کاملاً غیرمنتظره است که برای نخستین بار در تاریخ کهکشانی کهکشان راه شیری ما رخ می دهد. مردم ناخودآگاه سرکوب شده و در نتیجه به شدت عقب افتاده ی ما که در حال حاضر ساکن زمین هستند، بخشی از این تغییر بزرگ در حال انجام هستند.
آنچه از گذشته ی دور روی زمین و خارج از سیاره، از نظر ژنتیکی روی انسان ها انجام گرفته، چندین هزار سال نسل پس از نسل ادامه داشته است. با این حال، این خاموش سازی موقت نیروی برتر که روی بخش عظیمی از انسان هایی که اکنون روی زمین زندگی می کنند صورت گرفته، بدون شک به سرعت در حال تضعیف است. این نیروی برتر درون انسان ها جهت اتصال مستقیم به هستی و وقوف بر حقیقتِ پنهان عمل می کند.
خبر خوب این است که این دستکاری اهریمنی که با سؤاستفاده ی عمدی از تکنولوژی فرازمینی انجام گرفته، برای همیشه در حال نابودی است. هر آنچه انجام گرفته بود می تواند معکوس شود و خواهد شد. این کار توسط آن موجودات بسیار تکامل یافته ی خارج از سیاره صورت می گیرد، آنها دارای معنویت توسعه یافته، تعهد و نیت خالصانه، ابزاری جدید که پیش از این نداشتند و مهارتی تکنولوژیکی هستند تا این شاهکار حیرت انگیز را به طریقی غیرمخرب و خیرخواهانه در مقیاس سیاره ای انجام دهند.
هدف یا مأموریت من از بودن روی سیاره مان در این زمان، به عنوان یک نویسنده و سخنران، با حضور در برنامه های رادیویی و شرکت در کنفرانس های افشاگر حقیقت پنهان در سراسر جهان این است که به دیگران نشان دهم چطور هدفمند و با روشی ایمن به جستجوی حقیقت پنهان در مقیاس عظیم چند بُعدی بپردازند. در حین این بیدارسازی، از عشق عظیمی که در آن وجود دارد آگاه تر می شویم.
تمامی انسان ها زمانی که بیدار شوند، آگاهانه به این نیروها دسترسی دارند. اما ابتدا باید از برنامه های ناخودآگاه و وحشت زایی که به طور مصنوعی ایجاد شده و مخفیانه در ذهن ناخودآگاه یا میدان الکترومغناطیسی پیرامون بدن انسان های روی سیاره زمین کاشته شده اند، رها شویم. سپس قادریم بی واسطه با کیهان اتصال برقرار کرده تا تجربه کنیم و با تجارب مستقیم خودمان، از حقایق پنهان با قطعیت آگاه شویم. در واقع ما قادریم با میدان انرژی زنده ی حاضر مطلق که حامی و نگهدارنده ی تمامی حیات است، اتصال برقرار کنیم.
به راستی شروع به بیدار شدن از خوابی عمیق می کنیم. با حذف این برنامه های ذهن ناخودآگاه، دوباره درمی یابیم که چطور از این قابلیت های ویژه استفاده کنیم. این پروسه که در حال انجام است، در روزها، هفته ها، ماه ها و سال های آینده، هر چه بیشتر برای تک تک مردم روی سیاره ی زمین آشکار می شود.
من و شمار زیادی از دوستان بسیار تکامل یافته و خیرخواه و استادانی بسیار دور از اینجا، خارج از سیاره و ابعاد دیگر، بهترین بهترین ها را برایتان آرزو می کنیم.
بخشی از سرگذشت کیهان
نژاد خزندگان قدی حدود ۵/۲ تا ۵/۳ متر دارند و در درگیری فیزیکی قادر به شکست آنها نیستید. عضلانی و بسیار باهوش هستند و پیش از اینکه توسط نژادی دیگر دستکاری شوند، خیرخواه و گیاهخوار بودند. Tam-lure فرمانده ی سیاره ای دوازده پایگاه پنهان اتحادیه ی کهکشانی روی زمین توضیح می دهد:
“بیش از پانصد هزار سال پیش، اجداد نژاد خزنده ی تِریلوتو (Trilotew) با موجودات نفرت انگیزی از یک جهان موازی درگیر جنگ شدند. این دو گروه به لحاظ ژنتیکی شبیه هم بودند با این تفاوت که آن موجودات سفید بوده و بال داشتند. این نژاد خزنده ی بالدار دو پا به نام تریلون-کل (Trilon-Kal)، تکنولوژی برنامه زدایی ذهن که برای شفادهی استفاده می شد را از یک سیاره ی تسخیرشده به دست آورده بودند. آنها با سوءاستفاده از این تکنولوژی و تحت کنترل گرفتن رهبران تِریلوتو به صورت ناخودآگاه، در جنگ با هم نژادان سبز بدون بال و غیرگوشتخوار خود پیروز شدند. تریلون کل ذهن ناخودآگاه اسیران خود را با تصاویری بسیار ناهنجار و اجباری برنامه دهی کردند. پس از آن، این فرمانروایان ستمگر جدید می توانستند مخفیانه در پشت پرده بمانند و بستگان زندانی خود را به عنوان ابزاری بی رحمانه برای تسخیر مجموعه جهان های خیرخواه به کار گیرند. آنها با خزندگان، فرازمینیان خاکستری کوتاه و بلند قامت که در مورد آنها شنیده اید و چندین نژاد انسانی، این کار را انجام داده اند. آنها بسیاری از نژادهای شبه انسانی و نژادهای دیگر را بدون ذره ای رحم نابود کردند. گاهی حتی انسان های اسیرشده را زنده زنده خوردند یا اگر آنچه می خواستند بدست نمی آوردند کل سیارات را ویران می کردند. آنها بیشتر تکنولوژی پیشرفته ی کنونی خود را از یورش های ناگهانی بدست آوردند. اما آنها آنگونه که وانمود می کنند قدرت تله پاتی ندارند بلکه از تکنولوژی برای این کار استفاده می کنند تا ذهن ناخودآگاه دیگران را به گونه ای برنامه دهی کنند که به خواسته ی آنها تن دهند. تِریلوتو بی آنکه نیاز به تغییر ساختار مولکولی خود داشته باشند، با استفاده از ابزاری که در اطراف بدنشان یک میدان الکترومغناطیسی را منعکس کرده و به شکلی متراکم نور را می شکند، شبیه انسانی معمولی با لباسی مناسب ظاهر می شوند. برای این کار از گزینه های موجود در حافظه ی ابزار استفاده می کنند.
پانصد هزار سال پیش جنگ بزرگی در کهکشان راه شیری رخ داد. سیارات بسیاری ویران شدند، نه فقط ویرانی در سطح، بلکه متلاشی شدند. اتحادیه کهکشانی میان بُعدی جهان های آزاد، یک سازمان عظیم فرازمینی متشکل از بیش از چهارصد و پنجاه میلیون انسان، شبه انسان و سایر نژادهای بسیار هوشمند و خیرخواه فضایی می باشد. این جنگ بین اتحادیه کهکشانی و اقلیت نژادهای فضایی متخاصم، تِریلوتو درگرفت. تنها انگیزه ی این گروه کوچک فقط اسیر کردن، منابع و ثروت بود. سرانجام تِریلوتو در جنگ با اتحادیه ی کهکشانی شکست خورد، جنگی که با کمک پنهانی دوستان ساکن در نزدیکترین همسایه ی کهکشانی ما که شما آندرومدا می نامید همراه بود. با کمک آنها، رهبران خزنده ی بالدار، شکست خورده، به جهان موازی خود بازگردانده شده و برای همیشه در آنجا زندانی شدند. آنها نمی توانند برگردند. آن جنگ برای جهان هایی بیشمار، بسیار ویرانگر بود. باقیمانده ی نژاد خزنده پیمانی را امضا کردند تا از جنگ بیشتر خودداری کنند.
زمین نیز در این پیمان قرار گرفت. بر اساس این پیمان، هیچ نژاد خوب یا بدی اجازه ی مداخله در امور زمین را نداشت. به نژادها اجازه داده شد در بخش های کوچکی از زمین، مراکزی برای تحقیقات علمی داشته باشند که حاصل آن چیزی شد که در تاریخ می خوانیم، تمدن سومر، مصر، یوکتان، مایا. همه اینها، فرهنگ هایی مستبد هستند. آنها گروهی از بردگان کوچک انسانی بودند که برای استخراج و کار معدن به اینجا آورده شدند. که حاکمانشان را می پرستیدند. آنها انسان هایی بودند که آگاهی اصلی و ژنتک شان دستکاری شده بود تا مجبور به فرمانبرداری شوند و هر زمان کارشان با آنها تمام می شد آنها را اینجا رها می کردند تا فرهنگ ما را به وجود آورند.
اگرچه این اتفاق بیش از پانصد هزار سال پیش رخ داد، اما بازماندگان بدون بال آنها تریلوتو، هنوز آن برنامه ی ذهنی دیوانه وار را به اجرا می گذارند و مخفیانه به ایجاد ترس و وحشت در گونه های کمتر پیشرفته ی این کهکشان مشغولند. زمانی که آنها با تغییر شکل خود به ظاهر انسانی به فعالیت می پردازند، می بایست شهوت پنهان خود را برای زنده بلعیدن هر نژادی که آنها زیردست و فرومایه می دانند، پوشیده نگه دارند. بی احترامی آنها نسبت به انسان ها بسیار کمتر از شیوه ی رفتار بیشتر انسان های روی زمین نسبت به حیوانات است، آنها انسان ها را در این دسته قرار می دهند.
ما می بایست تمامی ارتش تِریلوتو و رهبران ستمگر آنها در جهان های زادگاه شان را دوباره برنامه دهی کنیم تا به فعالیت های وحشت زای آنها برای همیشه پایان دهیم. آنها هنوز از آنچه بر آنها گذشته است خبر ندارند.”
اسکات لمریل می گوید :
تاریخی که ما می شناسیم واقعی نیست. ایده ی نظام پادشاهی و به کارگیری پول در این سیاره ایجاد نشده بلکه به اینجا آورده شد. خودکامگان از اینها استفاده کردند تا مردم را شرطی و وابسته نگه دارند تا با تهدید از دست دادن آنها، شما را وادار به فرمانبرداری از خود کنند. این روش خوبی برای کنترل است اما نه تا آن اندازه که مردم را مجبور به اطاعت کند.
خزندگان پس از تسخیر شدن، با سوءاستفاده از یک تکنولوژی متعلق به نژادی خیرخواه، ذهن ناخودآگاه را در انسان ها به وجود آوردند. آنها تصاویر کنترل کننده ی ترسناک و رعب آوری را در میدان الکترومغناطیسی انسان ها چیزی که مردم هاله می نامند، کاشتند. آنها نیازی ندارند تراشه های کوچک را زیر پوست انسان قرار دهند، پروسه ی اصلی عمل کاشتن از طریق امواج بسیار فرکانس پایین انجام می شود تا این تصاویر را به میدان انرژی پیرامون بدن انسان بفرستد بدون آگاهی آنها و شما احساسش نمی کنید. این برنامه های ناخودآگاه مانع از این می شوند که به یاد آورید کی هستید و همینطور آنچه قبل از زندگی کنونی روی زمین می دانستید. اتفاقی که افتاد این است که این کار غده پینه آل در میانه ی مغز را خاموش کرد. این غده برای آن است که شمای اصلی، نه بدن فیزیکی، بتواند در کیهان عظیم چند بُعدی نظر کند و با نیروی همیشه حاضر اتصال برقرار کند، نیروی حاضر و زنده ای که در همه چیز و همه ی ابعاد وجود دارد.
احساسات منفی مثل ترس، تردید، نظریه های پیشبینی بازار، خشم، انتقام، همگی به طور مصنوعی در این تراشه ی کاشته شده قرار داده شده اند که سیستم عصبی را تحت تأثیر قرار می دهند. آنها واقعی نیستند. آنها حتی بخشی از یک انسان معمولی هم نیستند. انسان های جهان های دیگر ترس، تردید ندارند. من ابداً با ترس و تردید کار نمی کنم. همه ی آنها اتلاف وقت است. با خواندن هیو، هوشیاری انرژی بیشتری پیدا می کند و درک ۳۶۰ دارد و شما شروع به یادآوری می کنید. اگر شما تخیل تان را از ترس و آینده دور کنید، ترس از تقدیر، ترس از مرگ، به طور خودکار برنامه ی ذهنی خاموش می شود.
این کاشته ها به طریقی نامحسوس قربانی را ترغیب می کنند که اظهار نفرت کند، به دنبال کینه توزی و انتقام باشد. این امر، عملکرد ذاتاً سازنده ی قدرت تخیل آگاهی را تقسیم کرده یا به نیروهای متضاد تقسیم و قربانی را به راحتی قابل کنترل می سازد.
طریق دیگر این است که انسان را مجبور می کند بارها روی زمین متناسخ شود بدون خاطرات زندگی های قبلی. با این روش، هیچ نیازی به برج مراقبت یا سربازانی برای حفاظت در مقابل قربانیان نیست.
مونتی (Monti)، یکی از اعضای اتحادیه ی کهکشانی؛ من را به سفینه ی عظیمش برد. چشمان مونتی آبی آسمانی و کمی بزرگتر از انسان های معمولی بود، حس می کردم انرژی تابان لطیفی از آنها ساطع می شد. قامتش در حدود ۲ متر بود، ردای آبی روشنی تا روی زانو به تن داشت، با نوار ابریشمی آبی تیره ای دور کمرش که با گره ی ساده ای در سمت چپش محکم شده بود. گلدوزی سمت چپ سینه اش نشان یک هرم سفید سرطلایی بود که در بالای مرکز یک کهکشان نقره ای با سه ستاره ی آبی به شکل مثلث در بالای رأس هرم معلق بود. کفش های آبی ابریشمی ساده ای به پا داشت. پوستی کمی برنزه و بدون چروک با گونه هایی کمی گود داشت.
مونتی توضیح داد :” شما حتی تصورش را هم نمی توانید کنید که این نژاد مستبد بیگانه تا چه اندازه پنهانی و آشکارا در سیاره ی شما نفوذ پیدا کرده اند. ما بارها آنها را در حالی گیر انداختیم که پیمان احیاشده با اتحادیه ی کهکشانی میان بُعدی جهان های آزاد را نقض کردند. طبق این پیمان نامه، بسیاری از نژادهای سیارات دیگر به صورت پنهانی، پایگاه های مشاهده و مطالعات علمی در مناطق مخفی زمین برپا کردند. این پیمان نامه، تماس مستقیم با رهبران اینجا یا مردمانش را برای همه ی آنها منع کرد، اما اثرگذار نبود. جنگ سرد قبلی بین ایالات متحده و شوروی سابق در اثر نقض پیمان یک نژاد فرازمینی ظالم درگرفت.”
“دستگاهی که از زمان درازی در گذشته، در کوه شَستا کار گذاشته شده، قادر است در شرایط اضطراری، هر سیستم برقی یا کامپیوتری را در سراسر جهان از کار بیندازد. ما مجبور شدیم دوازده بار به طور پنهانی از طریق سفینه های دیده ورمان روی زمین از آن استفاده کنیم طی جنگ سرد بین ایالات متحده و شوروی سابق، بعد از اینکه ابلهان دو طرف ماجرا، دکمه را فشردند تا سیاره را نابود کنند. در آن دوران، طبق مقررات سخت پیمان نامه ی وضع شده با تریلوتو، اجازه نداشتیم در امور حکومت های زمین دخالت مستقیم داشته باشیم. اما همه ی ما می دانستیم که تریلوتو بارها طی هزاران سال، این پیمان را نقض کرده بودند تا کنترل یک سیاره را بدست بگیرند. به این خاطر، ما حداقل این اجازه را داشتیم که مانع قدرت های برتر سیاره شویم تا از سر هیجانات منفی و غیرقابل کنترل شان، خودشان را نابود کنند.
انهدام اتمی سیاره موجب آسیب به چند صد بیلیون موجودی می شد که در چندین جهان موازی زندگی می کنند و دانشمندان زمین چیزی از آنها نمی دانند. هر بار که یکی از حکمرانان تلاش داشت دکمه را فشار دهد تا جنگ اتمی راه بیندازد، سفینه های محافظ ما بر فراز تسهیلات کنترل پرتاب آنها ظاهر می شد و کامپیوترها را خاموش می کرد. سپس دوباره کامپیوترهای آنها را روشن می کردیم در حالیکه وضعیت آماده ی پرتاب، غیرفعال شده بود. هرگاه نیاز باشد، این اشعه ی خنثی کننده می تواند از طریق چهار سفینه ی ما که بر فراز مسکو و بیجینگ ناظر هستند، ارسال شود.
دو طرف جنگ خیلی زود متوجه شدند که قدرتی فراتر از کنترل آنها، قصد نداشت اجازه استفاده ی احمقانه از سلاح اتمی جدیدشان را به آنها بدهد. هر دو دولت و همینطور دولت های سی و سه کشور دیگر، توافق کردند این آگاهی از وجود موجودات فرازمینی بسیار پیشرفته را بسیار محرمانه نگه دارند. در نتیجه، تقریباً تمامی مردم زمین را طی بیش از شصت سال گذشته، بی خبر نگه داشته اند.
ما باید آماده باشیم زمانی که مقامات چین و روسیه قصد جنگ افروزی داشتند، در لحظه وارد عمل شویم.”
“یک جنگ سرد بسیار بزرگ تر و خطرناک تر از ۵۰۰۰۰۰ سال پیش تاکنون بین جمع گسترده ای از نژادهای فرازمینی خیرخواه و یک نژاد مستبد کوچک تر اما بسیار پیشرفته از نظر تکنولوژی و هم پیمانانش در جریان است، و زمین درست در میانه ی آن گرفتار شده است. این نژاد غیر انسان، تمامی نوع بشر را چون حیوان و سیاره ی شما را مکانی دیگر غنی از منابع می داند تا تحت سیطره ی خود درآورد و به قلمروی امپراطوری خودکامه ی خود بیفزاید. آنها می خواهند مردم زمین را تبدیل به یک نژاد برده و فرمانبردار کنند. رهبران زمین و مردمش دیگر آن اراده ی آزادی که فکر می کنند را ندارند.
مونتی برایم توضیح داد :”ساختار شبکه ای زمین به لحاظ هندسی در موقعیتی قرار گرفته که ورودی های بین ابعادی در سرتاسر سیاره وجود دارد و در واقع زمین از این نظر کاملاً منحصربفرد است. این ورودی ها امکان سفر به بُعدهای موازی و مناطق دوردست کهکشان را فراهم می کنند. نسخه های متفاوتی از سیاره ی زمین در آن جهان های موازی وجود دارد که شما به طور عادی قادر به درک آنها نیستید به این خاطر که سرعت ارتعاش ماده در آنها فرق می کند.
سفینه ی ما بسیار فراتر از سرعت نور حرکت می کند. یک میدان انرژی ایجاد شده پیرامون سفینه، یک تونل انرژی در جلوی آن شکل می دهد که سفینه را در یک بُعد موازی بالاتر به پیش می برد. از آنجایی که جریان ذرات مولکولی یا نسبت زمانی در بُعد بالاتر، سریعتر است، سفینه می تواند مسافتی که در یک جهان ارتعاش پایین، طولانی است را در بُعدی بالاتر در زمان کمتری طی کند.”
یکی از نمایشگرهای داخل سفینه، نقشه ی ورودی های سراسر منظومه شمسی و صفحه نمایشی در وسط، نمای نزدیک زمین را با ورودی هایی در سطح و آتمسفر در ارتفاعات مختلف نشان می دادند. این ورودی ها با نقطه های قرمز درخشانی مشخص می شدند و کلماتی به انگلیسی در کنار هر نقطه آنها را معرفی می کرد.
یکی از آنها بر فراز مثلث برمودا بود. یکی بیرون از جو زمین درست بالای کوه شَستا در کالیفورنیای شمالی، یکی بالاسر جزیره ی بزرگ هاوایی بالاتر از جو درست بالای آتشفشان فعال، دیگری در جایی در کوه های پرو در آمریکای جنوبی، یکی پایین تر از جو در بالای فرودگاه Mesa در سدونا آریزونا، یکی دیگر جایی نزدیک سطح زمین در وسط صحرای سیبری، یکی جایی در لندز اند کورن وال انگلستان، دیگری یک مایل در جو در بالای اهرام مصر، یکی در اعماق کوه های هیمالیا بین تبت، هند و پاکستان، یکی دیگر جایی در کف اقیانوس آرام و یکی در کف اقیانوس اطلس قرار داشت. یک ورودی که ما با سفینه ی مونتی از آن گذشتیم در ارتفاع ۱۰۰ مایلی بر فراز بخشی از رشته کوه های سیرا در کالیفورنیای مرکزی قرار گرفته بود. سایر ورودی ها به زبانی فرازمینی بودند که این مکان ها را نشان می دادند : یکی در کوه های اسپانیا، یکی در کوه های اورال روسیه، یکی دیگر در جو بالای صحرای گوبی، یکی در کوهی واقع در جزیره ی نیوزیلند جنوبی، یکی در جایی در سطح زمین در صحرای بزرگ مرکز استرالیا.
سفینه ی ما در حال گذر از درون یک تونل انرژی طلایی- بنفش به شکل ساعت شنی بود که در فاصله ای دورتر به تدریج عریض تر می شد. در فاصله ی دورتر آن خلأ تاریک، در سمت دیگر، سیاره ی زحل با حلقه های عظیم و قمرهایش به وضوح قابل مشاهده بود. سفینه ناگهان درون آن ورودی پرتاب شد و در صفحه ی نمایش، آن تونل انرژی پشت سر ما ناپدید شد. مونتی گفت :” ما از ورودی بالای آتمسفر زمین داخل یکی از ورودی های بین ابعادی شدیم که به فضایی بسیار نزدیک به سیاره ی زحل راه پیدا می کند.”
“ناو و سفینه ها “
صفحه ی نمایشگر داخل سفینه نشان می داد که در حال نزدیک شدن به یک ناو استوانه ای غول پیکر به طول یک مایل (۱۶۰۰ متر) بودیم که به شکلی پنهان درون حلقه های زحل قرار گرفته بود. “این یکی از سه ناو میان ستاره ای در این بخش از کهکشان است. چند صد سفینه ی مشابه و بسیار بزرگتر قرار است در آینده، اطراف و روی زمین قرار بگیرند که تنها بخش کوچکی از یک ناو بسیار بسیار وسیع را تشکیل می دهند. بعد از برقراری شرایط مناسب، آن رویداد بی سابقه رخ خواهد داد تا یک افشاگری جهانی از وجود ما برای تمامی مردم زمین انجام شود.”
بدنه ی آن ناو عظیم انگار نامرئی شد و سفینه ما از قسمت مرکزی ناو بدون آسیبی گذشت و سپس بدنه به شکل اولیه درآمد. سفینه هایی بزرگتر نیز آنجا توقف می کردند. پرسنل بسیاری در حال انجام وظایفشان بودند. به نظر نمی رسید که همه ی آنها کاملاً انسان باشند. یکی از آنها که در اتاق کنترل بود، فرد میان سالی بود که ظاهر منحصربفرد و زیبایی داشت. استخوان گونه هایی برجسته، پوست سبز کم رنگ و صاف، چشمان کرم- سفید با مردمک هایی قرمز و موهای بلند بنفش روشن داشت که پشت گوش های دراز نوک تیز و برجسته اش روی شانه اش ریخته بود.
مونتی گفت :”پرسنل این ناو بین ابعادی، متعلق به بیش از صد سیاره در اتحادیه ی کهکشانی هستند که از نظر رنگ و بافت پوست، اندازه ی پیشانی، قامت، شکل و رنگ چشم ها، شکل و محل گوش ها تفاوت دارند. آن موجوداتی که در نزدیکترین سفینه می بینی با پوست آبی کم رنگ و صاف، گوش های نوک تیز و آبشش کوچکی در زیر پشت چانه که تو نمی توانی ببینی، متعلق به سیاره ای به نام اوشِنا (Oceana) هستند که می توانند هم در خشکی و هم زیر آب نفس بکشند. جهان آنها در یک بُعد موازی کمی بالاتر از کیهان فیزیکی قرار دارد. آنها یکی از کهن ترین نژادهای شبه انسانی در این کهکشان هستند. استادان اجداد باستانی آنها سیرز نام دارند.
با وجود تفاوت های آشکار انسان های زمینی و اوشنا، آنها شرایط جفت شدن با هم را دارا هستند. در اصل بیشتر نژادهای انسانی حاضر در سفینه، پیشینه ی اجدادی مشابهی در تاریخ کهکشانی دارند. بنابراین بیشتر آنها شرایط مزدوج شدن با انسان های زمینی را دارند. این امر، بسیاری از نوشته های تاریخی افسانه ای کهن شما را توضیح می دهد که در آنها خدایان اسرارآمیز کهن با زنان زمینی ازدواج می کردند. در تاریخ بسیار باستانی زمین که مردم زمین هیچ چیز در موردش نمی دانند، زنانی از عوالم دیگر نیز با مردان زمینی ازدواج می کردند، اما این اتفاق نادر بود. اساساً هیچ نوع بشری تاکنون روی زمین تکامل نیافته است. بیشتر آنها در نتیجه ی سکونت های علمی مختلف که طی بیش از میلیون ها سال رخ داده است، به این سیاره آمده اند. هر دوره ی سکونت گزینی پس از جابجایی ۱۸۰ درجه ی متناوب قطب های سیاره که یک شبه اتفاق می افتاد، شروع می شود.
نژاد سیریز پیش از اینکه ناپدید شوند، کهکشان راه شیری، بسیاری کهکشان های دیگر و تمامی طبقه ی اثیری را با حیات انسانی، موجودات خاکستری کوتاه و بلند قامت، خزنده ها و بسیاری گونه های دیگر بارور کردند.
اخیراً نژاد سیرز با نخستین نوادگان پوست آبی خود، اوشنا تماس برقرار کرده اند تا ابزاری جدید، یک پرتوی رهایی بخش هوشیاری را به آنها هدیه دهند، سپس به تمامی اتحادیه ی کهکشانی اعلام کنند که آنها در حال بازگشت به این کهکشان هستند.”
مونتی من را به اتاقی برد که قرار بود با افرادی آشنا شوم. یک زن و مرد که به نظر در اواخر دهه سی زندگی بودند به خوشامدگویی آمدند. آنها لباس آبی ابریشمی ساده و راحت یکسره ای به تن داشتند با کمربندی چرم مانند به رنگ آبی تیره و کفش های راحتی ابریشمی. چشمان آبی آسمانی مرد و چشم های سبز روشن آن زن نیز مانند مونتی درخشش ظریفی داشتند.
مونتی به آن مرد اشاره کرد و گفت :” این فرمانده جان-ترال و همسرش فرمانده دوم، سان- دیما هستند. آنها از سیاره زادگاه من می آیند، دورتر از جایی که مردم شما پلدین (خوشه پروین) می نامند.” آن زن نورانی و زیبا دستش را دراز کرد و اسکات در حین اینکه انگشتان کشیده و باریکش را در دست می گرفت، صدای ملایم و دلچسبش را در سرش شنید : “به این سفینه بسیار خوش آمدید. افتخار دارم در مدت کوتاه اقامتتان و طی پروسه ی حذف کاشته ها، راهنمای شما باشم.”
اسکات لبخندی زد و در سکوت، با برقراری ارتباط ذهنی پاسخی داد تا ببیند چه اتفاقی می افتد :” از خوشامدگویی شما سپاسگزارم بانوی مهربان، و از شما و همینطور فرمانده ممنونم.”
هر دوی آنها لبخند زده و سر تکان دادند. اسکات با تعجب پرسید :” یعنی شما هر دو ذهن من را می شنوید؟” مونتی گفت :” انسان های زمینی هم قابلیت تله پاتی داشتند که عمداً خاموش شده است. عناصر خاصی از دی.ان.ای تو و اکثر مردم زمین عمداً به طور کامل از کار افتاده است. تو باید بتوانی از صد درصد مغزت استفاده کنی نه شش تا ده درصد، به طور طبیعی قادر به تله پاتی باشی، حافظه ی تصویری داشته باشی و جسمت هزار سال یا بیشتر بدون بیماری عمر کند. این یکی از دلایلی است که تو را به این سفینه آوردم. اما ابتدا لازم است خود حقیقی ات را به یاد آوری، آنچه مردم زمین، روح می نامند و مردم جهان های دیگر آتما.”
فرمانده جان-ترال گفت :” سان دیما شما را به اتاق ویژه ای می برد تا پروسه ی بازیابی هویت و خاطراتت انجام شود.” مونتی و اسکات پشت سر سان- دیما به راه افتادند.
رهایی از نقاب ناخودآگاه
سان- دیما توضیح داد :” طی پانصد هزار سال گذشته، میلیون ها انسان و شبه انسان با این روش توانسته اند از قید این فرامین ظالمانه ی ناخودآگاه رها شوند. تریلوتو آنها را وادار به فراموشی آنچه در مورد خودشان می دانستند کرده بودند، اینکه از کجا آمده اند و هر آنچه در زندگی های بیشمارشان طی میلیون ها سال انجام داده بودند.”
مونتی اضافه کرد :” این دستگاه ثابت کرده که در حذف آنچه ما کاشته ی القایی می نامیم، بسیار اثرگذار است. این کاشته ها، تصاویر ذهنی سه بعدی هستند که حاوی صحنه، صدا، بو، حرکت، لامسه و هر هیجان ممکنه می باشند تا با هدف کنترل سرکوبگرانه، شما را وادار به فراموشی یا رفتار به شکلی نابهنجار کنند.
در گذشته، دیکتاتورهای متجاوز، تمام سیارات را به این ترتیب به بردگی می گرفتند. ساکنان سیارات و رهبرانشان به گونه ای بسیار نامحسوس دستکاری می شدند که متوجه آن نمی شدند تا زمانی که دیگر خیلی دیر شده بود. در حال حاضر سیاره ی شما نیز همین پروسه را از سرمی گذراند. اما از پایان آخرین جنگ بزرگ کهکشانی، ما هر آنچه این گروه ستمگر انجام داده است را تحت نظر داشته ایم. اکنون عاقبت آماده ایم تا تمامی فعالیت های آنها در سیاره ی شما را برای همیشه متوقف کنیم. آماده ی شروع کار هستی؟”
اسکات لمریل در اتاقی روی صندلی سفید ویژه ای نشست. فرم کناره ها و پشت صندلی به گونه ای تغییر یافت که با اندازه ی بدنش متناسب شود. سان- دیما یک چیز کلاه مانند کریستالی شفاف به عرض ده سانت و ضخامت سه سانت را روی سرش، دور پیشانی و شقیقه هایش قرار داد. از اتاق خارج شد و به اسکات گفت :” هر زمان خاطرات سرکوب شده ظاهر شدند، تو را راهنمایی می کنیم تا با یک پرتوی انرژی ذهنی متمرکز، آنها را متلاشی کنی.”
سان- دیما کف دستش را روی یک دکمه ی کروی سبز عبور داد و همه ی آن هزاران کریستال کوارتز جاسازی شده در دیوارهای خارج اتاق با نور طلایی خفیفی شروع به درخشیدن کردند. صدای وزوز آرامی در اتاق آغاز شد و صفحه های چند ضلعی اطراف اسکات با تشعشع آبی لطیفی روشن شدند.
سان- دیما به اسکات گفت :” روی این فکر تمرکز کن که می خواهی بدانی چرا نمی توانی به یاد آوری از کجا آمده ای و پیش از آمدن به زمین چه کسی بودی.”
اسکات تکان دلهره آوری خورد. روی صفحه های شفاف اطرافش، تصاویری شروع به شکل گرفتن کردند. مردی با چشمانی کمی بزرگتر از خودش و ردای آبی روشنی تا روی زانو ظاهر شد، دور کمرش نوار ابریشمی آبی تیره ای داشت که با گره ی ساده ای در سمت چپش محکم شده بود. آن مرد با درماندگی تلاش می کرد خود را آزاد کند. دو خزنده ی دوپا با پوستی سبز و پوشیده از فلس، بلند قد و عضلانی، با مردمک های قرمز عمودی شبیه گربه در چشمان بیضی بنفش، بازوانش را با انگشتانی بلند و قلاب مانند محکم چسبیده بودند. در اتاقکی غار مانند خشن و کم نور، یک سپر انرژی قرمز شفاف، یک صندلی سنگی سیاه با پشتی بلند را احاطه کرده بود. خزنده ها داشتند آن مرد را به زور داخل آن سپر انرژی می کردند. یک انرژی نامرئی، آن مرد را وادار به نشستن روی صندلی کرد و نوارهایی از جنس همان انرژی قرمز بازوان و پاهایش را به صندلی بستند. اسیرکننده ی قد بلندتر، یک میله ی سیاه سی سانتی که گوی قرمزی سرش داشت را به طرف صندلی گرفت و کریستال روشن شد و مرد را به طور غیرارادی وادار به بستن چشمانش کرد. او تقلا می کرد، سرش را تکان می داد تا تصویری که مجبور به دیدنش می کردند را نپذیرد، سپس، از وحشت فریاد زد. هر دو خزنده از دیدن گرفتاری ناگزیر قربانی شان غرق لذتی آزاردهنده بودند..
ناگهان تصاویر روی دیوارهای اطراف اسکات عوض شدند. او عیناً در حال تجربه ی چیزهایی بود که مرد روی صفحه داشت تحمل می کرد، گویی او و آن مرد یک نفر بودند. نخستین تصویری که اسکات دید همان مرد بود مربوط به زمانی که شادمان بود، با جامه ی سفید ابریشمی مخصوص سفیرها. در حالیکه قدم به خیابان یک شهر بسیار پیشرفته می گذاشت که ساختمان های بلند کریستالی آن را در بر گرفته بودند، هزاران همشهری او شادی کنان در انتظار خوشامدگویی به او بودند. آنجا سیاره ی زادگاهش بود.
صحنه دوباره عوض شد، آن دو خزنده داشتند آن مرد را بی پروا از روی صخره ای هل می دادند. مرد وحشتزده چند صد متر به سمت دهانه ای آتشفشانی غلتید. اسکات همراه با مرد روی صحنه همانطور که بدنش به سرعت داخل زبانه های آتشین می شد پیش از اینکه به گدازه ها برسد و غرق شود، از وحشت فریاد زدند.
دوباره تصویر تغییر کرد. حالا آن مرد روی یک صخره ی صاف آبی بیضی شکل نشسته بود. اطرافش را درختان بلندی به شکل قطره و پوشیده از برگ های قاشقی سبز و ردیف درازی از گل های بنفش ستاره ای شکل که نوری لطیف و فسفری ساطع می کردند، احاطه کرده بودند. پسر و دختر شاد هشت و ده ساله اش در دامانش نشسته و همانطور که آنها را بالا می انداخت می خندیدند. همسر زیبای چشم سبزش با موهای بلند طلایی که لباس سفید نرم و درخشانی پوشیده بود، پشت سر آنها آمد و بازوانش را دور گردن او حلقه کرد.
دوباره صحنه عوض شد. آن مرد ایستاده با دستانی باز با طناب هایی کلفت به چند تیرک چوبی زمخت بسته شده بود. آن دو خزنده، شمشیرهای منحنی دو سر و طویل با تیغی دندانه دار را در هوا تکان می دادند. آنها در حین اینکه زبان های دوسرشان را با بزاقی چسبناک داخل و بیرون می آوردند تا گونه های او را لیس بزنند، از وحشت او خنده سر می دادند. مرد از بوی تعفن دهان خزنده ها مشمئز شد و بالا آورد.
اسکات در صندلی اش به خود پیچید وقتی شنید که خزنده ی قد بلندتر با صدایی از گلو و شعفی اهریمنی گفت :”اول کدام قسمت را بخوریم؟ چشم ها خوبه؟ آره، چشم ها خیلی لذیذ هستند.”
اسیرکننده دیگر گفت :”می خواهم دست هایت را بکنم و در مقابل چهره ی علیلت بخورم. اما اول بگذار چیزی را بهت یادآوری کنم، موجود بی ارزش، اگر سعی کنی دوباره به یاد آوری که کی هستی، اینها چیزی است که به سرت خواهد آمد.”
خزنده ی قد بلندتر دستان دراز و سبزش را دراز کرد و با پنج چنگال تیزش چشم های مرد را درآورد و هورت کشید. آن مرد و اسکات همزمان از درد فریاد زدند، گویی اسکات واقعاً همراه مرد روی صفحه در حال تجربه ی شکنجه ها بود. خزنده ی دیگر خنده ی شرورانه ای کرد و دست راست مرد را با ناخن های بلند تیزش درید. فریادهایی از سر دردی بی حد و اندازه در هوا به لرزه افتاد و سر آن مرد و اسکات همزمان به پایین افتاد و بیهوش شدند.
سان- دیما با صدایی بلند گفت :” اسکات تمام شد، تو کاشته های اصلی را آشکار کردی. حالا سریعاً به صفحه نگاه کن.”
اسکات با بی میلی یک چشمش را باز کرد و بعد دیگری را که نکند آن وحشت آورها هنوز آنجا باشند. در عوض، دوباره صحنه ی زندگی بسیار تکامل یافته ی سابق خودش را دید. بچه هایش روی زانوانش بازی می کردند. تمامی شعف هوشیاری روشن شده اش به عنوان انسانی بسیار تکامل یافته از سیاره ای دیگر، درونش به جریان افتاد. سپس به طور غیرقابل کنترلی به گریه افتاد، اما آنها اشک هایی از سر غم و درد نبودند. او از به یاد آوردن همه ی آن چیزهایی که مدت زمان درازی از او گرفته شده بودند، در حال تجربه ی آسودگی وصف ناپذیر و لذتبخشی بود. اسکات پرسید :” از آن روز چقدر گذشته است؟”
مونتی پاسخ داد :” سفینه ی تو سی و یک سال پیش هنگام ورود به جو زمین، گرفتار شد. تو مأموریت داشتی رهبران مخفی زمین را از کنترل ذهنی آزاد و برای آمدن ناوگان اتحادیه کهکشانی در آینده ی نزدیک آماده کنی. سفینه ی تو توسط نیروهای تِریلوتو گرفتار شده و اسیر می شوی.
آنها با استفاده از ابزاری باستانی که در پیمان نامه ی اتحادیه کهکشانی منع شده بود، خود حقیقی تو یا آتما را از بدنت خارج کردند و در یک میدان الکترومغناطیسی قدرتمند معلق نگه داشته شدی، سپس با فرمانی پنهان به تو القا کردند که وارد بدن پسربچه ای پنج ساله شوی، بعد از اینکه صاحب آن بدن را بیرون راندند. تِریلوتو همچنین با فرمانی به تو القا کردند که به عنوان زندانی سیاسی ارزشمند آنها، بدون هیچ خاطره ای از گذشته، اجباراً روی زمین تناسخ پیدا کنی.
آنها برنامه ی به بردگی گرفتن دراز مدت زندانیان سیاسی ای که اسیر می کنند را در نظر دارند و برای رسیدن به این هدف، الزامی ناخودآگاه برای تناسخ مکرر بر روی زمین با فراموشی زندگی های گذشته را به آنها القا می کنند. آنهایی را که توانستیم نجات دهیم، زندگی هایی از گذشته شان را به یاد می آورند که روی این سیاره، با نادانی به دنبال قدرت و خوشبختی بودند.
این نژاد خزنده با استفاده از یک تکنولوژی دستکاری شده، تصاویر کنترل کننده ی رعب آوری از شکنجه و آزار را در میدان الکترومغناطیسی تو، چیزی که مردم هاله می نامند، کاشتند تا نتوانی هویت اصلی و خاطرات زندگی گذشته ات را به یاد آوری.”
اسکات با خشم گفت :” آنها را وادار می کنم بهای آنچه با من کردند را بپردازند. آنها پیمان نامه را بارها نقض کردند، جای تعجب دارد که به جهان موطنشان برنگشتیم تا به جنون دیکتاتوری آنها برای همیشه پایان دهیم.”
مونتی جواب داد :” دوست من، تو هنوز چیزهای بیشتری را باید به یاد آوری وگرنه می دانستی که انتقام، راه ما نیست. تریلوتو از شهوت ظالمانه و ناخودآگاهشان برای خشونت و خوردن گوشت موجودات بسیار تکامل یافته رنج می برند که بیش از پانصد هزار سال پیش، هم نژادان سفید بالشان موجب شده اند. تا به امروز، آنها هنوز این را نمی دانند. آنها همیشه اینگونه نبودند.”
سان- دیما پرسید :” اسکات به من گوش کن، این فقط آغاز یادآوری کامل تو بود. آیا اسم اصلی ات را به یاد می آوری؟” اسکات ناامید و خسته تلاش می کرد آنچه هنوز در زیر پوسته ی آگاهی اش پنهان شده بود را به یاد آورد. مدتی گذشت، چشمانش گشادتر شدند :” من سفیری به نام شُن- رال از سیاره ی نورکسیلام هستم. خالق متعال، من چقدر در این بدن زندانی بوده ام؟”
سان- دیما جواب داد :” به سال های زمینی، سی و یک سال اما در سیاره ی زادگاهت فقط یک سال گذشته است، به خاطر تفاوت فضا- زمان.”
“تِریلوتو بدن تو را بلعیدند. کالبدی که اکنون داری تنها بدنی است که برایت مانده است.” اسکات با یادآوری چهره ی دوست داشتنی همسر و دو فرزندش، سرش را پایین انداخت و اندوهناک با خود فکر کرد :” چطور می توانم دوباره پیش آنها برگردم؟”
سان- دیما با تله پاتی گفت :”ما برای پیوستن به خانواده ات برنامه ای داریم.” اسکات امیدوارانه سرش را بلند کرد و بی صبرانه منتظر بود. مونتی بلند گفت :” خیلی خوبه، توانایی تله پاتی تو نیز شروع به برگشتن کرده است.”
سان- دیما اضافه کرد :” وقتی همه ی کاشته های القایی از ذهن ناخودآگاه ات حذف شدند، دی.ان.ای بدن زمینی ات را تغییر خواهیم داد. ما می توانیم آن را به شکل بدنی که از دست دادی درآوریم و دی.ان.ای دو رشته ای بدن زمینی را به دی.ان.ای چهار رشته ای بدن اصلی ات تبدیل کنیم. با استفاده از ساختار دی.ان.ای بدن سابقت که پیش از مأموریت به زمین گرفته و در سیاره ی موطنت نگهداری می شود، می توانیم آن را بازیابی کنیم.
.
جان-ترال به یک پرسنل متخصص که بانویی جوان و بسیار جذاب بود گفت :” وقت آن رسیده که نمایش پروژه ی سیرز را آغاز کنیم.”
یک هرم عظیم الجثه ی طلایی روی صفحه ظاهر شد. پیرامونش با هاله ای از نور ضدجاذبه به رنگ آبی ملایم می درخشید و در فضا شناور بود.
جان-ترال توضیح داد :” این هرم مجرای نوعی انرژی بسیار ویژه از بُعدی بسیار فراتر از کیهان فیزیکی، از جهانی متعالی است که ماهیت دوگانه ی کیهان فیزیکی را ندارد. هیچ نیروی مثبت یا منفی، سلاح یا موجودی قادر نیست به هیچ طریقی موجب تغییر یا تأثیری در آنها شود. آنها اکنون نوردهی به درون کیهان در همه ی جهات را آغاز کرده اند. اکنون نمایی از این شبکه ی هرمی را روی صفحه می گذارم تا بهتر متوجه عملکرد آنها شوی.”
او شروع به بزرگ کردن تصویر کیهان کرد. یک چهارم کهکشان راه شیری در مرکز تصویر قرار گرفت با نقاط طلایی بیشماری که بین تعداد زیادی از ستارگان قرار داشتند. تصویر باز هم نزدیکتر شد تا آنکه تمام کهکشان پوشیده از میلیون ها ساختمان هرمی شکل نمایان شد، آن اهرام مانند نورهای طلایی کوچکی می درخشیدند.
سان دیما توضیح داد :” آنچه مشاهده می کنی، در سراسر کیهان فیزیکی درون بیلیون ها کهکشان بیشمار در حال وقوع است. این اهرام متشکل از ماده ای هستند که در هیچ جای کیهان فیزیکی وجود ندارد و ما آنها را نساخته ایم. این هرم ها نوعی از انرژی حاضر مطلق را انتقال می دهند که قادر است حیات را تنها به نحوی سازنده ارتقا دهد. این انرژی، چیزی کاملاً جدید در خلقت می باشد. هدف از وجود آن یک چیز است، آن هم برکنار کردن شرّ به عنوان یک آزمایش.
تک تک موجودات زنده، تمامی حیوانات و همه چیز در همه جا قرار است برای همیشه دگرگون شود، که با سیاره ی زمین که بیش از همه در خطر است آغاز شده است. این انرژی در حال خنثی کردن آنچه که بیلیون ها سال پیش ایجاد شده می باشد. به عبارت دیگر، شرّ به عنوان یک آزمایش برای همیشه در حال برکنار شدن از خلقت است چرا که چیز بسیار حیرت انگیزی دارد جای آن را می گیرد.
وقتی تو را به زمین بازگرداندیم، می توانی در بین مسیر ببینی که در کمربند ستاره ای بین مریخ و مشتری، یکی از این هرم های عظیم طلایی در فضا شناور است. امواج ضربان دار نوین، از چهار سو و بالا و پایین این اهرام ساطع می شود. آنها همچون امواج انرژی طلایی- سفید به شکلی متمرکز و حلقوی به نظر می رسند که پیوسته در تپش هستند. انرژی این پرتوی جدید از چشمه های ویژه ای که درون اهرام طلایی وجود دارند به بیرون ساطع می شود.
تعداد هر چه بیشتری از این هرم ها پیوسته و خودبخود در حال به وجود آمدن هستند. آنها سرانجام با امواج مشابهی که از اهرام مشابه از هر جهت ارسال می شوند، متصل یا بافته می شوند. زمانی که آنها در هم نفوذ کنند یک شبکه ی انرژی به وجود می آید. هر کس یا هر چیزی که از درون این میدان انرژی نامرئی بگذرد، بلافاصله شروع به تجربه ی یک شکوفایی تعالی بخش در آگاهی خود می کند، حتی تریلوتو.
سپس بی درنگ یک گوی درخشان مرئی خارج از خود آگاه آنها شکل می گیرد که حاوی تمامی کاشته ها، گمراهی ها و ردهای عصبی با ماهیت منفی است که موجب می شدند اعمال آنها از ذهن ناخودآگاهشان صادر شود. هرگاه این کار به انجام برسد، نیروی مرتعش و زنده ی حاضر مطلق که بی واسطه از خالق متعال ساطع می شود، به فرد تجربه کننده این پدیده، این امکان را می دهد که برای همیشه ناخودآگاه بی مصرف را از دست بدهد.
زمانی که آتما یا روح از این کارما یا جنون ناخودآگاه رها شود، به یک وضعیت هوشیاری ذاتاً خیرخواه برمی گردد و از این امر آگاه می شود که او همیشه ذره ای از خالق متعال یا سرچشمه و حامی تمامی خلقت یا آنچه مردم زمین خداوند متعال می نامند، بوده است.”
فرمانده جان- ترال اضافه کرد :” اکنون دو هرم طلایی بسیار عظیم در کف دو اقیانوس عمیق سیاره ی زمین و سومی در اعماق کوه ویژه ای در هیمالیا قرار گرفته است.
آنها امواج انرژی تعالی بخش و دگرگون کننده را به درون هسته ی سیاره و همینطور به پوسته ی زمین ارسال می کنند. هر وقت امواج هرم واقع در کمربند ستاره ای بین مریخ و ژوپیتر، و امواج اهرام کف اقیانوس زمین و کوه هیمالیا با هم درآمیزند، فرصت بسیار خوبی بدست می آوریم تا برای همیشه سرنوشت ویرانگر مردم زمین را تغییر دهیم. بالاخره زمین یک سیاره ی انسانی عادی خواهد شد.
همه ی این هرم ها در حال حاضر پنهان هستند چون در یک بُعد بالاتر فیزیکی که به موازات سیاره ی زمین هستی دارد فعالیت می کنند. سپرهای انرژی موقتی نه تنها مانع هرگونه شناسایی احتمالی توسط نیروهای نظامی یا سرّی زمین می شود، بلکه از تکنولوژی تریلوتو که در شرایط عادی قادر به تشخیص آنها می بود نیز ممانعت می کند. با این حال اگر هم سرانجام تریلوتو آنها را بیابند متوجه خواهند شد که قادر به آسیب زدن یا تأثیر گذاشتن روی آنها نیستند.”
سفینه به سرعت داخل تونل بین ابعادی طویل بنفش و در حال چرخش شد. مدتی بعد در کنار یک هرم عظیم که در هوا معلق بود توقف کرد. هرمی طلایی که با لایه ی آبی ظریفی می درخشید.
تصویر صفحه تغییر کرد و یک هرم را از نزدیک نشان می داد. آن هرم موج بعد از موج حلقه های متمرکز نور سفید- طلایی را با سرعتی باورنکردنی از بالا، پایین و هر چهار طرف ساطع می کرد. آن امواج به سرعت در فواصل بسیار دور فضای بیرون محو می شدند.
“امواج ساطع شده از این هرم، پس از گذر از میدان ستاره ای به آتمسفر سیاره ی دیگری شبیه زمین در جهانی موازی وارد می شوند که مانند زمین، سومین سیاره ای است که به دور خورشید می گردد. چندین سیاره ی مشابه زمین اکنون قابلیت پذیرش بخش اعظم جمعیت انسانی روی زمین را دارند.”
جان- ترال ادامه داد :” این شبکه ی وسیع کیهانی قرار است پیرامون زمین فعال شود، تریلوتو انتظار آن را نداشته یا آمدنش را نخواهند دید. هیچ موجود یا تکنولوژی جهان های تحتانی زمان و مکان قادر نیست این پروسه را متوقف کند. می شود گفت که خود خالق متعال به طریق نوینی جهت اداره ی تمامی آفرینش به گونه ای بسیار بسیار پیشرفته تر و نیکخواه تر واقف گشته است تا به تمامی موجودات زنده بیاموزد که آگاهانه همکار خالق شوند. به عبارت دیگر، حاکمیت شرّ به عنوان یک آموزگار مشوق برای همیشه در حال پایان یافتن است چرا که به تازگی در خلقت، طریقی بسیار بسیار پیشرفته تر برای آموزش موجودات جهت دستیابی به سطوح بالاتر آگاهی پدیدار گشته است. اکنون اجرای این امر درون نیروی حاضر مطلق، عالم مطلق و قادر مطلق که منشأ و حامی تمام حیات و خلقت در همه جاست، آغاز شده است، ابتدا از این کهکشان که مردم زمین راه شیری می نامند.”
سان دیما گفت :” این تغییر در آفرینش، فراتر از هر نژاد، نیرو یا علمی است که در هر کجا توسط هر گروهی در تمامی کیهان چند بُعدی تحتانی شناخته شده باشد. برخی مردم زمین این ابعاد را به عنوان نواحی خالص تر از طبقه فیزیکی تا اثیری، علی، ذهنی و اتری می دانند. اما این نیروی آفریننده ی جدید از قلمروی با خلوص بسیار بالاتر خالق متعال به مناطق پایین می آید.
زنی میانسال با موهای بلند مشکی و لبخندی گیرا به نام شانل-تیل که بیولوژیست ارشد سیاره ی نورکسیلام بود توضیح داد : “بعد از اینکه این هرم ها در تعدادی از نخستین سیارات اتحادیه ی کهکشانی شروع به پدیدار شدن کردند، یک گوی۳ متری از نوری درخشان در تالار اصلی انجمن در سیاره ی مرکزی اتحادیه ی کهکشانی به نام زترانامی ظاهر شد. به نظر می رسید از هزاران ذره ی نور درخشان به شکل قطره اشک ساخته شده که در لایه هایی از طیف سفید در هسته تا بنفش در قسمت بیرونی قرار گرفته و هاله ای طلایی آن را احاطه کرده است.
پیش از اینکه کسی بتواند چیزی بگوید، آن گوی درخشان تبدیل به یک انسان مذکر با قامتی ۶ متری از نژاد اسرارآمیز و کهن سیرز شد. زیبایی او فراتر از هر موجودی بود که کسی دیده باشد، با موهای طلایی بلند و براق، گوش های کمی نوک تیز و چشم هایی آبی که پرتوی ظریفی از خرد را ساطع می کردند بقدری عمیق که کلمات قادر به توصیف آن نیست. او یک ردای طلایی تا روی زانو و صندل هایی ساده به تن داشت. یک کتاب به طول یک متر، پهنای نیم متر و ۵ سانت ضخامت زیر دست راستش قرار داشت با صفحات براق طلایی- سفید لطیف و نرم و جلد آبی براق.
بیش از یک بیلیون سال بود که هیچکس، حتی یک نفر از مردمان سیرز را ندیده بود. تنها حضور او، کمتر از یک دقیقه، انجمن را متحول کرد و آنها هدف آن هرم ها را درک کردند. نکته ی عجیب این است که او به زبان متعارف کهکشانی صحبت کرد اما افراد حاضر در تالار می توانستند همزمان صدای او را به زبان بومی خودشان بشنوند. در حال حاضر هیچ توضیحی برای این پدیده وجود ندارد” .
صدا و تصویر این رخداد در یک کریستال کروی کوچک و شفاف که یک جواهر تراش خورده ی قرمز در مرکز آن قرار داشت ضبط شده بود.
شانل- تیل به آن گوی کریستالی سری تکان داد، مخروطی از نور طلایی در دالان شلیک و نمایشی سه بعدی ظاهر شد. ابتدا کهکشان راه شیری نمایان شد و سپس تصویر نزدیکتر شد تا به تالار انجمن رسید. پنج هزار عضو انجمن با کفش های راحت سفید ابریشمی و رداهای سفید مرسوم شان با شال کمر طلایی در صندلی های سفید شبه چرم در پانزده ردیف دایره وار نشسته بودند که آن گوی درخشان طلایی- سفید ظاهر شد. تمامی اعضای انجمن از جای خود پریدند. بلافاصله یک انرژی لطیف از آن گوی ساطع شد و آنها را آرام کرد. سپس آن مرد سیرز پدیدار شد. او با صدایی دلنواز و ژرف شروع به سخن کرد.
” این پرتوی نو از خالق متعال، در بُعد موازی حفاظت شده ی برتر ما نیز هوشیاری ما را ارتقا داده است. هرم های طلایی درخشان که این پرتوی جدید را ساطع می کنند ابتدا در بین ما شروع به پدیدار شدن کردند و ما دریافتیم که مسئولیت جدیدی برای کمک به شما در این جهان داریم تا برای همیشه از پلیدی، به عنوان آزمایشی در جهان های تحتانی رها شوید. این پرتو برای همیشه شرَ و بدی را به عنوان ابزار تحریک کننده ی رشد و ترقی در آفرینش برکنار می کند. چیز بسیار بهتری در خلقت در حال شکل گرفتن است. جهان های تحتانی که با سلطه ی مفاهیم خیر و شرَ بر آنها پایدار شده و به پایان رسیده اند، مقرر شده است از وضعیت پایان یافته خارج شوند تا تغییراتی در جهت بهتر شدن داشته باشند. سرچشمه ی این پرتو، اقیانوس رفیع نور و صوت باشکوه می باشد، جایی که منشأ و حامی تمامی خلقت که ما خالق متعال می نامیم، حضور دارد.
من تُرلیان، سفیر سیرز در جهان فیزیکی شما و این کهکشان هستم. من حامل هدیه ی “پروژه ی سیرز” هستم. این کتاب شامل دستورات جدید و در حال انجام برای این تغییر قدرتمند در حال وقوع می باشد.
بدانید که نژاد سیرز قرار است به این کهکشان و آن سیاره که مردمش زمین می نامند برگردد. چون این سیاره یکی از نخستین جهان هایی بود که ما بیش از پنجاه میلیون سال پیش، بعد از عصر دایناسورها، با زندگی انسانی بارور کردیم. با چرخه ی سیاره زمین که هر صد هزار سال موجب جابجایی صد و هشتاد درجه قطب ها می شود و معمولاً اکثر حیات روی زمین را نابود می کند، ضرورت پیدا می کرد که این جهان پیوسته با زندگی انسانی، حیوانی و گیاهی از سیارات دیگر بارور شود. متأسفانه حاصل این روند این شد که زمین برای مدت بسیار مدیدی سرکوب شده ترین جهان انسانی باشد.
با کمک موجودات بسیار بسیار پیشرفته ای که ما نژاد سِیرِیز، استادان خاموش می نامیم، مقرر شد که این تغییر چرخه ای قطب های سیاره برای همیشه خاتمه پیدا کند. استادان خاموش، ساز و کار هستی چند بُعدی را اداره می کنند و مجرای بی واسطه ی ظهور این پرتوی نوین هستند که برای نخستین بار موجب دگرگونی عظیم این کهکشان و سایر کهکشان ها می گردد. لازم است عذرخواهی کنم که نژاد ما جهت یاری شما برای گسترش آگاهی تان، مدت مدیدی غایب بودند. زمانی که آماده شدیم، دوباره با شما ارتباط برقرار خواهیم کرد. بدرود.”
سفیر سیرز آن کتاب جلد آبی بزرگ را کف تالار گذاشت. همه می توانستند عنوان کتاب را که با حروف طلایی بزرگ نوشته بود “پروژه سیرز” ببینند. تُرلیان با لبخندی خیرخواهانه سری تکان داد و بعد دوباره به گوی درخشان تبدیل و محو شد.
منبع این متن چه سایتی هست