چرا درباره ذهن خوانی ,خیال پردازی می کنم؟

ماده، ذهن و بُعد‏های بالاتر (Shutterstock*)

«اغلب درگیر این افکار هستم که خیلی خوب می شد اگر می توانستم افکار دیگران را بخوانم. اغلب درباره ی حرکت اشیا با افکار یا شفا (درمان) بیماران با انرژی دستم فکر می کنم. سرانجام این که در این فکرم که بتوانم از میان دیوارها عبور کنیم یا قدرتی به دست آورم که آینده را پیش بینی کنم.»

البته عبور از میان دیوار می تواند ایده ای شگفت آور و جالب باشد اما اگر پیوسته درگیر داشتن قدرت های فرا انسانی هستید به احتمال زیاد موضوع دیگری وجود دارد به توضیحات زیر توجه کنید:

شما احساس می کنید توان رقابت با دیگران را ندارید. تصور داشتن توانمندیهای خاص به شما حس قدرت و برتری می دهد. چنین واکنش هایی از احساس بی کفایتی و ناکارآمدی ریشه می گیرند. شما آرزو می کنید قدرت های خاصی داشتید تا بی کفایتی و ناکارآمدی واقعی یا خیالی تان را جبران کنید و کنترل بیشتری بر زندگیتان داشته باشید.

ممکن است در زندگی روزمره خود احساس ناتوانی کنید بنابراین با خیال پردازی درباره ی احترام و توجهی که از دیگران به دست می آورد، لذت می برید. شما احساس می کنید نقش موثری در زندگیتان نداشته و باور دارید برخی اتفاقات به طور طبیعی در زندگیتان رخ می دهند و شما کنترلی روی آن ها ندارید.

در شرایطی افراطی تر، نمی خواهید همرنگ جماعت باشید، احساس خاص بدن نمی کنید. اگر شما نیز مانند آن ها باشید در آن هنگام دیگر خاص و بی همتا نیستید. به همین دلایل خودتان را از دیگران جدا می کنید و به دنیای خیالات خودتان فرو می روید دنیایی که می توانید در آن هر آنچه آرزویش را دارید، انجام دهید.

چه باید کرد؟

  1. اهدافتان را بازنگری کنید؛ آخرین باری که اهداف خود را مرور کردید، چه زمانی بود؟ شرط می بندم مدت زیادی از آن گذشته است و این حقیقت که امروز احساس ناتوانی یا بی کفایتی می کنید ممکن است مربوط به انتظاراتی باشد که آگاهانه یا ناآگاهانه برای خود تعیین کرده اید انتظاراتی که ممکن است مربوط به عصر پالئوزوئیک باشد اما شما فسیلی از گذشته ها نیستید پس چرا همین حالا دست به کار نمی شوید و خود را نوین نمی کنید؟ چند دقیقه وقت بگذارید و تمام اهداف کوتاه مدت و بلندمدت خود را در همه ی حیطه های مهم زندگیتان مورد بازنگری قرار دهید. کدام اهداف هنوز نیز برای شما مفید است و کدام یک را باید به همان زمان دایناسورها بازگرداند؟ خود را از شر تمام اهدافی که زندگیتان را به هم می ریزد، آشفته می کند و باعث می شود احساس بی کفایتی داشته باشید، رها کنید.

اکنون بر مبنای فردی که امروز هستید و بر اساس خواسته ها، علایق، مهارت ها، تجربه ها و سطح انگیزه اهداف جدید را تعیین کنید تا شما را در ماه ها و سال های آینده هدایت کنند. به یاد داشته باشید افراد موفق بر کارهایی که نمی توانند انجام دهند تمرکز نمی کنند، بلکه بر کارهایی که می توانند انجام دهند، متمرکز می مانند. هلن کلر از این حقیقت که ناشنوا، لال و نابینا بود ماتم نگرفن بلکه بر توانایی ها و داشته هایش متمرکز ماند و الهام بخش میلیون ها نفر در سطح جهان شد. بنابراین توانایی های خود را از نظر حرفه ای، عاطفی و اجتماعی مشخص کرده و اهدافتان را با خودارزیابی صادقانه هماهنگ کنید. در بیشتر اهداف و رویاها حس رضایت زیادی وجود دارد فقط باید به آنچه می توانید انجام دهید، توجه کنید، سپس آن را انجام دهید.

  1. شرایطی را که در گذشته احساس ناتوانی می کردید، مشخص کنید و بنویسید چگونه امروز می توانید آن ها را کنترل کنید، هر بار که اشخاص در انجام کاری شکست می خورند، دو پیامد به همراه دارد نخست آن که آن ها درد و ناراحتی شکست را احساس می کنند دیگر این که آن ها چند سال (یا تمام عمرشان) خودشان را بای آن شکست سرزنش می کنند و آن را بمنایی برای تصمیم گیری های بعدی خود قرار می دهند. ما تمام دوران کودکی را سپری کرده ایم بنابراین با تجربه ی نداشتن کنترل بر زندگی و تصمیم گیری های دیگران برای ما که زندگیمان را تحت تاثیر قرار داده آشنا هستیم اما امروز چگونه رفتار می کنید که نشان می دهد تحت کنترل تصمیم های دیگران قرار ندارید؟
  2. دردناک ترین تجربه های گذشته خود را مرور کنید. اکنون چه اطلاعاتی دارید که می تواند پیامد آن تجربه ها را تغییر دهد؟ از آن زمان تاکنون چه مهارت ها یا بینش و خردی به دست آورده اید؟ در حد فاصل این سال ها چه افرادی را ملاقاتکرده اید که نقشی مثبت در زندگیتان ایفا کرده یا منابع ارزشمندی در اختیارتان قرار داده اند؟ پاسخ شما هر چه باشد من مطمئنم شما متوجه شدید که آن موقعیت ها را با توجه به داشته هایتان در آن زمان به بهترین شیوه ممکن کنترل خواهید کرد. درک همین موضوع کافی است.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *